گنجور

بخش اول - قسمت دوم

از رویدادهایی که بین حسن صباح و وزیر خوشوقت نظام الملک اتفاق افتاد، آن که: سلطان ملکشاه فرمان داد مقداری مرمر از حلب به اصفهان آورند.

یکی از اهل بازار عسکر شتران دو مرد عرب را برای حمل پانصد رطل مرمر یاد شده به کرایه بگرفت. یکی از آن دو عرب را چهار شتر بود و دیگری را شش شتر.

هر یک نیز پانصد رطل مرمر بهر خود همی‌آورد. ایشان این بارها را بین ده شتر تقسیم کردند. زمانی که ایشان به اصفهان رسیدند، سلطان ملکشاه دستور داد به آن دو، هزار دینار دهند.

این وجه را خواجه نظام‌الملک تقسیم کرد و صاحب شش شتر را ششصد دینار داد و صاحب چهار شتر را چهارصد دینار.

حسن صباح، در محضر سلطان، به تقسیم او ایراد کرد و گفت: « تو مال سلطان را به غیر مستحقش داده‌ای. چه در این تقسیم به صاحب شش شتر جور کرده‌ای زیرا حق وی هشتصد دینار بود. و حق آن دیگری دویست دینار. »

سپس سبب این معنی را در لغزی گنجاند و بگفت. سلطان وی را گفت: « چیزی گوی که من آن را فهم تواند کرد.» حسن گفت: « شتران، ده بوده و بار یک هزار و پانصد رطل که پانصد رطل از آن هر یک از مالکان شتران بوده است و پانصد رطل از آن سلطان.

صاحب شتران چهارگانه خمس پانصد رطل را حمل کرده و مستحق خمس هزار دینار بوده است و صاحب شتران شش گانه چهار خمس را حمل کرده و سزاوار دریافت چهار خمس هزار دینار بوده است. »

وزیر نظام الملک گوید:« زمانی که درستی گفتار حسن بر سلطان آشکار شد، به من گشاده‌رویی و بشاشت کرد. اما من نیک دانستم که این معنی بر خاطرش اثر نهاده است. »

در طینت آدمی خدا حرص نهاد
زآن است کفَش بسته در آن وقت که زاد
وآنگاه که مرد پنجه اش یافت گشاد
یعنی که مرا نیست به کف غیر از باد

حکماء اشراق برآنند که حرکت افلاک ناشی از طربی است که به سبب ورود لمعات برق‌های قدسی و درخشش‌های انس.

و حرکت دورانی آن ها به منزله ی رقص است از شدت طرب و این حرکت معدل فیض‌هایی است که به اشراق هی برند و هر اشراقی را طرب تازه ای است.

حکیمی را پرسیدند:«  با آن که هفتاد ساله ای، مال گرد همی‌آوری؟» گفت: « گر مرد بمیرد و مالی بهر دشمن نهد، بهتر از آن است که به زندگی خویش نیازمند دوست خویش شود.» یکی از شعرای ایرانی در این زمینه گوید:

مال گرد آر در نشیمن خاک
تا در این کهنه خاکدان باشی
گر بمیری و دشمنان بخورند
به که محتاج دوستان باشی

از سخنان بزرگان:« اگر ثروتمند باشی، هر جا، مأوای تو است، اما آن گاه که تهیدست شوی، خویشاوندانت انکارت کنند. »

افلاطون را گفتند: چرا علم و مال با یکدیگر گرد نشود. گفت: برای عزت کمال.

سقراط تهیدست بود. پادشاهی وی را گفت:« چقدر تهیدستی » گفت:« شاها، اگر راحت فقر بدانی، دلسوزیت بر خویش مانع شود که دل بر من سوزانی.»

تمامی مال علی بن جهیم را بستده بودند. کسی در این معنی وی را پرسید. گفت: دوستر دارم که نعمتم از دست رود و خود مانم و خود از دست نروم و مالم بماند.

حکیمی گفت: « با توانگرتر از خویش هم‌نشینی مکن. چه اگر در خرج با وی همگامی کنی، زیان بینی و اگر وی بیش از تو خرج کند، خوارت کند.» این معنی از یکی از گفته های امام صادق(ع) به یکی از یارانش مأخوذ است.

