گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۵

چو شبنم تا نقاب اعتبار خویش شق‌ کردم
ز شرم زندگی‌گفتم‌کفن پوشم‌، عرق‌کردم
کف پا می‌شدم ای کاش از بی‌ اعتباریها
جبین‌گردیدم و صد رنگ خجلت در طبق‌کردم
چو صبحم یک تأمل درس جمعیت نشد حاصل
به سطری کز نفس خواندم ز خود رفتن سبق کردم
به حیرت صنعت آیینه را بردم به کار آخر
پریشان بود اجزای تماشا یک ورق کردم
مپرسید از قناعت مشربیهای حیات من
به ساغر آبرویی داشتم سد رمق کردم
به هر جا فکر مستی نیست مخموری نمی‌باشد
هوسهای غذا بود این که خود را مستحق کردم
شبی آمد به یادم گرمی انداز آغوشی
چنان از خود برون رفتم که پندارم عرق کردم
زبان اصطلاح رمز توحیدم که می‌فهمد
که من هرگاه گشتم غافل از خود یاد حق کردم
نفس از دقت فکرم هجوم شعله شد بیدل
نشستم آنقدر در خون که صبحی را شفق کردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شبنم تا نقاب اعتبار خویش شق‌ کردم
ز شرم زندگی‌گفتم‌کفن پوشم‌، عرق‌کردم
هوش مصنوعی: همچون شبنم که بر اثر صبح گاهی محو می‌شود، من نیز به خاطر شرم از زندگی، تصمیم گرفتم که خود را بپوشانم و در نتیجه عرق کردم.
کف پا می‌شدم ای کاش از بی‌ اعتباریها
جبین‌گردیدم و صد رنگ خجلت در طبق‌کردم
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستم به جایی برسم که کمترین اهمیت و ارزشی نداشته باشم و در نتیجه‌ی آن از شر خجالت و شرمساری خلاص شوم و آن احساسات ناپسند را کنار بگذارم.
چو صبحم یک تأمل درس جمعیت نشد حاصل
به سطری کز نفس خواندم ز خود رفتن سبق کردم
هوش مصنوعی: صبح که می‌شود، به تأمل می‌نشینم و می‌بینم که درسی از جمعیت نگرفتم. تنها سطری که از نفس خود خواندم، مرا به یاد رفتن انداخت و فهمیدم که باید درس‌هایی از این تجربه بگیرم.
به حیرت صنعت آیینه را بردم به کار آخر
پریشان بود اجزای تماشا یک ورق کردم
هوش مصنوعی: در شگفتی‌ام که چگونه می‌توانم از آیینه استفاده کنم؛ آخر کار، رشته‌های تماشا به هم ریخته بود. فقط یک ورق از آن را برگرداندم.
مپرسید از قناعت مشربیهای حیات من
به ساغر آبرویی داشتم سد رمق کردم
هوش مصنوعی: از دیگران نپرسید که قناعت من به چه چیزی بستگی دارد، زیرا من در زندگی‌ام به خاطر آبرویم با مشکلات و سختی‌ها دست و پنجه نرم کرده‌ام.
به هر جا فکر مستی نیست مخموری نمی‌باشد
هوسهای غذا بود این که خود را مستحق کردم
هوش مصنوعی: در هر جایی که فکر و عقل حاکم باشد، انسانی که به مستی افتاده وجود ندارد. خواسته‌های زندگی مانند غذا به من الهام کرده‌اند تا خود را سزاوار و شایسته بدانم.
شبی آمد به یادم گرمی انداز آغوشی
چنان از خود برون رفتم که پندارم عرق کردم
هوش مصنوعی: شبی به یادم آمد که کسی با آغوشی گرم به من نزدیک شد. چنان غرق در احساس شدم که گویی عرق کردم و از خود بی‌خود شدم.
زبان اصطلاح رمز توحیدم که می‌فهمد
که من هرگاه گشتم غافل از خود یاد حق کردم
هوش مصنوعی: زبان من نشان‌دهنده حقیقت واحد وجود است. هرگاه از خود غافل شوم، به یاد خدا می‌افتم.
نفس از دقت فکرم هجوم شعله شد بیدل
نشستم آنقدر در خون که صبحی را شفق کردم
هوش مصنوعی: احساسات عمیق و افکار دقیق من به حدی شدت گرفته که مانند شعله‌ای پرحرارت به وجود آمده‌اند. من به قدری در این حالت غرق شده‌ام که دیگر نمی‌توانم فراموش کنم و صبح را با رنگ شفق آغاز کردم.