گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۵۰

بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن
چیزی به پیش دارد سر بر هوا نکردن
هنگامهٔ رعونت مندیش خاصهٔ شمع
در هر سرآتشی هست تا نقش پا نکردن
آیینهٔ حضوریم اما چه می‌توان‌کرد
شرمت به‌ دیدهٔ ما زد قفل وا نکردن
در بارگاه اکرام مصنوع بی‌یقینی است
با یک جهان اجابت غیر از دعا نکردن
ازشوخ چشمی ما آن جلوه ماند محجوب
داد از جنون نگاهی آه از حیا نکردن
هر چند رنگ نازت مشاطهٔ غنا بود
بر خون ما ستم‌کرد یاد حنا نکردن
حیفست محرم بحر بر موج خرده‌ گیرد
با خلق‌ بی‌حیایی ‌ست شرم از خدا نکردن
قلقل نواست مینا، ای ساقیان صفیری
بر رنگ رفتهٔ ما تاکی صدا نکردن
وصل‌گهر درین‌بحر، موقوف بی‌تلاشی است
ای موج،‌ مصلحت نیست ترک شنا نکردن
نقد غنایم عمر واجستم از رفیقان
گفتند: دامن هم ازکف رها نکردن
انجام‌کار چون موج منظور هیچکس نیست
عمریست می‌رود پیش رو بر قفا نکردن
محجوب گفتگوییم مقدور جستجوییم
گفتار ما خموشی‌ست کردار ما نکردن
بیدل غم علایق حیف است بار دوشت
سر نیست اینکه باید از تن جدا نکردن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی سیر عبرتی نیست ترک حیا نکردن
چیزی به پیش دارد سر بر هوا نکردن
هوش مصنوعی: بدون تأمل و عبرت‌گیری، انسان نمی‌تواند حیا را نادیده بگیرد؛ زیرا از این بی‌مبالاتی هیچ عایدی نخواهد داشت، و بلندپروازی در این زمینه تنها به ضرر او تمام می‌شود.
هنگامهٔ رعونت مندیش خاصهٔ شمع
در هر سرآتشی هست تا نقش پا نکردن
هوش مصنوعی: آشفتگی و خودبری خودت را کنار بگذار، چرا که شمع در هر آتشگاهی حضور دارد و به یاد ندارد که کسی در آنجا ردپایی گذاشته باشد.
آیینهٔ حضوریم اما چه می‌توان‌کرد
شرمت به‌ دیدهٔ ما زد قفل وا نکردن
هوش مصنوعی: ما به وضوح در کنار هم هستیم، اما چه کار می‌توان کرد؟ شرم تو بر چشمان ما قفل زده و اجازه نمی‌دهد آن را باز کنیم.
در بارگاه اکرام مصنوع بی‌یقینی است
با یک جهان اجابت غیر از دعا نکردن
هوش مصنوعی: در محل و مکانی که احترام و بزرگداشت وجود دارد، شک و تردیدی برپاست، و اگر کسی دعا نکند، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند امیدی به پاسخگویی و اجابت از جهان داشته باشد.
ازشوخ چشمی ما آن جلوه ماند محجوب
داد از جنون نگاهی آه از حیا نکردن
هوش مصنوعی: به خاطر شیطنت‌های چشمان ما، آن زیبایی در بین جمعیت پنهان ماند. از شدت دیوانگی یک نگاه به ما کرد، اما از حیا هیچ حركتی نکرد.
هر چند رنگ نازت مشاطهٔ غنا بود
بر خون ما ستم‌کرد یاد حنا نکردن
هوش مصنوعی: با اینکه زیبایی تو شبیه آرایشگری است که دل‌فریب است، اما بر ما زخم‌هایی زده‌ای و حتی یاد حنا را هم نکرده‌ای.
حیفست محرم بحر بر موج خرده‌ گیرد
با خلق‌ بی‌حیایی ‌ست شرم از خدا نکردن
هوش مصنوعی: افسوس که انسان‌های باایمان نباید در برابر کارهای ناپسند مردم عادی به خود اجازه بدهند که مثل آنها رفتار کنند. این بی‌حیایی و نداشتن شرم از خدا بسیار زشت و ناخرسند است.
قلقل نواست مینا، ای ساقیان صفیری
بر رنگ رفتهٔ ما تاکی صدا نکردن
هوش مصنوعی: مینا در حال نواختن و سر و صدا کردن است، ای ساقی‌ها، بر جام‌های رنگ‌باختهٔ ما صدا نزنید.
وصل‌گهر درین‌بحر، موقوف بی‌تلاشی است
ای موج،‌ مصلحت نیست ترک شنا نکردن
هوش مصنوعی: دوستان و عزیزان، برای رسیدن به وصالی شیرین و ارزشمند، باید تلاش و کوشش کرد. ای موج، لازم نیست که بی‌تحرک و ساکن بمانی؛ در این مسیر، حرکت و شنا کردن به سود توست.
نقد غنایم عمر واجستم از رفیقان
گفتند: دامن هم ازکف رها نکردن
هوش مصنوعی: من از ثروت و نعمت‌های زندگی بهره‌مند شدم و از دوستانم فاصله گرفتم. آن‌ها گفتند که حتی دامنم را هم از دست نخواهم داد.
انجام‌کار چون موج منظور هیچکس نیست
عمریست می‌رود پیش رو بر قفا نکردن
هوش مصنوعی: کارها مانند امواجی هستند که به سمت جلو حرکت می‌کنند، اما بدون هدف مشخص. سال‌هاست که این چرخه ادامه دارد، اما هیچ‌کس حاضر نیست به عقب برگردد و متوقف شود.
محجوب گفتگوییم مقدور جستجوییم
گفتار ما خموشی‌ست کردار ما نکردن
هوش مصنوعی: ما در صحبت با یکدیگر نمی‌توانیم به خوبی همدیگر را درک کنیم، بنابراین بحث ما در واقع سکوت است و اعمال ما هم هیچ‌کدام به انجام نمی‌رسد.
بیدل غم علایق حیف است بار دوشت
سر نیست اینکه باید از تن جدا نکردن
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که به خاطر محبت و وابستگی‌ها بر دوش ماست، بار سنگینی است که باید به خاطر عدم توانایی در تحمل آن بر دوش نداشته باشیم و باید این احساسات را از وجودمان جدا کنیم.