گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۶۳

شب چشم امتیازی بر خویش باز کردم
آیینهٔ تو دیدم چندان که نازکردم
فریاد ناتوانان محو غبار عجز است
رنگی به رخ شکستم عرض نیازکردم
سامان صد عبادت تسلیم ناتوانی
یک جبهه سجده بستم چندین نمازکردم
حیرتسرای امکان از بسکه ‌کم فضا بود
بر روی هر دو عالم چشمی فراز کردم
نومیدی طلبها آهی به جلوه آورد
بگسستم از دو عالم کاین رشته سازکردم
آسوده‌ام درین دشت از فیض نارسایی
گر دست کوتهی کرد، پایی دراز کردم
تنزیه موج می‌زد در عرصهٔ حقیقت
من از خیال تازی گرد مجاز کردم
اندیشه سرنگون شد، سعی خرد جنون شد
دل هم تپید و خون شد تا فهم راز کردم
نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت
شد بوتهٔ‌، گدازم چشمی که باز کردم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب چشم امتیازی بر خویش باز کردم
آیینهٔ تو دیدم چندان که نازکردم
هوش مصنوعی: در شب، نگاهم را به سمت خودم دوختم و وقتی به آیینه تو نگریستم، متوجه شدم که به همان اندازه که از خودم ناز کردم، انعکاس تو را نیز دیدم.
فریاد ناتوانان محو غبار عجز است
رنگی به رخ شکستم عرض نیازکردم
هوش مصنوعی: فریاد کسانی که در موقعیت ناتوانی هستند، به دلیل ناتوانی‌شان و محصور بودن در مشکلات بلا اثر می‌شود. من نیز در حالتی که شکسته و نیازمند هستم، با رنگ و رویی متفاوت خواسته‌هایم را ابراز می‌کنم.
سامان صد عبادت تسلیم ناتوانی
یک جبهه سجده بستم چندین نمازکردم
هوش مصنوعی: در کنار صدها عبادتی که از روی تسلیم و ناتوانی انجام دادم، تنها یک سجده که عمیق و همراه با خضوع باشد، برای من کافیست.
حیرتسرای امکان از بسکه ‌کم فضا بود
بر روی هر دو عالم چشمی فراز کردم
هوش مصنوعی: به دلیل کمبود فضا در این دنیای ممکن، به آسمان و افق هر دو عالم نگاهی انداختم و در حیرت فرو رفتم.
نومیدی طلبها آهی به جلوه آورد
بگسستم از دو عالم کاین رشته سازکردم
هوش مصنوعی: ناامیدی، دعایم را به صورت آه بلند کرد و از دو جهان جدا شدم، چون این پیوند را خودم ایجاد کرده بودم.
آسوده‌ام درین دشت از فیض نارسایی
گر دست کوتهی کرد، پایی دراز کردم
هوش مصنوعی: در این دشت به خاطر نعمت نارسایی راحت و آرام هستم. اگر دستی به من نرسد، من خودم با تلاش گام‌های بلندی برمی‌دارم.
تنزیه موج می‌زد در عرصهٔ حقیقت
من از خیال تازی گرد مجاز کردم
هوش مصنوعی: موجی از پاکی و خلوص در دنیای واقعی در حال حرکت بود و من از تصورات بی‌اساس خود فاصله گرفتم و به دنیای واقعی روی آوردم.
اندیشه سرنگون شد، سعی خرد جنون شد
دل هم تپید و خون شد تا فهم راز کردم
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه‌ام به هم ریخت و تلاش عقل به جنون افتاد. دل هم به شدت تپید و خون به جوش آمد تا اینکه توانستم راز را بفهمم.
نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت
شد بوتهٔ‌، گدازم چشمی که باز کردم
هوش مصنوعی: حبابی که نمایان‌گر دنیای خیال و احساسات من بود، به یک‌باره از دستم در رفت و آگاه شدم که زیبایی‌های زندگی چه زودگذر و ناپایدارند. اکنون چشمی باز کردم تا واقعیت را ببینم و به عمق آن پی ببرم.

حاشیه ها

نقد حباب (بیدل) از چنگ آگهی ریخت
شد بوتۀ گدازم چشمی که باز کردم