غزل شمارهٔ ۱۲۹۵
از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
امتیازی دامن وحشتگرفت و باز ماند
شمع یکرنگی ز فانوس خموشی روشن است
نیست جز تار نفس چون ناله از آواز ماند
امتیاز گوشهگیری دام راه کس مباد
صید ما از آشیان در چنگل شهباز ماند
حلقهٔ سرگشتگی دارد به گوش گردباد
نقشپاییهمگر از مجنون بهصحرا باز ماند
کیست در راهت دلیل کاروان شوق نیست
ناله بال افشاند هرجا طاقت پرواز ماند
داغ نیرنگ وفا را چاره نتوان یافتن
جلوه خلوتپرور و نظاره بیرونتاز ماند
تا به بیرنگیستسیر پرفشانیهای رنگ
یافت انجام آنکه سر در دامن آغاز ماند
صیقل تدبیر برآیینهٔ ما زنگ ریخت
شعلهٔ این تیغ آخر در دهانگاز ماند
یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلیست
باز پیوستن ندارد آنچه از ما باز ماند
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴: رفتیم و داغ ما به دل روزگار ماندغزل شمارهٔ ۱۲۹۶: در گلستانی که چشمم محو آن طناز ماند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
هوش مصنوعی: از دل من گذشت و در چشمانم به خاطر حیرت، خون ماند. یادگاری از آن بهار دلانگیز هنوز باقیمانده است.
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
هوش مصنوعی: قبل از این که تصور و خیالی شکل بگیرد، جسم وجود داشت که دارای جان بود. تا این که پرندهای به شوخی آمد و باعث شد شیشه نتواند پرواز کند.
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
امتیازی دامن وحشتگرفت و باز ماند
هوش مصنوعی: کاروان ما در آتش و شرار است و من تنها در انتهای آن دنبالهرو هستم. در این میان، یک ویژگی خاص باعث شده که دامن وحشت بگربیفتد و نتواند حرکت کند.
شمع یکرنگی ز فانوس خموشی روشن است
نیست جز تار نفس چون ناله از آواز ماند
هوش مصنوعی: شمعی روشن از سکوت یک فانوس میتابد، اما تنها چیزی که باقی مانده تاریک نفس است، مثل نالهای که از صدایی باقی مانده است.
امتیاز گوشهگیری دام راه کس مباد
صید ما از آشیان در چنگل شهباز ماند
هوش مصنوعی: آدمی را که در تنهایی و انزوا زندگی میکند، هیچکس در زندگی محاصره نکند، زیرا شکار ما همچنان در لانهمان با شهباز باقی میماند.
حلقهٔ سرگشتگی دارد به گوش گردباد
نقشپاییهمگر از مجنون بهصحرا باز ماند
هوش مصنوعی: حلقهای از سردرگمی به گوش گردباد وجود دارد که نشان از آثار مجنون دارد، همان مجنونی که نتوانست به صحرا برگردد.
کیست در راهت دلیل کاروان شوق نیست
ناله بال افشاند هرجا طاقت پرواز ماند
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، کسی نیست که تو را راهنمایی کند و درد دلها و احساسات را بروز دهد. هر جا که نتوانی پرواز کنی، نالهای از دلتنگی به گوش میرسد.
داغ نیرنگ وفا را چاره نتوان یافتن
جلوه خلوتپرور و نظاره بیرونتاز ماند
هوش مصنوعی: نمیتوان برای درد نیرنگ وفا راه حلی پیدا کرد، چون فقط در خلوت و در تنهایی میتوان به زیباییها فکر کرد، اما در میان مردم، آن زیباییها از بین میرود.
تا به بیرنگیستسیر پرفشانیهای رنگ
یافت انجام آنکه سر در دامن آغاز ماند
هوش مصنوعی: تا زمانی که رنگها در حرکت و تلالو هستند، این سیر ادامه دارد و به پایان میرسد؛ برای کسی که سرش در دامن آغازین باقی مانده است.
صیقل تدبیر برآیینهٔ ما زنگ ریخت
شعلهٔ این تیغ آخر در دهانگاز ماند
هوش مصنوعی: تدبیر و برنامهریزی خوب بر روی ما مانند جلا دادن به یک آینه عمل میکند و زنگزدگی را از بین میبرد. در نهایت، نتیجهی این تلاش و سختیها مانند تیزی و برندگی یک شمشیر است که در آخرین مرحله، در برابر چالشها و مشکلات باقی میماند.
یاد عمر رفته بیدل خجلت بیحاصلیست
باز پیوستن ندارد آنچه از ما باز ماند
هوش مصنوعی: یادآوری دوران گذشته، احساس شرم و ناامیدی را به همراه دارد. آنچه از ما جا مانده است، دیگر قابل بازگشت نیست و نمیتوان دوباره به آن پیوست.