گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۷

مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم
تماشا پرگرانی داشت بر دوشی‌که خم‌کردم
ز دور ساغر امکان زدم فال فراموشی
بر اعداد خیال این حلقه صفری بود کم کردم
به خواب زندگی دیدم سیاهی کم نمی‌گردد
ز تشویش نفس چون صافی از آیینه رم کردم
دبستان خیالم داشت سرمشق تماشایت
نوشتم نسخهٔ رنگی‌که شاخ‌گل قلم‌کردم
در آن دعوت که بوی منتی بیرون زد از خوانش
غذای همت از الوان نعمت‌ها قسم کردم
طمع را هم به حال این خسیسان رحم می‌آید
گرفتم ماهیی را پوست‌کندم بی‌درم‌کردم
ز من می‌خواست سعی نارسا احرام تسلیمی
چو اشک از سر به راه انداختن ساز قدم‌کردم
به قدر وحشتم قطع تعلق داشت آسانی
ز هر جیبی‌که در دامن زدم تیغ دودم‌کردم
چه مقدار آنسوی تحقیق پر می‌زد شرار من
که هستی شمع را هم کشت تا سیر عدم کردم
کسی نگرفت از بخت سیه داد سپند من
تپیدم سوختم تا سرمه گشتن ناله هم کردم
ندامت برد از آیینه‌ام زنگ هوس بید‌ل
به سودن‌های دست این صفحه را پاک از رقم کردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم
تماشا پرگرانی داشت بر دوشی‌که خم‌کردم
هوش مصنوعی: چشمانم را بسته‌ام و با علم و دانش خود به تماشا نشسته‌ام. بار سنگینی بر دوش دارم که آن را خم کرده است.
ز دور ساغر امکان زدم فال فراموشی
بر اعداد خیال این حلقه صفری بود کم کردم
هوش مصنوعی: از دوری پیمانه، آینده را بررسی کردم و به خاطر فراموشی، خیال‌پردازی‌ام به حلقه‌ای بی‌نهایت منجر شد که از آن کم کردم.
به خواب زندگی دیدم سیاهی کم نمی‌گردد
ز تشویش نفس چون صافی از آیینه رم کردم
هوش مصنوعی: در خواب دیدم که نگرانی و اضطراب نفس و زندگی، مانند سایه‌ای که از بین نمی‌رود، همیشه در کنار من است. اما من مانند آینه‌ای صاف از آن دور شدم.
دبستان خیالم داشت سرمشق تماشایت
نوشتم نسخهٔ رنگی‌که شاخ‌گل قلم‌کردم
هوش مصنوعی: در دنیای خیال من، مدرسه‌ای وجود دارد که در آن یادگاری از تماشای تو نوشته‌ام؛ یادگاری‌ای که با رنگ‌های زیبا و شاخ‌گلی مانند قلم، تزیین شده است.
در آن دعوت که بوی منتی بیرون زد از خوانش
غذای همت از الوان نعمت‌ها قسم کردم
هوش مصنوعی: در آن میهمانی که بوی لطف و محبت از سفره‌اش به مشام می‌رسید، خود را به انواع نعمت‌ها قسم خوردم.
طمع را هم به حال این خسیسان رحم می‌آید
گرفتم ماهیی را پوست‌کندم بی‌درم‌کردم
هوش مصنوعی: من به حال فقرا و طمع‌ورزان رحم می‌کنم، آنها را مثل ماهی‌ای می‌دانم که پوستش را کندم و به سرنوشتشان توجهی ندارم.
ز من می‌خواست سعی نارسا احرام تسلیمی
چو اشک از سر به راه انداختن ساز قدم‌کردم
هوش مصنوعی: او از من می‌خواست که با تلاش ناکافی، خود را برای پذیرش و تسلیم آماده کنم، مانند اشکی که به آرامی از چشمانم سرازیر شد. بنابراین، با گام‌هایی پیش‌رفتم.
به قدر وحشتم قطع تعلق داشت آسانی
ز هر جیبی‌که در دامن زدم تیغ دودم‌کردم
هوش مصنوعی: به اندازه ترسم، ارتباطم را با اطراف قطع کرده بود. به سادگی از هر جیب که دست بردم، احساس خطر کردم و مثل اینکه دودی به وجود آورده باشم، در خودم تنش احساس کردم.
چه مقدار آنسوی تحقیق پر می‌زد شرار من
که هستی شمع را هم کشت تا سیر عدم کردم
هوش مصنوعی: مدت زیادی از جستجو و کاوش من گذشت که آتش وجودم به اندازه‌ای شعله‌ور شده بود که حتی شمع وجود را هم خاموش کرد و به سفری به دنیای نیستی رفتم.
کسی نگرفت از بخت سیه داد سپند من
تپیدم سوختم تا سرمه گشتن ناله هم کردم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به من از سرنوشت بد کمک نکرد؛ من در درون خود می‌جوشیدم و می‌سوختم تا اینکه به حالتی رسیدم که ناله و فریاد کردم.
ندامت برد از آیینه‌ام زنگ هوس بید‌ل
به سودن‌های دست این صفحه را پاک از رقم کردم
هوش مصنوعی: من از دیدن خودم در آینه پشیمان شدم و به زنگار آرزوهایم افسوس می‌زنم. درست مثل بیدل که با دقت، آثار منفی را از روی این صفحه محو کرده است.