غزل شمارهٔ ۲۸۱۷
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
نیستی اشک چرا اینهمه تر میآیی
درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت
سنگها بسته به دامان شرر میآیی
زین تخیل که فشردهست دماغ هوست
قطره نارفته به انداز گهر میآیی
شعلهات گو نفسی چند به پرواز تند
آخر از ضبط نفس در ته پر میآیی
خواب غفلت چقدر گرد پریشان نظریست
به وطن خفته ز تشویق سفر میآیی
عالمی در نفس سوخته خون میگردد
تا تو یک نالهٔ پرواز اثر میآیی
پایهات آنهمه از خاک نچیدهست بلند
تا کجاها به سر آبله بر میآیی
نفی اوهام ز اثبات یقین خالی نیست
هر چه شب رفتهای از خویش سحر میآیی
آخر از جلوهٔ تحقیق به حیرت زدنست
وعده وصل است و تو آیینه به بر میآیی
نه دل آیینه و نی دیده تماشا قابل
حیرت این است که در دل به نظر میآیی
میشود هر دو جهان یک مژه آغوش هوس
تا تو همچون نگه از پرده به در میآیی
بیدل این انجمن شوق فسردنکده نیست
همچو پرواز به افشاندن پر میآیی
غزل شمارهٔ ۲۸۱۶: سبکساریست هرگه در نظرها بیدرنگ آییغزل شمارهٔ ۲۸۱۸: حبابت ساغر و با بحر توفان پیش میآیی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گه به رو میدوی و گاه به سر میآیی
نیستی اشک چرا اینهمه تر میآیی
هوش مصنوعی: گاهی به چهرهام میآیی و گاهی به یادم ناپدید میشوی، پس چرا اشک میریزی و اینقدر غمگین هستی؟
درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت
سنگها بسته به دامان شرر میآیی
هوش مصنوعی: درد نمیگذارد که انسان از حملهی احساسات و مشکلات رهایی یابد. مانند سنگهایی که در دام آتش و شعلهها گرفتار شدهاند، تو نیز با مشکلاتی مواجه هستی که گریزی از آنها نیست.
زین تخیل که فشردهست دماغ هوست
قطره نارفته به انداز گهر میآیی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که تخیل و اندیشههای ما مانند ذرات ریز و قیمتی هستند که به مرور در ذهن ما جمع میشوند. در نتیجه، همانطور که قطرهای ارزشمند و نادر به وجود میآید، افکار خلاق و ارزشمند هم از این اندیشهها و تخیلات شکل میگیرند. به عبارتی، هر چه بیشتر در عمق افکار و تخیلات خود فرو برویم، ایدهها و بینشهای ارزشمندی ایجاد میشود.
شعلهات گو نفسی چند به پرواز تند
آخر از ضبط نفس در ته پر میآیی
هوش مصنوعی: بیا ببین چقدر قوی هستی، نفسی بکش و پرواز کن، اما بدان که در نهایت، وقتی نفس میکشی، از عمق وجودت به اوج میرسی.
خواب غفلت چقدر گرد پریشان نظریست
به وطن خفته ز تشویق سفر میآیی
هوش مصنوعی: خواب غفلت چه قدر باعث ایجاد سردرگمی و بیتوجهی میشود، زمانی که به وطن خود که به خواب رفته است، فکر میکنی و تصمیم به سفر میگیری.
عالمی در نفس سوخته خون میگردد
تا تو یک نالهٔ پرواز اثر میآیی
هوش مصنوعی: انسانی در درد و رنج به سر میبرد و بیوقفه میکوشد تا تو فقط یک صدای زجرآور به گوشش برسد که نشانهای از پرواز و رهایی است.
پایهات آنهمه از خاک نچیدهست بلند
تا کجاها به سر آبله بر میآیی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو با ریشهای از خاک و پایهای قویتری برآمدهای. حالا این سوال مطرح است که با این توانایی، به کجاها خواهی رسید و چه دستاوردهایی خواهی داشت.
نفی اوهام ز اثبات یقین خالی نیست
هر چه شب رفتهای از خویش سحر میآیی
هوش مصنوعی: هر چه تصورات و خیالات را کنار بگذاری، از اثبات یقین و حقیقت خالی نیست. هر چه مدت بیشتری در تاریکی و مشکلات گذشته باشی، به مرور زمان به نور و روشنی و آگاهی بیشتری میرسی.
آخر از جلوهٔ تحقیق به حیرت زدنست
وعده وصل است و تو آیینه به بر میآیی
هوش مصنوعی: در نهایت، جذب زیبایی واقعی، انسان را دچار حیرت میکند. وعدهای که برای وصل و نزدیکی به معشوق داده شده، در حالی تحقق مییابد که تو همچون آینهای در مقابل من ظاهر میشوی.
نه دل آیینه و نی دیده تماشا قابل
حیرت این است که در دل به نظر میآیی
هوش مصنوعی: نه دلی وجود دارد که مانند آیینه باشد و نه چشمی که بتواند تو را تماشا کند. این شگفتی در آن است که تو در دل من نمایان میشوی.
میشود هر دو جهان یک مژه آغوش هوس
تا تو همچون نگه از پرده به در میآیی
هوش مصنوعی: به همه چیز و همه جهان، میتوان با یک نگاه و یک آرزو پایان داد، فقط کافی است که تو همچون نگاهت، از پس پردهها بیرون بیایی.
بیدل این انجمن شوق فسردنکده نیست
همچو پرواز به افشاندن پر میآیی
هوش مصنوعی: این انجمن برای بیدل، جایی برای خاموش شدن و از بین رفتن نیست؛ او مانند پرندهای است که برای پرواز و پخش کردن زیباییها میآید.

بیدل دهلوی