غزل شمارهٔ ۲۸۲۲
به وحشت برنمیآیم ز فکر چشم جادویی
چو رم دارم وطن در سایهٔ مژگان آهویی
به بزمت نیست ممکن جرأت تحریک مژگانم
نیام آیینه اما از تحیر بردهام بویی
نگردی ای صبا بر هم زن هنگامهٔ عهدم
که من مشت غباری کردهام نذر سر کویی
به پیری هم ز قلاب محبت نیستم ایمن
قد خمگشته جیبم میکشد تا ناز ابرویی
جهانی نقد فطرت در تلاش شبهه میبازد
یقین مزد تو،گر پیدا نمایی همچو من رویی
سر تسلیم میدزدم به بالین پر عنقا
چه سازم در خم نُه چرخ پیدا نیست زانویی
سراغ از حیرت من کن رم لیلی نگاهان را
برون از چشم مجنون نیست نقش پای آهویی
دو عالم معنی آشفته حالی در گره دارم
دل افسردهام مهریست بر طومار گیسویی
دماغ آشفتگان را مهرهٔ سودا اثر دارد
برای زلف سازید از دلم تعویذ بازویی
به رنگی ناتوانم در تمنای میان او
که گرداند عیان مانند تصویرم سر مویی
محال است آنچه میخواهم، خیالست اینکه میبینم
مقابل کردهاند آیینهٔ من با پریرویی
خیال نیست. سیر شبستانی دگر دارد
چو شمع کشته سر دزدیدهام درکنج زانویی
درینگلشن چو بوی گل مریض وحشتی دارم
که خالی میکند صد بستر از تغییر پهلویی
بهار راحت از پاس نفس گل میکند بیدل
به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۱: به ناقوسی دل امشب از جنون خوردهست پهلوییغزل شمارهٔ ۲۸۲۳: بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به وحشت برنمیآیم ز فکر چشم جادویی
چو رم دارم وطن در سایهٔ مژگان آهویی
هوش مصنوعی: از فکر چشمان جادویی نمیترسم؛ چرا که مانند رم، در سایه مژگان یک آهو، وطن و پناهگاهی دارم.
به بزمت نیست ممکن جرأت تحریک مژگانم
نیام آیینه اما از تحیر بردهام بویی
هوش مصنوعی: در مهمانی تو، جرأت ندارم چشمانم را به تو معطوف کنم، اگرچه من مانند آیینهای هستم که از حیرت و شگفتی لبریز شدهام.
نگردی ای صبا بر هم زن هنگامهٔ عهدم
که من مشت غباری کردهام نذر سر کویی
هوش مصنوعی: ای نسیم، بر هم نزن این شلوغی و هیاهویی که به خاطر عهد و پیمان من است، زیرا من تحت تأثیر غباری قرار گرفتهام که به خاطر ارادتم به سر کوی معشوق به وجود آمده است.
به پیری هم ز قلاب محبت نیستم ایمن
قد خمگشته جیبم میکشد تا ناز ابرویی
هوش مصنوعی: حتی در دوران پیری نیز از دام عشق در امان نیستم، چرا که تنگدستی و مشکلات مالی، به نوعی مرا به سمت زیبایی و جذابیت کسی میکشاند.
جهانی نقد فطرت در تلاش شبهه میبازد
یقین مزد تو،گر پیدا نمایی همچو من رویی
هوش مصنوعی: در این دنیا، ویژگیهای طبیعی انسان تحت تأثیر تردیدها قرار میگیرد. اگر شایستگیها و ارزشهای واقعی خود را نشان بدهی، پاداشی که لایق آن هستی را دریافت خواهی کرد.
سر تسلیم میدزدم به بالین پر عنقا
چه سازم در خم نُه چرخ پیدا نیست زانویی
هوش مصنوعی: به جای اینکه بخواهم در برابر مشکلات و چالشهای زندگی تسلیم شوم، به آرامش و سکون در کنار موجودات و زیباییهای زندگی میپردازم. اما با وجود همه تلاشها و درک، در جهات مختلف زندگی، هنوز نمیتوانم پاسخی برای مسائل پیچیده پیدا کنم.
سراغ از حیرت من کن رم لیلی نگاهان را
برون از چشم مجنون نیست نقش پای آهویی
هوش مصنوعی: از حیرت من بپرسید؛ غم و دیوانگی من به طور واضح نشان میدهد که لیلی از دور چگونه مینگرد. اما در چشمان مجنون، نشانی از پای آهویی موجود نیست.
دو عالم معنی آشفته حالی در گره دارم
دل افسردهام مهریست بر طومار گیسویی
هوش مصنوعی: در دل نگرانم و به هم ریختهام، در میان دو جهان پر از معنا و مفهوم. دل غمگینم و در عین حال، عشقی عمیق به موهای گیسو بستهام.
دماغ آشفتگان را مهرهٔ سودا اثر دارد
برای زلف سازید از دلم تعویذ بازویی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تأثیرات عشق و دلدادگی بر روح و روان انسان میپردازد. در آن به این موضوع اشاره شده که افرادی که دچار آشفتگی در احساسات خود هستند، به نوعی تحت تأثیر عشق و جذبه قرار دارند. در نهایت، از دل شخصی اشاره شده که میخواهد یک تعویذ یا نیروی خاصی بسازد تا به پیش بردن عشق خود بپردازد.
به رنگی ناتوانم در تمنای میان او
که گرداند عیان مانند تصویرم سر مویی
هوش مصنوعی: من به رنگی ضعیف و ناتوان در انتظار کسی هستم که مانند تصویری کوچک و لطیف، حقیقت مرا به نمایش بگذارد.
محال است آنچه میخواهم، خیالست اینکه میبینم
مقابل کردهاند آیینهٔ من با پریرویی
هوش مصنوعی: آنچه در دل دارم، غیرممکن است و آنچه میبینم، تنها یک خیال است که در حضور زیباییها، آیینهام را به چالش کشیدهاند.
خیال نیست. سیر شبستانی دگر دارد
چو شمع کشته سر دزدیدهام درکنج زانویی
هوش مصنوعی: تصور و خیالاتی که در ذهنم میگذرد، به گونهای دیگر است. مانند شمعی که خاموش شده، در گوشهای نشستهام و به یاد عشق و زیباییهایی که از دست دادهام، فکر میکنم.
درینگلشن چو بوی گل مریض وحشتی دارم
که خالی میکند صد بستر از تغییر پهلویی
هوش مصنوعی: در این باغ وقتی که بوی گل به مشام میرسد، احساس وحشتی در من به وجود میآید که میتواند صد نفر را از جای خود بلند کند و به سمت تغییر و تحول بکشاند.
بهار راحت از پاس نفس گل میکند بیدل
به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی
هوش مصنوعی: بهار با زندگی و زیبایی خود، گل را خوشبو میکند. اما من، بیدل و مجروح دل، نتوانستهام از عطر گلها، چیزی به دست آورم و در این باغ هیچ ارتباطی با بوی خوش گلها ندارم.

بیدل دهلوی