شمارهٔ ۴۰
الراح الراح یا سؤلی یا املی
فالنور غاب و خاض النوم فی المقل
تویی که در همه عالم به حسن بی بدلی
می چو گل ز تو خواهم که لعبت چگلی
و اوقد الشمع من خدیک حین بدا
کالبدر فی الثور او کالشمس فی الحمل
به دیدن تو مرادیده روشنست مگر
تو خاک درگه خورشید خسروان قزلی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الراح الراح یا سؤلی یا املی
فالنور غاب و خاض النوم فی المقل
هوش مصنوعی: ای راحت، ای خواب، ای آرزو و امید من، نور زندگیام خاموش شده و خواب به چشمانم سنگینی میکند.
تویی که در همه عالم به حسن بی بدلی
می چو گل ز تو خواهم که لعبت چگلی
هوش مصنوعی: تو تنها زیبای بینظیری هستی که در سراسر عالم وجود دارد، همچون گلی زیبا. من از تو میخواهم که مانند یک معشوقه لطیف و نازکدل در کنارم باشی.
و اوقد الشمع من خدیک حین بدا
کالبدر فی الثور او کالشمس فی الحمل
هوش مصنوعی: شمع از زیباییهای تو روشن شد همانطور که ماه در میان ابرها میدرخشد یا مانند خورشید در قوس حمل.
به دیدن تو مرادیده روشنست مگر
تو خاک درگه خورشید خسروان قزلی
هوش مصنوعی: در دیدار تو، امیدها روشن و روشنیبخش است، مگر اینکه تو فقط خاک پای خورشید و پادشاهان باشی.