گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۳۸

تا به در یوزهٔ راحت طلبیدن رفتم
مژه‌ گشتم سر مویی به خمیدن رفتم
صبح از بی نفسی قابل اظهار نبود
زین‌ گلستان به غبار ندمیدن رفتم
تا به مقصد بلدم‌ گشت زمینگیری عجز
همه جا پیشتر از سعی رسیدن رفتم
نبض جهدم شرر کاغذ آتش زده است
یک مژه راه به صد چشم پریدن رفتم
چون هلالم چقدر نشئهٔ تسلیم رساست
سرکشی داغ شد از بس به خمیدن رفتم
شور این بزم جنون خیره دماغی می‌خواست
دل نپرداخت به افسانه شنیدن رفتم
این شبستان به چراغان هوس یمن نداشت
که به صد چشم همان داغ ندیدن رفتم
یأس بر حیرت حال‌ گهرم می‌گرید
قطره‌ای داشتم از یاد چکیدن رفتم
سیر گلزار تمنای تو طاووسم کرد
غوطه در رنگ زدم تا به پریدن رفتم
بیدل آندم‌ که به تسلیم شکستم دامن
تا در امن به پای نرسیدن رفتم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به در یوزهٔ راحت طلبیدن رفتم
مژه‌ گشتم سر مویی به خمیدن رفتم
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دروازهٔ آرامش و راحتی، تلاش کردم و وقتی به آنجا رسیدم، متوجه شدم که حتی یک تار موی خمیده هم برای من در نظر نگرفته‌اند.
صبح از بی نفسی قابل اظهار نبود
زین‌ گلستان به غبار ندمیدن رفتم
هوش مصنوعی: صبح به قدری خاموش و بی‌صدا بود که نمی‌توانستم احساساتم را بیان کنم، از این گلستان به خاطر غبار و گرد و غبارش خارج شدم.
تا به مقصد بلدم‌ گشت زمینگیری عجز
همه جا پیشتر از سعی رسیدن رفتم
هوش مصنوعی: به مقصد رسیدن را می‌شناسم؛ اما احساس ناتوانی و عدم موفقیت، زودتر از تلاش برای رسیدن، در هر جا برایم پیش آمده است.
نبض جهدم شرر کاغذ آتش زده است
یک مژه راه به صد چشم پریدن رفتم
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش من مانند شعله‌ای است که کاغذی را سوزانده است. من به سوی پرواز رفتن با یک پلک، راهی برای صد چشم پیدا کردم.
چون هلالم چقدر نشئهٔ تسلیم رساست
سرکشی داغ شد از بس به خمیدن رفتم
هوش مصنوعی: من مانند هلال ماهی هستم که چقدر در حالت تسلیم خودم نشئه و سرمست هستم؛ سرکشی و نافرمانی من از آنجا ناشی شده که مدت زیادی را در حالت خمیدگی و تسلیم بودن گذرانده‌ام.
شور این بزم جنون خیره دماغی می‌خواست
دل نپرداخت به افسانه شنیدن رفتم
هوش مصنوعی: برای شرکت در این جشن و شوری که به جنون رسیده، نیاز به فردی با عقل و حواس جمع است. دل من اما به داستان‌ها و افسانه‌ها توجه نکرد و من تصمیم گرفتم بروم.
این شبستان به چراغان هوس یمن نداشت
که به صد چشم همان داغ ندیدن رفتم
هوش مصنوعی: اینجا شبستان آنقدر تاریک و غم‌انگیز بود که هیچ‌گونه نوری برای جلب توجه و دلخواهی نداشت، و من با درد جدایی به آنجا آمدم.
یأس بر حیرت حال‌ گهرم می‌گرید
قطره‌ای داشتم از یاد چکیدن رفتم
هوش مصنوعی: یأس و ناامیدی بر حال و روز گرانبهایم اشک می‌ریزد. من تنها یک قطره داشتم و حالا از یاد آن چکیده شده‌ام و رفته‌ام.
سیر گلزار تمنای تو طاووسم کرد
غوطه در رنگ زدم تا به پریدن رفتم
هوش مصنوعی: در میان گل‌های زیبا، عشق تو مرا مانند طاووس کرده است. من در رنگ‌های متفاوت غوطه‌ور شدم تا سرانجام بتوانم پرواز کنم.
بیدل آندم‌ که به تسلیم شکستم دامن
تا در امن به پای نرسیدن رفتم
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که به دلیلی تسلیم شدم و نتوانستم خودم را حفظ کنم، به آرامش و امان رسیدم و از نگرانی‌ها و مشکلات فاصله گرفتم.