گنجور

شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است

دو نفر بچهٔ مقبول قشنگ
نام این سنجر و آن یک هوشنگ
هر دو هم‌بازی و هم‌قد بودند
راه یک مدرسه می‌پیمودند
بود سنجر ننر و دردانه
باعث زحمت اهل خانه
تا کسی حرف به سنجر می‌زد
دهنش کج شده و عر می‌زد
به کسی هیچ نمی‌کرد سلام
داشت عادت به دروغ و دشنام
صبح‌ها دیر ز جا بر می‌خاست
پس‌ نمی‌رفت سوی‌ مدرسه راست
بین ره خنده و بازی می‌کرد
به‌ دکان دست ‌درازی می‌کرد
دست‌ و رو هیچ‌ نمی‌شست‌ به آب
چرک می‌کرد ورق‌‌های کتاب
صبح‌ها هیچ سر درس نبود
از کسی در دل او ترس نبود
روز و شب‌ شاکی‌ از آن‌ طفل صغیر
پدر و مادر و استاد و مدیر
متصل خنده به مردم می‌کرد
قلم و کاغذ خود گم می‌کرد
بود هوشنگ‌ به عکس‌ سنجر
پسری ساعی و باعقل و هنر
مادرش دائم از او راضی بود
اهل منزل همه از او خوشنود
زودتر از همه رفتی سر درس
از خدا در دل او بودی ترس
درس می‌خواند شب‌ از روی کتاب
مشق خط کرده و می‌کرد حساب
پدرش کوشش هوشنگ چو دید
از پی تربیتش رنج کشید
چون که در داخله تحصیل نمود
به سوی خارجه تعجیل نمود
سینه‌اش از همه علمی پر گشت
رفت در خارجه و دکتر گشت
رفت و برگشت یکی دانشمند
پدر و مادرش از وی خرسند
زن گرفتند برای هوشنگ
از ‌یکی طایفهٔ با فرهنگ
دختری بود هنرمند و ظریف
خوشگل‌ و باشرف‌ و پاک و عفیف
دید هوشنگ و پسندید او را
از همه طایفه بگزید او را
زن و شوهر چو به هم یار شدند
خانه‌ای خوب خریدار شدند
روز اسباب‌کشی چون برسید
گفت هوشنگ که حمال آرید
بود حمالی تریاکی و خوار
عاجز و مضطر و بیکاره و زار
گفت هوشنگ‌: که ای بیچاره‌!
از چه هستی تو چنین بیکاره‌؟
از چه این‌ قدر کثیفی آخر؟
لاغر و زرد و ضعیفی آخر؟
گفت حمال که گشتم عاجز
چون که من درس نخواندم هرگز
مادرم مُرد و پدر نیز بمرد
مدعی مال مرا یکسره برد
من که بی‌علم و سلندر بودم
مدتی این در و آن در بودم
گه عرق خوردم و گه بنگ زدم
تا که تریاکی و الدنگ شدم
پس از آن ناخوش و بیچاره شدم
عاقبت مفلس و اینکاره شدم
کرد هوشنگ چو بسیار نظر
دید او هست مثال سنجر
گفت‌ هوشنگ‌: تو سنجر هستی‌؟
گفت آری‌، ز کجا دانستی‌؟
گفت‌:‌ این‌ بر همه‌ مردم حالی است
تنبلی عاقبتش حمالی است
هر که او می‌کند از درس فرار
آخر کار شود مفلس و خوار

