غزل شمارهٔ ۲۴۵۲
به دل گر یک شرر شوق تو پنهان میتوان کردن
چراغان چشمکی در پرده سامان میتوان کردن
به رنگ غنچه گردامان جمعیت به چنگ افتد
دل از اندیشهٔ یک گل گلستان میتوان کردن
زکلفت بایدم پرداخت حسرتخانهٔ دل را
اگر تعمیر نتوان کرد ویران میتوان کردن
گرفتم سیر اینگلشن ندارد حاصل عیشی
چوگل از خون شدن رنگی به دامان میتوان کردن
ادا فهم مضامین تمناها نهای ورنه
چمن طرح از نوای عندلیبان میتوانکردن
طلب چون چشم قربانی تسلی بر نمیدارد
نگهگو جمع شو مژگان پریشان میتوان کردن
چو صبح از انفعال ساز هستی آب میگردم
که از خودگر روم یک آه سامان میتوانکردن
توان مختارعالم شد زترک اختیارخود
که در بیدست و پایی آنچه نتوان میتوان کردن
حسد هرجا به فهم مطلب عیب وهنرپیچد
بر استغنا هزار ابرام بهتان میتوان کردن
به چشم امتیاز اسرار نیرنگ دو عالم را
اگر مژگان توان پوشید عریان میتوان کردن
مقیم وسعتآباد تامل نیستی ورنه
به چشم مور هم یک دشت جولان میتوانکردن
بهار بینشانم لیک تا در فکر خویش افتم
ز موج یک جهان رنگمگریبان میتوانکردن
شدم خاک و همان آیینهدار وحشتم بیدل
هنوز ازگرد من طوف غزالان میتوانکردن
غزل شمارهٔ ۲۴۵۱: اگر مشت غبار خود پریشان میتوانکردنغزل شمارهٔ ۲۴۵۳: چقدر بهار دارد سوی دل نگاه کردن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دل گر یک شرر شوق تو پنهان میتوان کردن
چراغان چشمکی در پرده سامان میتوان کردن
هوش مصنوعی: اگر در دل یک شعله از عشق تو پنهان باشد، میتوان با چشمکی در پس پرده زیبایی، روشنایی و شکوهی ایجاد کرد.
به رنگ غنچه گردامان جمعیت به چنگ افتد
دل از اندیشهٔ یک گل گلستان میتوان کردن
هوش مصنوعی: اگر دلخوشیها و زیباییهای زندگی را از نزدیکی به دیگران و جمع گلی که در باغستان وجود دارد پیدا کنیم، میتوانیم از زندگی لذت بیشتری ببریم و دل را از فکر و اندیشه آزاد کنیم.
زکلفت بایدم پرداخت حسرتخانهٔ دل را
اگر تعمیر نتوان کرد ویران میتوان کردن
هوش مصنوعی: باید به عمق احساسات و دردهای دل رسیدگی کرد، چرا که اگر نتوانیم آن را اصلاح کنیم، حداقل میتوانیم آن را ویران کنیم.
گرفتم سیر اینگلشن ندارد حاصل عیشی
چوگل از خون شدن رنگی به دامان میتوان کردن
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، هیچ چیز نمیتواند به اندازه یک گل لذتبخش باشد، چون رنگ و زیبایی آن از خون و رنج میآید و میتوان با شادی و نشاط به دامان آن رسید.
ادا فهم مضامین تمناها نهای ورنه
چمن طرح از نوای عندلیبان میتوانکردن
هوش مصنوعی: اگر بخواهید مضامین و خواستههای دل را بفهمید، باید بدانید که اگر به زیباییهای زندگی توجه کنید، میتوانید مانند پرندههای خوشخوان، دنیای جدیدی بسازید.
طلب چون چشم قربانی تسلی بر نمیدارد
نگهگو جمع شو مژگان پریشان میتوان کردن
هوش مصنوعی: درخواست و طلب مانند چشمی که به قربانی خیره شده، آرامش نمییابد. بگو جمع شوید، اشکها و مژگان آشفته میتوانند کارهایی را انجام دهند.
چو صبح از انفعال ساز هستی آب میگردم
که از خودگر روم یک آه سامان میتوانکردن
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرا میرسد و از بیتحرکی و جمود خارج میشوم، مثل آب جاری میشوم تا به خودم بیایم و با یک آه نظم و ترتیب به وجود بیاورم.
توان مختارعالم شد زترک اختیارخود
که در بیدست و پایی آنچه نتوان میتوان کردن
هوش مصنوعی: توانایی مختار بودن و قدرت انتخاب انسان از آنجا ناشی میشود که حتی در شرایطی که به نظر میرسد هیچ ابزار یا راهی در دست نیست، باز هم میتواند کارهایی انجام دهد.
حسد هرجا به فهم مطلب عیب وهنرپیچد
بر استغنا هزار ابرام بهتان میتوان کردن
هوش مصنوعی: حسد وقتی در جایی بر احساسات و درک افراد غلبه کند، میتواند باعث شود که ارزشها و زیباییها نادیده گرفته شوند و همواره برای به زیر سوال بردن آنها بهانهجویی کرد.
به چشم امتیاز اسرار نیرنگ دو عالم را
اگر مژگان توان پوشید عریان میتوان کردن
هوش مصنوعی: اگر با مژگان خود (پیشانی و پلک) بتوانی رازهای فریب و نیرنگهای دو جهان را پنهان کنی، میتوانی بدون هیچ پوششی (عریان) آنها را نمایان کنی.
مقیم وسعتآباد تامل نیستی ورنه
به چشم مور هم یک دشت جولان میتوانکردن
هوش مصنوعی: در جایی که نعمتها و فراخی وجود دارد، نباید به کمبودها اندیشید. اگر کمی تأمل کنی، حتی یک مورچه نیز میتواند در یک دشت وسیع مشغول زندگی و حرکت شود.
بهار بینشانم لیک تا در فکر خویش افتم
ز موج یک جهان رنگمگریبان میتوانکردن
هوش مصنوعی: بهار برای من بیخبر است، اما وقتی در اندیشههای خود غرق میشوم، میتوانم از زیباییهای رنگارنگ زندگی لذت ببرم.
شدم خاک و همان آیینهدار وحشتم بیدل
هنوز ازگرد من طوف غزالان میتوانکردن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی تحول و تغییر اشاره دارد. او به خاک تبدیل شده و احساس میکند که هنوز در حال تجربه رعب و وحشت است. این وضعیت به او اجازه میدهد که در اطرافش، زیبایی و ظرافت طبیعت را، همانند غزالان، مشاهده کند. به طور کلی، این بیانگر حالتی از دگرگونی درونی و همزمان دیدن زیباییهای بیرونی است.

بیدل دهلوی