غزل شمارهٔ ۲۰۶۴
ز علم و عمل نکتهها گوش کردم
ندانم چه خواندم فراموش کردم
خطوط هوس داشت اوراق امکان
مژه لغزشی خورد مغشوش کردم
گر این انفعال است در کسب دانش
جنون بود کاری که با هوش کردم
اثر تشنهکام سنان بود و خنجر
چو حرف وفا سیر صد گوش کردم
نقاب افکنم تا بر اعمال باطل
جبینی ز خجلت عرق پوشکردم
بجز سوختن شمع رنگی ندارد
تماشای امشب همان دوش کردم
جنون هزار انجمن بود هستی
نفسها زدم شمع خاموش کردم
به یک آبله رستم از صد تردد
کشیدم ز پا پوست پاپوش کردم
بس است اینقدر همت میکشیها
که پیمانه پُرگشت و من نوشکردم
ز قد دو تا یادم آمد وصالش
شدم پیر کاین طرح آغوش کردم
اگر بار هستی گران نیست بیدل
خمیدن چرا زحمت دوش کردم
غزل شمارهٔ ۲۰۶۳: شب چشم امتیازی بر خویش باز کردمغزل شمارهٔ ۲۰۶۵: چو شبنم تا نقاب اعتبار خویش شق کردم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز علم و عمل نکتهها گوش کردم
ندانم چه خواندم فراموش کردم
هوش مصنوعی: از دانش و کارهای مختلف نکتههایی را شنیدم، اما نمیدانم چه چیزهایی را خواندهام و همهاش را فراموش کردهام.
خطوط هوس داشت اوراق امکان
مژه لغزشی خورد مغشوش کردم
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن حالتی از آرزوها و خواستهها میپردازد. در آن، احساساتی مانند وسوسه و هوس به تصویر کشیده شده و به نحوی به لحظاتی اشاره دارد که توجه و تمرکز فرد به هم میخورد. به عبارت دیگر، فرد در تلاش است تا به خواستههای خود برسد اما در این مسیر به نوعی سردرگم و از مسیر خارج میشود.
گر این انفعال است در کسب دانش
جنون بود کاری که با هوش کردم
هوش مصنوعی: اگر کسب دانش اینگونه باشد، پس واقعاً دیوانگی است کارهایی که با هوش و ذکاوت انجام دادم.
اثر تشنهکام سنان بود و خنجر
چو حرف وفا سیر صد گوش کردم
هوش مصنوعی: در اینجا میتوان گفت که تشنگی و نیاز شدید شخص به حقیقت و وفا، با سنان و خنجر که نماد ابزارهای تهاجمی و قاطعیت هستند، به تصویر کشیده شده است. در ادامه، بیانگر این است که او با شنیدن صدها سخن درباره وفا و صداقت، به عمق این مقوله پی برده و تخصیص و دقت بیشتری در فهم آن پیدا کرده است.
نقاب افکنم تا بر اعمال باطل
جبینی ز خجلت عرق پوشکردم
هوش مصنوعی: من چهرهام را میپوشانم تا اعمال نادرستم را پنهان کنم و از شرم، پیشانیام عرق کرده است.
بجز سوختن شمع رنگی ندارد
تماشای امشب همان دوش کردم
هوش مصنوعی: امشب تنها چیزی که ارزش دیدن دارد، سوختن شمع است و من همین کار را دوش انجام دادم.
جنون هزار انجمن بود هستی
نفسها زدم شمع خاموش کردم
هوش مصنوعی: دیوانگی من به اندازهای است که مانند هزار مجلس و تجمع میباشد. وقتی نفس میزنم، شمعی را که خاموش شده روشن میکنم.
به یک آبله رستم از صد تردد
کشیدم ز پا پوست پاپوش کردم
هوش مصنوعی: به خاطر یک زخم کوچک، رستم به اندازه صد بار رفت و آمد زحمت کشید و از پاهایش پوست کفش درست کرد.
بس است اینقدر همت میکشیها
که پیمانه پُرگشت و من نوشکردم
هوش مصنوعی: کافی است که تو اینقدر تلاش میکنی، زیرا لیوان پر شد و من آن را نوشیدم.
ز قد دو تا یادم آمد وصالش
شدم پیر کاین طرح آغوش کردم
هوش مصنوعی: از یادم آمد که به خاطر قد او، به وصالش رسیدم و اکنون که پیر شدهام، این خاطره را در آغوش گرفتم.
اگر بار هستی گران نیست بیدل
خمیدن چرا زحمت دوش کردم
هوش مصنوعی: اگر بار زندگی سنگین نیست، پس چرا خود را به زحمت میاندازم و خم میشوم؟