غزل شمارهٔ ۱۲۹۳
دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند
خمیازه سنج تهمت عیش رمیدهایم
می آنقدر نبود که رنج خمار ماند
از برگگل درین چمن وحشت آبیار
خواهد پری ز طایر رنگ بهار ماند
یاسم نداد رخصت اظهار نالهای
چندن شکست دل که نفس در غبار ماند
آگاهیم سراغ تسلی نمیدهد
از جوهر آب آینهام موجدار ماند
غفلت به نازبالش گل داد تکیهام
پای به خواب رفتهٔ من در نگار ماند
آنجا که من ز دست نفس عجز میکشم
دست هزار سنگ به زیر شرار ماند
باید به فرصت طربم خون گریستن
تمثال رفت وآینه تهمت شکار ماند
یعقوبوار چشم سفیدی شکوفهکرد
با من همین گل از چمن انتظار ماند
بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت
رنگم شکست و آینهای در کنار ماند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند
هوش مصنوعی: عشق به واسطه رفتن دلدار، دل را دچار حیرت کرده و ما همچنان یادگاری از زیباییهای بهار را به همراه داریم.
خمیازه سنج تهمت عیش رمیدهایم
می آنقدر نبود که رنج خمار ماند
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به نوعی بیان میکند که ما از لذت و شادی برخوردار نیستیم و آنقدر بیحالی و خستگی در ما وجود دارد که نتوانستهایم از تجربهی خوشی بهرهمند شویم. احساس میشود که رنج و درد ناشی از خماری و کمبود شادی بر ما چیره شده است.
از برگگل درین چمن وحشت آبیار
خواهد پری ز طایر رنگ بهار ماند
هوش مصنوعی: در این چمن، که پر از گل و رنگارنگی است، وحشتزده کردن آب، باعث میشود که پرندهای از رنگهای بهار برای همیشه در خاطر بماند.
یاسم نداد رخصت اظهار نالهای
چندن شکست دل که نفس در غبار ماند
هوش مصنوعی: یاسمن اجازه نداد که شکایت دل را بگویم؛ دل شکست و نفس در غبار ماند.
آگاهیم سراغ تسلی نمیدهد
از جوهر آب آینهام موجدار ماند
هوش مصنوعی: ما میدانیم که جستجوی آرامش و تسلی نمیتواند ما را به عمق وجودمان برساند، چرا که همچنان در سطحی نامتعادل و متلاطم باقی خواهیم ماند.
غفلت به نازبالش گل داد تکیهام
پای به خواب رفتهٔ من در نگار ماند
هوش مصنوعی: در حالتی از بیخیالی و آرامش به نرمی بر روی بالشی از گل تکیه دادهام و خوابم برده است، در حالی که چهره دلانگیزم در یادها باقی مانده است.
آنجا که من ز دست نفس عجز میکشم
دست هزار سنگ به زیر شرار ماند
هوش مصنوعی: در جایی که من به خاطر نفس و خواستههای خود دچار کمبود و ناتوانی شدهام، انگار که سنگهای زیادی زیر آتش و فشار قرار دارند.
باید به فرصت طربم خون گریستن
تمثال رفت وآینه تهمت شکار ماند
هوش مصنوعی: باید در فرصت شادی، دل را به جان سپرد و با اشک ریختن از یادها گذشت؛ زیرا در چنین احوالی، نشانهها و حسرتها در آینه زمان به یادگار میمانند.
یعقوبوار چشم سفیدی شکوفهکرد
با من همین گل از چمن انتظار ماند
هوش مصنوعی: چشمهای سفید یعقوب نشان از امید و انتظار دارد، اما در نهایت همان گل از باغی که به انتظار میماند، باقی میماند.
بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت
رنگم شکست و آینهای در کنار ماند
هوش مصنوعی: در بهاری که طوفان نمایان بود، رنگ من خراب شد و یک آینه در کناری به جا ماند.