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو نفر بچهٔ مقبول قشنگ
نام این سنجر و آن یک هوشنگ
هوش مصنوعی: دو نفر کودک زیبا و پسندیده وجود دارند که یکی از آن‌ها سنجر نام دارد و دیگری هوشنگ.
هر دو هم‌بازی و هم‌قد بودند
راه یک مدرسه می‌پیمودند
هوش مصنوعی: دو نفر که هم‌بازی و هم‌قد بودند، در یک مدرسه به طور مشترک در حال یادگیری و پیشرفت بودند.
بود سنجر ننر و دردانه
باعث زحمت اهل خانه
هوش مصنوعی: سنجر، ننه و فرزندش باعث زحمت و دردسر اهل خانه شده‌اند.
تا کسی حرف به سنجر می‌زد
دهنش کج شده و عر می‌زد
هوش مصنوعی: وقتی کسی درباره سنجر صحبت می‌کرد، طوری صحبت می‌کرد که انگار چیزی در دهانش کج شده و به شکلی ناپسند و بی‌ادبانه حرف می‌زد.
به کسی هیچ نمی‌کرد سلام
داشت عادت به دروغ و دشنام
هوش مصنوعی: او هیچ‌کس را سلام نمی‌کرد و عادت داشت به دروغ گفتن و ناسزا گفتن.
صبح‌ها دیر ز جا بر می‌خاست
پس‌ نمی‌رفت سوی‌ مدرسه راست
هوش مصنوعی: صبح‌ها به سختی از جا بلند می‌شد و بعد هم به‌طور صحیح به سمت مدرسه نمی‌رفت.
بین ره خنده و بازی می‌کرد
به‌ دکان دست ‌درازی می‌کرد
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، به تفریح و خوش‌گذرانی مشغول بود و به دنبال کلاً یدکی و دزدی می‌رفت.
دست‌ و رو هیچ‌ نمی‌شست‌ به آب
چرک می‌کرد ورق‌‌های کتاب
هوش مصنوعی: دست و صورت کسی هیچ‌گاه با آب شسته نمی‌شد و صفحات کتاب به خاطر کثیفی چرب و آلوده می‌گشت.
صبح‌ها هیچ سر درس نبود
از کسی در دل او ترس نبود
هوش مصنوعی: صبح‌ها هیچ‌کس در کلاس درس حاضر نمی‌شد و او از هیچ‌کس ترسی در دل نداشت.
روز و شب‌ شاکی‌ از آن‌ طفل صغیر
پدر و مادر و استاد و مدیر
هوش مصنوعی: روز و شب از این کودک کوچک نگران و شکایت‌دارند، پدر و مادر و معلم و مدیر.
متصل خنده به مردم می‌کرد
قلم و کاغذ خود گم می‌کرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که وقتی انسان در حال نوشتن یا خلق اثر است، خنده و شادی به او دست می‌دهد و به قدری غرق در کارش می‌شود که گاه قلم و کاغذش را گم می‌کند. این نشان‌دهنده‌ی شور و شوقی است که در فرآیند خلق آثار هنری وجود دارد.
بود هوشنگ‌ به عکس‌ سنجر
پسری ساعی و باعقل و هنر
هوش مصنوعی: هوشنگ مانند سنجر، پسری تلاشگر و باهوش و هنرمند بود.
مادرش دائم از او راضی بود
اهل منزل همه از او خوشنود
هوش مصنوعی: مادرش همیشه از او راضی و خوشحال بود و تمام افراد خانواده هم از او راضی بودند.
زودتر از همه رفتی سر درس
از خدا در دل او بودی ترس
هوش مصنوعی: تو زودتر از دیگران سر کلاس حاضر شدی، چون در دل خدا ترس از او را داشتی.
درس می‌خواند شب‌ از روی کتاب
مشق خط کرده و می‌کرد حساب
هوش مصنوعی: او شب‌ها درس می‌خواند، از روی کتاب مشق می‌نوشت و ریاضیات حل می‌کرد.
پدرش کوشش هوشنگ چو دید
از پی تربیتش رنج کشید
هوش مصنوعی: پدرش وقتی تلاش هوشنگ را برای یادگیری و تربیت مشاهده کرد، خود را به زحمت انداخت و سختی کشید.
چون که در داخله تحصیل نمود
به سوی خارجه تعجیل نمود
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در درون خود به دانش و مهارت رسید، باید برای نمایش و استفاده از آن در دنیای بیرون عجله کند.
سینه‌اش از همه علمی پر گشت
رفت در خارجه و دکتر گشت
هوش مصنوعی: او با هوش و دانش فراوانی که داشت، به خارج رفت و به دریافت مدرک دکترا نائل آمد.
رفت و برگشت یکی دانشمند
پدر و مادرش از وی خرسند
هوش مصنوعی: یک عالم و دانشمند رفت و برگشت و پدر و مادرش از او بسیار خوشحال و راضی بودند.
