غزل شمارهٔ ۲۴۵۴
دمی ز عبرت اگر خم کند حیا گردن
سر غرور نبندد به دوش ما گردن
ز سر خیال رعونت برآر و ایمن باش
رگیست آنکه ز تن میکند جدا گردن
ز خود نمایی طاقت نمیتوان برخاست
بهحکم خجلت اگر بشکند عصاگردن
چه ممکنست که ظالم رسد به اوجِ کمال
مگرکشیدن دارش کند رسا گردن
رگی که ساز تو دارد گسستن آهنگ است
چوگردباد مده تاب بر هوا گردن
به جسمت از رگ و پی آن قدر گرفتاریست
که سرکشیده به چندین کمندها گردن
به هر که وانگری هستی ستم ایجاد
ز پشت پاش کشیدهست پوست تا گردن
به رنگ دانه درین کشتزار دعوی خیز
فتاده است سر و میکشد ز پاگردن
فکندهایم سپر تا قضا چه پیش آرد
ستمگران دم تیغند و عجز ما گردن
تو از حلاوت تسلیم غافلی ورنه
چو نیشکر همه بند است جابجاگردن
اگر نه در دم تیغ محبت اعجازست
سر بریدهٔ قمریکه دوخت با گردن
فغانکه حق حضوری بجا نیاوردیم
چو شمع سر به هوا رفت زیر پا گردن
کسی مباد هوس میهمان خوان غرور
ز اشتهای سری، میخورد قفا گردن
ز ساز قلقل مینا شنیدهام بیدل
که سنگ اگر شکنی نیست بیصدا گردن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دمی ز عبرت اگر خم کند حیا گردن
سر غرور نبندد به دوش ما گردن
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از عبرت بگیریم و خجالت را در نظر داشته باشیم، نباید غرور را بر دوش خود حمل کنیم.
ز سر خیال رعونت برآر و ایمن باش
رگیست آنکه ز تن میکند جدا گردن
هوش مصنوعی: از خودخواهی و غرور دوری کن و به آرامش برس. آنچه از وجود انسان جدا میشود، مثل یک رشته است که به تن او وابسته نیست.
ز خود نمایی طاقت نمیتوان برخاست
بهحکم خجلت اگر بشکند عصاگردن
هوش مصنوعی: انسانی که درگیر خودنمایی و نمایش خود است، نمیتواند از آن فرار کند. هرگاه که خجالتش بخواهد او را وادار به عقبنشینی کند، نشانهای از ضعف یا شکست در او نمایان میشود.
چه ممکنست که ظالم رسد به اوجِ کمال
مگرکشیدن دارش کند رسا گردن
هوش مصنوعی: آیا ممکن است ظالم به اوج کمال برسد، مگر اینکه به خاطر اعمالش، عذابش را به دوش بکشد و شجاعانه با آن روبهرو شود؟
رگی که ساز تو دارد گسستن آهنگ است
چوگردباد مده تاب بر هوا گردن
هوش مصنوعی: رگی که با آهنگ تو همآهنگ است، در حال رها شدن و قطع شدن است. مانند گردباد، به خودت نچسب و اجازه نده که بر آسمان بپیچد.
به جسمت از رگ و پی آن قدر گرفتاریست
که سرکشیده به چندین کمندها گردن
هوش مصنوعی: تو به قدری درگیر و گرفتار جسم و اندامت هستی که مانند کسی که به چندین دام بند شده، از این قیود رها نیستی.
به هر که وانگری هستی ستم ایجاد
ز پشت پاش کشیدهست پوست تا گردن
هوش مصنوعی: هر انسانی که به او نگاه کنی، از پشتش بار تحمل ظلم و فشار را میبینی که او را خسته کرده است.
به رنگ دانه درین کشتزار دعوی خیز
فتاده است سر و میکشد ز پاگردن
هوش مصنوعی: در این کشتزار، به مانند دانههایی رنگین، ادعای بلندی سر برآورده است و از شدت عشق، در حال جان دادن است.
فکندهایم سپر تا قضا چه پیش آرد
ستمگران دم تیغند و عجز ما گردن
هوش مصنوعی: ما از خود دفاع را کنار گذاشتهایم تا ببینیم سرنوشت چه نتیجهای به بار میآورد. ستمگران با قدرت در حال ضربه زدن هستند و ما در برابر آنها ناتوان و تسلیم شدهایم.
تو از حلاوت تسلیم غافلی ورنه
چو نیشکر همه بند است جابجاگردن
هوش مصنوعی: تو از زیبایی آرامش و تسلیم غافلی، در حالی که همانند نیشکر، برای این که خوشبخت باشی باید در بند و محدودیتها قرار بگیری.
اگر نه در دم تیغ محبت اعجازست
سر بریدهٔ قمریکه دوخت با گردن
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، گاهی معجزهای رخ میدهد که حتی یک پرنده بیپروا و بیگناه هم به خاطر عشقی عمیق، حاضر میشود جانش را فدای آن کند، مثل قمرهایی که با وجود جدایی از زندگی، به عشق پیوستهاند.
فغانکه حق حضوری بجا نیاوردیم
چو شمع سر به هوا رفت زیر پا گردن
هوش مصنوعی: آه و افسوس که ما نتوانستیم حضور واقعی حق را درک کنیم، مانند شمعی که با سر بالا رفته، زیر پایمان میرود و خاموش میشود.
کسی مباد هوس میهمان خوان غرور
ز اشتهای سری، میخورد قفا گردن
هوش مصنوعی: کسی که با غرور و تکبر به مهمانی دعوت میشود، به خاطر اشتهای زیادش، به شکلی ناخوشایند و از پشت به مهمانی نزدیک میشود.
ز ساز قلقل مینا شنیدهام بیدل
که سنگ اگر شکنی نیست بیصدا گردن
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شاعر به صدای دلنشین ساز و حال و هوای مینا (جام شراب) اشاره دارد. او میگوید، اگر سنگی را بشکنیم، آن عمل بدون صدا نخواهد بود. به عبارتی، هر عمل و اتفاقی صدایی دارد و نباید انتظار داشت که شکست یا درد، بیصدا باشد. این بیان به معنای تأکید بر اثرات و عواقب کارها و احساسات انسانی است.

بیدل دهلوی