گنجور

شمارهٔ ۵۹

به جان آفرینی که نزد جلالش
ثناهای بی حد و احصا فرستم
شب تیره چون صبح صادق بر او
نفس های خاموش گویا فرستم
که من بنده چون دیده دلتنگ باشم
اگر جان به صدر تو تنها فرستم
مرا مرغ جان از خوشی پر فشاند
چو من دانه دل به دانا فرستم
ولیکن نخواهم که این شعر کژ مژ
بدان حضرت شعری آسا فرستم
من از طوطیان فصاحت که باشم؟
که منقار زاغی به عنقا فرستم
ز طورم گرانجان تر ار ژاژ طیان
به تحفه بر پور سینا فرستم
سپاهان و شعر من آخر نه کورم
که سرمه سوی چشم حورا فرستم
نه طرفه است اگر ثور مقلوب خوانم
چو ظرفی شکسته به جوزا فرستم
نه چون سایه در خاک باید نشستن
که ذره به خورشید والا فرستم
نه چون کوهم افسرده چون مست خفته
که یک جرعه ای سوی دریا فرستم
نه زراق باشم که چون ره نشینان
همی شاف اخضر به زرقا فرستم
ز خر بترم حاش لله وحده
اگر آب جو زی مسیحا فرستم
سخن نیک خواهی من اینجا ندارم
وزین بد نیارم که آنجا فرستم
یکی چاره مانده ست با عجز خاطر
که هم شعر تو سوی تو وا فرستم
سخن راست چون ماه نو کژ نماید
هر آنگه کزین طبع شیدا فرستم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان آفرینی که نزد جلالش
ثناهای بی حد و احصا فرستم
هوش مصنوعی: به خاطر خالق بزرگی که به جلال و عظمت او می‌توانم ستایش‌های بی‌پایانی را تقدیم کنم.
شب تیره چون صبح صادق بر او
نفس های خاموش گویا فرستم
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، مانند صبح روشنی بخش، به او آرامش و سکوتی می‌فرستم.
که من بنده چون دیده دلتنگ باشم
اگر جان به صدر تو تنها فرستم
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر نگرانی و دل‌نگرانی‌ام نتوانم آرامش پیدا کنم، حتی اگر جانم را هم به تو بفرستم، باز هم در تنهایی باقی می‌مانم.
مرا مرغ جان از خوشی پر فشاند
چو من دانه دل به دانا فرستم
هوش مصنوعی: روح من از خوشحالی پرواز می‌کند، همان‌طور که وقتی دانه‌ای را برای خویش به دانا می‌فرستم.
ولیکن نخواهم که این شعر کژ مژ
بدان حضرت شعری آسا فرستم
هوش مصنوعی: اما من نمی‌خواهم که این شعر نامناسب را به آن شخصیت بفرستم.
من از طوطیان فصاحت که باشم؟
که منقار زاغی به عنقا فرستم
هوش مصنوعی: من چه و چه گونه‌ای از طوطی‌های سخنگو هستم؟ که من با نوک یک کلاغی به گردن پرنده‌ای افسانه‌ای می‌روم.
ز طورم گرانجان تر ار ژاژ طیان
به تحفه بر پور سینا فرستم
هوش مصنوعی: من از بالای کوه طور، گرانبهاتر از هر سخن بیهوده‌ای، هدیه‌ای به پسر سینا می‌فرستم.
سپاهان و شعر من آخر نه کورم
که سرمه سوی چشم حورا فرستم
هوش مصنوعی: من در سرزمینی از شعر و ادب زندگی می‌کنم و به قدری هوشیار و بینا هستم که می‌توانم زیبایی‌ها را به چشم عیسی (حورا) بفرستم.
نه طرفه است اگر ثور مقلوب خوانم
چو ظرفی شکسته به جوزا فرستم
هوش مصنوعی: اگر من ثور را به حالت معکوس بخوانم، مانند این است که ظرفی شکسته را به جوزا ارسال کنم.
نه چون سایه در خاک باید نشستن
که ذره به خورشید والا فرستم
هوش مصنوعی: انسان نباید مانند سایه در زمین و در حالت سکون بماند، بلکه باید تلاش کند و به سوی چیزهای بزرگ و با ارزش حرکت کند.
نه چون کوهم افسرده چون مست خفته
که یک جرعه ای سوی دریا فرستم
هوش مصنوعی: من نه مانند کوهی هستم که افسرده و بی‌حرکت باشد، بلکه مانند مستی هستم که خوابیده و می‌خواهم یک جرعه از دریا را به خودم برسانم.
نه زراق باشم که چون ره نشینان
همی شاف اخضر به زرقا فرستم
هوش مصنوعی: من به رنگ زردی که راه نشینان دارند، می‌نگرم و هیچ‌گاه نمی‌خواهم که مانند آنها باشم.
ز خر بترم حاش لله وحده
اگر آب جو زی مسیحا فرستم
هوش مصنوعی: من به هیچ وجه از خر بهتر نیستم، اگر خواسته باشم آبی از جوئی که مسیحا برای من فرستاده است دریافت کنم.
سخن نیک خواهی من اینجا ندارم
وزین بد نیارم که آنجا فرستم
هوش مصنوعی: من در اینجا هیچ چیز خوبی برای گفتن ندارم و از این بدی هم نمی‌خواهم چیزی را به آن جای دیگری بفرستم.
یکی چاره مانده ست با عجز خاطر
که هم شعر تو سوی تو وا فرستم
هوش مصنوعی: کس دیگری برایم نمانده که با وجود ناتوانی‌ام، بتوانم شعری از تو را به سمت خود بفرستم.
سخن راست چون ماه نو کژ نماید
هر آنگه کزین طبع شیدا فرستم
هوش مصنوعی: سخن راست همانند ماه نو، گاه به صورت نادرست و کج به نظر می‌رسد؛ هر وقت که این روح پرشور را از خود بروز دهم.