غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم
کز خویش برون آمدم و رنگ گرفتم
نامی که ندارم هوس نقش نگین داشت
دامان خیالی به ته سنگ گرفتم
عجز طلبم گشت عنان تاب نگاهش
ره بر رم آهو ز تک لنگ گرفتم
چون غنچه شبم لخت دلی در نظر آمد
دامان تو پنداشتم و تنگ گرفتم
خلقی در ناموس زد و داغ جنون برد
من نیزگرفتمکه ره ننگگرفتم
خجلتکش خودسازیام از خودشکنیها
نگشوده در صلح و ره جنگ گرفتم
گر چرخ نسنجید به میزان وقارم
من نیز به همت کم این سنگ گرفتم
در ترک تعلق چقدر ناز و غنا بود
بر هر چه هوس پای زد اورنگ گرفتم
تاگرمکنم بستر امنیکه ندارم
چون صبح نفس زیر پررنگگرفتم
بیدل نفس آخر ورق آینه گرداند
سیلی به تجرد زدم و رنگ گرفتم
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳: آرزو بیتاب شد ساز بیانی یافتمغزل شمارهٔ ۲۰۳۵: به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم
کز خویش برون آمدم و رنگ گرفتم
هوش مصنوعی: وقتی که به شدت در تلاش بودم تا خودم را در آغوش بگیرم و احساساتم را کنترل کنم، به حدی فشرده شدم که دیگر نتوانستم خودم را تحمل کنم و از درون خود بیرون آمدم و تغییر رنگ دادم.
نامی که ندارم هوس نقش نگین داشت
دامان خیالی به ته سنگ گرفتم
هوش مصنوعی: خواستهام به چیزی دست یابم که هیچگاه ندارم؛ حسرتی که در دل دارم مانند نگینی درخشان است و من در دل افکار و خیالاتم غرق شدهام.
عجز طلبم گشت عنان تاب نگاهش
ره بر رم آهو ز تک لنگ گرفتم
هوش مصنوعی: من از شدت شوق و ضعف، کنترل خود را از دست دادهام و نگاهم به او مانند آهویی است که از راه خود منحرف شده است.
چون غنچه شبم لخت دلی در نظر آمد
دامان تو پنداشتم و تنگ گرفتم
هوش مصنوعی: من مانند غنچهای در شب هستم و دل شاداب و لطیفی در نظرم آمده است. گمان کردم که دامان توست و با شناختی عمیق آن را فشردهام.
خلقی در ناموس زد و داغ جنون برد
من نیزگرفتمکه ره ننگگرفتم
هوش مصنوعی: چند نفر به خاطر عشق و جنون به همدیگر آسیب رساندهاند، و من هم طعمه این خطر شدم و راه ننگین را انتخاب کردم.
خجلتکش خودسازیام از خودشکنیها
نگشوده در صلح و ره جنگ گرفتم
هوش مصنوعی: من از تلاشهایی که به خودم آسیب میزند شرمندهام و در حالی که به صلح فکر میکنم، در مسیر جنگ قدم برداشتهام.
گر چرخ نسنجید به میزان وقارم
من نیز به همت کم این سنگ گرفتم
هوش مصنوعی: اگر فلک نتواند مرا با وقار و عظمت بسنجید، من نیز با همین تلاش کم خود، این سنگ را در دست گرفتم.
در ترک تعلق چقدر ناز و غنا بود
بر هر چه هوس پای زد اورنگ گرفتم
هوش مصنوعی: در رهایی از وابستگی، چقدر زیبایی و جذابیت وجود داشت، به هر چیزی که خواستهام سوگند خوردم.
تاگرمکنم بستر امنیکه ندارم
چون صبح نفس زیر پررنگگرفتم
هوش مصنوعی: اگر میخواهم جایی آرام و گرم برای خودم بسازم، باید این کار را از صبح زود شروع کنم و لحظههای زندگی را با تمام وجود بپذیرم.
بیدل نفس آخر ورق آینه گرداند
سیلی به تجرد زدم و رنگ گرفتم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به نوعی از تغییر درونی و تحول اشاره دارد. او میگوید که در آخرین نفس خود، به سوی خودشناسی و حقیقت رفت و با برخوردی عمیق به تجرد و خلوص، زندگیاش را دگرگون کرده و به رنگ و حالتی جدید دست یافته است. این تغییر نشاندهندهی تلاش شاعر برای رسیدن به روشنایی و درک عمیقتری از خود و جهان است.