غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
گرد ره خرام که دارم، قیامتم
آن نالهام که گر همه خاکم دهی به باد
کهسار میخورد قسم استقامتم
تسلیم خوی از غم آفات رستن است
افکنده نیستی به جهان سلامتم
مینا طبیعتم حذر از انفعال من
هرگاه آب میشوم آتش علامتم
از قحط امتیاز معانی درین بساط
تحسینم این بس است که ننگ غرامتم
یک دانهوار آبلهٔ دل نکرد نرم
دست آسیای سودن دست ندامتم
کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم
تشویش رفتن است به قدر اقامتم
عمریست نام من به جنون دارد اشتهار
داغ نگین تراشی سنگ ملامتم
بیدل ز حالم اینکه نفس گرد میکند
کم نیست در قلمرو هستیکرامتم
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰: شب از رویت سخنهایی بهار اندوده میگفتمغزل شمارهٔ ۲۰۴۲: چنینکز گردش چشم تو میآید به جان انجم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
گرد ره خرام که دارم، قیامتم
هوش مصنوعی: میروم مانند شمعی که در حال ذوب شدن است و شعلهام را به قدری بالا میبرم که با زیبایی و وقار در مسیر قدم میزنم، زیرا به دلیل زیباییام در این حالت، دیگران را مجذوب میکنم.
آن نالهام که گر همه خاکم دهی به باد
کهسار میخورد قسم استقامتم
هوش مصنوعی: نالهای که از دل برمیآید، اگر همه وجودم را هم به باد بدهی، مانند کوه است که در برابر طوفان میایستد. این نشان از استقامت و پایداریام دارد.
تسلیم خوی از غم آفات رستن است
افکنده نیستی به جهان سلامتم
هوش مصنوعی: تسلیم شدن به ویژگیهای شخصی و خود را به دست سرنوشت سپردن، نشاندهنده رهایی از غم و مشکلات زندگی است. این فرد احساس میکند که با رها کردن خود از فشارها و سختیها، به آرامش و سلامت در زندگی دست یافته است.
مینا طبیعتم حذر از انفعال من
هرگاه آب میشوم آتش علامتم
هوش مصنوعی: من مانند مینا هستم و از تغییرات ناخواسته دوری میکنم، زیرا هر وقتی که احساساتی میشوم، نشانهام این است که مانند آتش میسوزم.
از قحط امتیاز معانی درین بساط
تحسینم این بس است که ننگ غرامتم
هوش مصنوعی: در این جملات، شاعر به کمبود و فقر معانی در محیط اطرافش اشاره میکند و ابراز میدارد که فقط به این افتخار میکند که بار غرامت و شرم بر دوش او نیست. به نوعی میتوان گفت که او خود را از ننگ و سرشکستگی رها میداند و این برای او کافی است.
یک دانهوار آبلهٔ دل نکرد نرم
دست آسیای سودن دست ندامتم
هوش مصنوعی: دلی که به خاطر اشتباهاتش احساس پشیمانی و درد میکند، مانند دانهای از غم و رنج، به آرامی در چنگال دستهای ندامت قرار میگیرد. این درد و پشیمانی همچون آبی است که در آسیاب سرنوشت میچرخد و نمیتواند راحت و آرام باشد.
کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم
تشویش رفتن است به قدر اقامتم
هوش مصنوعی: ترس و وحشتی وجود ندارد که از تلهی خیالات و نگرانیها عبور کنم؛ چرا که زمان ماندن من به اندازهی زمانی است که در این حالت قرار دارم.
عمریست نام من به جنون دارد اشتهار
داغ نگین تراشی سنگ ملامتم
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که نام من به دیوانگی معروف شده و مانند داغی که بر روی سنگی حک میشود، نشان ملامت و سرزنشم به یادگار مانده است.
بیدل ز حالم اینکه نفس گرد میکند
کم نیست در قلمرو هستیکرامتم
هوش مصنوعی: حال و روز من به گونهای است که حتی نفس کشیدن هم در قلمرو وجودم، وضعیت خاصی را ایجاد میکند.