گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۶

ز تحقیق نقوش لوح امکان رفع شک کردم
به چشمم هر چه زین صحرا سیاهی کرد حک کردم
ز وحشت بس که بودم بی‌دماغ سیر این گلشن
شرر فرصت نگاهی با تغافل مشترک کردم
مطیع بی‌نیازی یافتم افلاک و دورانش
خم ابروی استغنا بر این فیلان‌ کجک کردم
خیال نامداری امتحانی داشت از عبرت
سیاهی بر نگین مالیدم و سنگ محک کردم
به کیش الفت از بس قدردان نشئهٔ دردم
به هر زخمی که مرهم خواست تکلیف گزک کردم
چو موج گوهرم یکسر نفس‌ شد حرف خاموشی
صف رنگ ادب تا نشکند شوخی کمک کردم
غرور کبریایی داشتم در ملک آزادی
ز بار دل خمیدم تا تواضع با فلک کردم
قناعت احتراز از تشنه کامی دارد ای منعم
تو کردی شور دیگر حرص من هم ‌کم نمک ‌کردم
به جرم سرکشیدن شعلهٔ من داغ شد بیدل
کمندی بر سماک انداختم صید سمک کردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز تحقیق نقوش لوح امکان رفع شک کردم
به چشمم هر چه زین صحرا سیاهی کرد حک کردم
هوش مصنوعی: با بررسی نشانه‌ها و تصاویر موجود در دنیای ممکن، توانستم تردیدهایم را برطرف کنم. با چشمانم، هر چیزی را که در این دنیای تاریک مشاهده کردم، ثبت کردم.
ز وحشت بس که بودم بی‌دماغ سیر این گلشن
شرر فرصت نگاهی با تغافل مشترک کردم
هوش مصنوعی: به خاطر وحشت و نداشتن آرامش، به دور از هر گونه فکر و تدبیری، در این باغ پر از گل‌ها و زیبایی‌ها، لحظه‌ای به طور غیرمستقیم و با بی‌توجهی نگاهی به اطراف انداختم.
مطیع بی‌نیازی یافتم افلاک و دورانش
خم ابروی استغنا بر این فیلان‌ کجک کردم
هوش مصنوعی: به راحتی و بدون نیاز به چیزهای دیگر، قدرت و عظمت دنیا را حس کردم، زیرا شکوه و جلال آن مانند خم شدن ابروی یک انسان مستقل و بی‌نیاز است و من همچون فیلان بزرگ، خود را کوچک و عاجز احساس کردم.
خیال نامداری امتحانی داشت از عبرت
سیاهی بر نگین مالیدم و سنگ محک کردم
هوش مصنوعی: من به یاد شخص مشهور و باارزشی، تجربه‌ای را بررسی کردم و با نگاهی به نقاط تاریک و عبرت‌آموز، آن را بر روی سنگی باارزش امتحان کردم.
به کیش الفت از بس قدردان نشئهٔ دردم
به هر زخمی که مرهم خواست تکلیف گزک کردم
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دوستی، به اندازه‌ای ارزشمند شدم که در مقابل هر دردی که به مرهم نیاز داشت، مسئولیت آن را به عهده گرفتم و به آن رسیدگی کردم.
چو موج گوهرم یکسر نفس‌ شد حرف خاموشی
صف رنگ ادب تا نشکند شوخی کمک کردم
هوش مصنوعی: مثل موجی هستم که تمام وجودم از نفس و روح خالص پر شده است. کلامی از سکوت و ادب ایجاد کرده‌ام تا لطافت و شوخی را نشکنم و به آن کمک کنم.
غرور کبریایی داشتم در ملک آزادی
ز بار دل خمیدم تا تواضع با فلک کردم
هوش مصنوعی: من احساس غرور و عظمت داشتم در سرزمین آزادی، ولی به خاطر غم و اندوهی که به دلم فشار آورد، فروتنی و تواضع را با آسمان درآمیختم.
قناعت احتراز از تشنه کامی دارد ای منعم
تو کردی شور دیگر حرص من هم ‌کم نمک ‌کردم
هوش مصنوعی: رضایت به داشته‌ها از حرص و ولع دوری می‌کند. ای بخشنده، تو باعث شدی که دیگر خواسته‌های من به شدت افزایش یابد و حس ولع من کم‌فروغ‌تر شده است.
به جرم سرکشیدن شعلهٔ من داغ شد بیدل
کمندی بر سماک انداختم صید سمک کردم
هوش مصنوعی: به خاطر آتش سوزانی که در دلم وجود دارد، احساس کردم که در این وضعیت به دام انداختن ستاره‌ای را تجربه می‌کنم.