گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۳۴

به خود داری فسردن گرم کردی جای بگذشتن
شدی آخر درین ویرانه نقش پای بگذشتن
نفهمیدی کزین محفل اقامت دور می‌باشد
گذشتی همچو عمر شمع در سودای بگذشتن
اگر آنسوی افلاکی همان وا ماندهٔ خاکی
گذشتن سخت دشوارست ازین صحرای بگذشتن
سواد سحر این وادی تعلق جاده‌ای دارد
زهستی تا عدم یک طول وصد پهنای بگذشتن
جهان وحشت است اینجا توقف‌ کو، اقامت‌ کو
تحیر یک دو دم پل بسته بر دریای بگذشتن
چو موج ‌گوهر آسودن عنان‌ کس نمی‌گیرد
جهانی می‌رود از خود قدم فرسای بگذشتن
دو روزی اتفاق پا و دامن مفت جمعیت
از این در شرم لنگی داردم ایمای بگذشتن
چه دارد مال و جاه اینجا که همت بگذرد زانها
به صد اقبال می‌نازم ز استغنای بگذشتن
در این بحر از خجالت عمرها شد آب می‌گردد
حساب آرایی موج از تأملهای بگذشتن
بقدر هر نفس از خود تهی باید شدن بید‌ل
کسی نگذشت بی ‌این ‌کشتی از دریای بگذشتن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خود داری فسردن گرم کردی جای بگذشتن
شدی آخر درین ویرانه نقش پای بگذشتن
هوش مصنوعی: اگر به خودت توجه کنی و احساساتت را سرکوب نکنی، می توانی تغییرات را تجربه کنی. در پایان، در این مکان خالی، اثری از خودت به جا می‌گذاری.
نفهمیدی کزین محفل اقامت دور می‌باشد
گذشتی همچو عمر شمع در سودای بگذشتن
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که از این جمع و دنیا باید دوری کرد، تو مثل عمر شمع فقط در فکر گذر زمان هستی و آمد و رفت را نادیده گرفته‌ای.
اگر آنسوی افلاکی همان وا ماندهٔ خاکی
گذشتن سخت دشوارست ازین صحرای بگذشتن
هوش مصنوعی: اگر آن دنیا و مقام‌های بالا مثل همین دنیای خاکی ماندگار و ثابت باشد، عبور از این بیابان سخت و دشوار خواهد بود.
سواد سحر این وادی تعلق جاده‌ای دارد
زهستی تا عدم یک طول وصد پهنای بگذشتن
هوش مصنوعی: در این مکان، علم و دانایی در دل شب، مانند جاده‌ای است که از وجود آغاز می‌شود و تا عدم ادامه دارد. این مسیر طولانی و وسیع، راهی برای عبور از زندگی به بی‌پایانی است که باید پیموده شود.
جهان وحشت است اینجا توقف‌ کو، اقامت‌ کو
تحیر یک دو دم پل بسته بر دریای بگذشتن
هوش مصنوعی: این مکان پر از ترس و وحشت است. چه جایی برای توقف و اقامت وجود دارد؟ لحظه‌ای درنگ کرده‌ام که در میان حیرت و سردرگمی احساس می‌کنم پل محکم شده‌ای بر روی دریای گذر زمان است.
چو موج ‌گوهر آسودن عنان‌ کس نمی‌گیرد
جهانی می‌رود از خود قدم فرسای بگذشتن
هوش مصنوعی: وقتی موج به آرامش می‌رسد، هیچ‌کس کنترل آن را به دست نمی‌گیرد و جهانی که از خود دور می‌شود، به آرامی به سمت مقصدش پیش می‌رود.
دو روزی اتفاق پا و دامن مفت جمعیت
از این در شرم لنگی داردم ایمای بگذشتن
هوش مصنوعی: مدت دو روز است که به خاطر اتفاقی، احساس شرم و ناراحتی می‌کنم و نمی‌توانم به راحتی از این وضعیت عبور کنم.
چه دارد مال و جاه اینجا که همت بگذرد زانها
به صد اقبال می‌نازم ز استغنای بگذشتن
هوش مصنوعی: این دنیا چه ارزشی دارد با مال و مقامش، وقتی که انسان بتواند به خاطر اراده و همت خود از آن‌ها بگذرد. من به خاطر این نوع نگاهی که به زندگی دارم، به بی‌نیازی و استقلال فکری افتخار می‌کنم.
در این بحر از خجالت عمرها شد آب می‌گردد
حساب آرایی موج از تأملهای بگذشتن
هوش مصنوعی: در این اقیانوس از شرم و خجالت، عمرها مانند آب در حال حرکت و جا به جا شدن هستند؛ موجی که در نتیجه تفکر و تأمل بر گذشت زمان شکل می‌گیرد.
بقدر هر نفس از خود تهی باید شدن بید‌ل
کسی نگذشت بی ‌این ‌کشتی از دریای بگذشتن
هوش مصنوعی: انسان برای عبور از مشکلات و چالش‌های زندگی باید به اندازه هر نفس و هر لحظه از خود خالی شود و جان خود را وقف کند. هیچ‌کس بدون این که در مسیری سخت و پرچالش مانند دریایی طوفانی عبور کند، به جایی نرسیده است.