گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۲۸

آفت است اینجا مباش ایمن ز سر برداشتن
می‌کشد مژگان دو صف از یک نظر برداشتن
بر فلک آخر نخواهی رفت ای مشت غبار
خویش را از خاک نتوان آنقدر برداشتن
شرم‌ دار از فکر گیر و دار اسباب جهان
ننگ آسانی‌ست بار گاو و خر برداشتن
جانکنیها در کمین نامرادی خفته است
چون نگین صد زخم باید بر جگر برداشتن
آگهی دست از غبار آرزو افشاندن‌ست
نشئهٔ پرواز دارد بال و پر برداشتن
همچو شبنم بی‌کمند جذبهٔ خورشید عشق
سخت دشوار است ازین‌ گلشن نظر برداشتن
از بساط وحشت این دشت چون ریگ روان
دانهٔ دل بایدت زاد سفر برداشتن
پیش لعلش دیده خجلت آشیان خیرگی‌ست
نیست با تار نظر تاب گهر برداشتن
چون جرس از درد دل پر بیدماغ افتاده‌ایم
ناله بسیار است اما کو اثر برداشتن
پستی فطرت چه امکان‌ست نپذیرد علا‌ج
سایه را نتوان ز خاک رهگذر برداشتن
شکوهٔ اسباب تا کی زندگانی مفت نیست
تا سری داریم باید درد سر برداشتن
ششجهت بیدل غبار رنگ سامان چیده است
احتیاجت نیست دیوار دگر برداشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفت است اینجا مباش ایمن ز سر برداشتن
می‌کشد مژگان دو صف از یک نظر برداشتن
هوش مصنوعی: این جا خطر وجود دارد؛ از این که با یک نگاه چیزی را برچیند، احساس امنیت نکن. مژگان مثل دو صف، می‌تواند از یک نگاه تمامیدنی را در پی داشته باشد.
بر فلک آخر نخواهی رفت ای مشت غبار
خویش را از خاک نتوان آنقدر برداشتن
هوش مصنوعی: تو هرچقدر هم که به عظمت و بلندی برسی، باز هم این را بدان که نمی‌توانی خود را از خاک و ریشه‌های خود جدا کنی و فراتر از آنچه هستی بروی.
شرم‌ دار از فکر گیر و دار اسباب جهان
ننگ آسانی‌ست بار گاو و خر برداشتن
هوش مصنوعی: از فکر درگیر شدن با مسائل دنیوی شرم کن، زیرا اینکه بخواهی به راحتی بار گاو و خر را بر دوش بگذاری، کار ساده‌ای است.
جانکنیها در کمین نامرادی خفته است
چون نگین صد زخم باید بر جگر برداشتن
هوش مصنوعی: رنج‌ها و زخم‌هایی که در زندگی با آنها مواجه می‌شویم، مانند مرواریدی در دل دریاست که به آرامی در انتظار فرصتی برای بروز و شناخته شدن هستند. این زخم‌ها باید همچون نگینی پر از درد بر دل انسان باقی بمانند و نشانه‌هایی از تلاش و زجر در مسیر زندگی باشند.
آگهی دست از غبار آرزو افشاندن‌ست
نشئهٔ پرواز دارد بال و پر برداشتن
هوش مصنوعی: آگاهی و دانایی به انسان این قدرت را می‌دهد که از آرزوها و خیالات خود فاصله بگیرد و به واقعیت‌ها نزدیک‌تر شود. این آگاهی مثل پرواز کردن است که فرد را از زمین و مشکلات آزاد می‌کند و به او امکان می‌دهد تا به دنیای تازه‌ای سفر کند.
همچو شبنم بی‌کمند جذبهٔ خورشید عشق
سخت دشوار است ازین‌ گلشن نظر برداشتن
هوش مصنوعی: مانند شبنم که در برابر جاذبهٔ خورشید عشق ناتوان است، کم‌کم از این باغ نظر برداشتن بسیار دشوار است.
از بساط وحشت این دشت چون ریگ روان
دانهٔ دل بایدت زاد سفر برداشتن
هوش مصنوعی: برای سفر به دشت پر از وحشت، باید دانه‌ای از دل خودت را با خود برداری، مانند ریگ‌های روان که در این بیابان وجود دارند.
پیش لعلش دیده خجلت آشیان خیرگی‌ست
نیست با تار نظر تاب گهر برداشتن
هوش مصنوعی: چشم‌هایم از دیدن لبخند او شرمنده و بی‌تابند، زیرا نمی‌توانند زیبایی و درخشش جواهرات را تحمل کنند.
چون جرس از درد دل پر بیدماغ افتاده‌ایم
ناله بسیار است اما کو اثر برداشتن
هوش مصنوعی: مثل این است که ما به درد دل خود به شدت از جرس زنگ می‌زنیم و فریاد می‌زنیم، ولی هنوز هیچ نشانه‌ای از رسیدن به آرامش و تسکین دیده نمی‌شود.
پستی فطرت چه امکان‌ست نپذیرد علا‌ج
سایه را نتوان ز خاک رهگذر برداشتن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که طبیعت پایین و پایین‌روحی انسان را نمی‌توان نادیده گرفت. حتی اگر تلاش کنیم که مشکلات و رنج‌های زندگی را کنار بگذاریم، نمی‌توانیم به راحتی از آنها فاصله بگیریم یا از تأثیرات منفی آنها رهایی یابیم.
شکوهٔ اسباب تا کی زندگانی مفت نیست
تا سری داریم باید درد سر برداشتن
هوش مصنوعی: زندگی همواره با مشکلات و سختی‌ها همراه است و تا زمانی که مسئولیتی داریم، باید با چالش‌ها و دردسرها کنار بیاییم. زندگی آسان و بدون زحمت نخواهد بود.
ششجهت بیدل غبار رنگ سامان چیده است
احتیاجت نیست دیوار دگر برداشتن
هوش مصنوعی: بیدل به زیبایی و تنوع زندگی اشاره می‌کند و می‌گوید که در هر طرف زندگی، رنگ و جلوه‌های مختلف وجود دارد. بنابراین، نیازی به ایجاد تغییرات بزرگ یا دور بودن از آنچه هست، نیست؛ بلکه باید از زیبایی‌های پیرامون لذت برد.