زن گرفتند برای هوشنگ
از ‌یکی طایفهٔ با فرهنگ
هوش مصنوعی: زن را برای هوشنگ از یک خانوادهٔ با فرهنگ گرفتند.
دختری بود هنرمند و ظریف
خوشگل‌ و باشرف‌ و پاک و عفیف
هوش مصنوعی: دختری هنرمند و زیبا بود که به خاطر اخلاق و پاکدامنی‌اش بسیار مورد احترام قرار می‌گرفت.
دید هوشنگ و پسندید او را
از همه طایفه بگزید او را
هوش مصنوعی: هوشنگ را دید و از میان تمام افراد قبلی او را انتخاب کرد.
زن و شوهر چو به هم یار شدند
خانه‌ای خوب خریدار شدند
هوش مصنوعی: هنگامی که زن و شوهر به یکدیگر محبت و دوستی نشان دهند، زندگی‌شان رونق و زیبایی بیشتری پیدا می‌کند.
روز اسباب‌کشی چون برسید
گفت هوشنگ که حمال آرید
هوش مصنوعی: زمانی که روز اسباب‌کشی فرا رسید، هوشنگ گفت که باربران را بیاورید.
بود حمالی تریاکی و خوار
عاجز و مضطر و بیکاره و زار
هوش مصنوعی: مردی بود که بار تریاک را حمل می‌کرد، او بسیار ضعیف و درمانده و ناتوان و در شرایط دشواری به سر می‌برد.
گفت هوشنگ‌: که ای بیچاره‌!
از چه هستی تو چنین بیکاره‌؟
هوش مصنوعی: هوشنگ گفت: ای بیچاره! تو چرا این‌طور بی‌فایده و بی‌حاصل هستی؟
از چه این‌ قدر کثیفی آخر؟
لاغر و زرد و ضعیفی آخر؟
هوش مصنوعی: چرا اینقدر حالت بد است؟ چرا ضعیف و زرد و لاغر شده‌ای؟
گفت حمال که گشتم عاجز
چون که من درس نخواندم هرگز
هوش مصنوعی: حمال گفت که به خاطر نداشتن تحصیلات و درس خواندن از انجام کارها و وظایف خود ناتوان شده‌ام.
مادرم مُرد و پدر نیز بمرد
مدعی مال مرا یکسره برد
هوش مصنوعی: مادرم فوت کرد و پدر هم از دنیا رفت. کسی که ادعای مال من را داشت، تمام اموالم را از من گرفت.
من که بی‌علم و سلندر بودم
مدتی این در و آن در بودم
هوش مصنوعی: من که بی‌دانش و بی‌تجربه بودم، مدتی در جستجوی راه‌ها و فرصت‌های مختلف بودم.
گه عرق خوردم و گه بنگ زدم
تا که تریاکی و الدنگ شدم
هوش مصنوعی: گاهی مشروبات الکلی مصرف کردم و گاهی هم مواد مخدر استفاده کردم، تا اینکه به حالت بی‌خودی و سرگردانی رسیدم.
پس از آن ناخوش و بیچاره شدم
عاقبت مفلس و اینکاره شدم
هوش مصنوعی: پس از آن دچار مشکلات و سختی شدم و در نهایت به وضعیت بدی افتادم و به فردی بی‌چاره تبدیل شدم.
کرد هوشنگ چو بسیار نظر
دید او هست مثال سنجر
هوش مصنوعی: هوشنگ وقتی بسیار دید و تماشا کرد، متوجه شد که او نیز مانند سنجر است.
گفت‌ هوشنگ‌: تو سنجر هستی‌؟
گفت آری‌، ز کجا دانستی‌؟
هوش مصنوعی: هوشنگ گفت: آیا تو سنجر هستی؟ سنجر پاسخ داد: بله، از کجا فهمیدی؟
گفت‌:‌ این‌ بر همه‌ مردم حالی است
تنبلی عاقبتش حمالی است
هوش مصنوعی: می‌گوید: این حالتی که برای همه مردم وجود دارد، تنبلی است و عاقبت آن به کم‌کاری و رنج و سختی کشاندن خواهد انجامید.
هر که او می‌کند از درس فرار
آخر کار شود مفلس و خوار
هوش مصنوعی: هر کسی که از درس و علم دوری کند و در آن تلاش نکند، در نهایت به ذلت و تنگدستی خواهد رسید.

حاشیه ها

1399/09/02 12:12
محسن

شعر زیباییست ولی نه زیبا در زمانه امروز ما که درس خوانده به دنبال حمالی است و درس نخوانده هم. دزد و دلال در این روزگار سرورند و ارباب و باقی همه رعیتند و در پی کفی نان.

1402/11/18 08:02
رضا از کرمان

سلام 

  دقیقا درست میفرمایید آقا محسن عزیز

هرکه او میکند از درس فرار 

رفته در دولت ومجلس سرکار

آنکه بوده است پی علم وادب

آخر کار شود مفلس وخوار

1401/10/18 07:01
روح و ریحان

انصافا بهار، از روشنفکران عصر خود بوده، اشعار ایشان در مورد زن نیز خواندنی است.