حاتم که بمرد، برادرش همی‌خواست که چون او شود. مادر وی را گفت: « خویش را بیش رنج مده، به جایگاه او نخواهی رسید.» گفت: « چه چیز مانعم شود ؟ به ویژه که وی برادر من بود.»

گفت: « هر بار که من او را شیر می‌خواستم داد، شیر نمی‌خورد تا شیرخواره‌ی دیگری آرم تا با وی شریک شود و از پستان دیگرم شیر خورد. اما زمانی که ترا شیر همی‌دادم، اگر شیرخواره‌ای همی‌آمد، آن قدر می گریستی تا برود. »

منصور گفت: « مردمان همی‌گویند من بخیلم. ولی بخیل نیستم. اما از آن جا که دیده‌ام مردمان بنده‌ی مال اند، مال گرد همی‌کنم تا بنده‌ی من باشند. »

والئی، دست شستن خویش را پس از صرف غذا، طول همی‌داد و می‌گفت: باید مدت دست شستن نصف مدت غذا خوردن بود.

نظام گفت:«  چیزی که نشان همی‌دهد که طلا و نقره حقیر است، آن که جز نزد فرومایگان گرد نشود. زیرا هر چز به شبیه خویش گراید. »

از سخنان بزرگان: فرصت را غنیمت شمرید چه چون ابر همی گذرد.

راغب در محاضرات گفت: امام علی بن موسی الرضا(ع) بدان هنگام که به خراسان شد. تمامی اموال خویش، به روز عرفه، به این و آن بخشید.فضل بن سهل گفت: این چه زیانی است. فرمود: زیان نه، غنیمت است.

نیز در محاضرات آمده است که جعفر بن محمدالصادق(ع) را گفتند: منصور از زمانی که به خلافت رسید، جز جامه‌ی خشن نپوشید و از فرط بخل جز خوراک ساده نخورد. فرمود: خدای را سپاس که وی را از چیزی که به سبب آن دینش را رها کرده است، محروم داشته است.

حکیمان برآنند که « وجود عالم بر این نظام که هست، خیر محض است و ایجادش کمال تمام. و واجب الوجود عزوجل مبداء فیض بخش و بخشنده‌ی مطلق است. 

و خیر محض و کمال تامی که ذکر شد، همواره با اوست. چه جدایی خیر محض و کمال تام از وی نقص به شمار آید و او منزه از نقص است. »

این همان چیزی است که به قِدَم عالم از آن تعبیر می‌کنند. متکلمین می‌گویند که از او رواست ایجاد عالم یا ترکش. چه ایجاد لازمه‌ی ذات وی نیست و این همان معنی قدرت و اختیار نزد متکلمان است.

اما این که حضرت باری تعالی قادر است بدان معنی که اگر خواهد کند. و اگر نخواهد نکند، مورد اتفاق حکماء و متکلمین است. و خردمندان را در این زمینه خلافی نیست.

جز آن که حکیمان برآنند که مشیت فعلی که فیض وجود بود، لازمه‌ی ذات اوست چنان که علم و دیگر صفات کمالی نیز چنین است. و انعکاک این صفات از آن حضرت محال است.

و حضرتش در ازل اراده کرده و بانجام رسانده است. و شرطیه‌ی اولی، صدقش واجب است. اما دومی ممتنع الصدق است و هر یک از آن دو شرط در حق حضرت باری صادق است.

و از آن جا که متکلمان حدوث عالم را ثابت کرده‌اند، آشکار است که خداوند تعالی ایجاد عالم را از ازل اراده نکرده است و ایجاد یا عدم ایجاد آن درست بوده است و انعکاک محال نیست.

اما این که ذات وی لازمه‌ی کمال بود، ممنوع است اما کمال وی بدان گونه ویژه است که قائم مقام غیر شدنش ممنوع است.

چه انفراد وی به وجود چنان که حدیث گوید «کان الله و لم یکن معه شی ء» کمال است و عالم ارواح بسی شریف تر از عالم اشباح است.

جز این که حکمت اقتضای ایجاد این عالم جسمانی را در برهه‌ای داشته است که آن اقتضا ناشی از سری پنهانی است که بسیار از خردها را بدان راه نیست.

و بسیاری از فهم‌ها را اطلاع از آن ممکن نیست. مگر آن که خداوند سبحانه بصیرت شخص بگشاید و مشکات هدایت در باطن وی روشن بدارد.

و این قلیل بل اندک‌تر از قلیل است. و این جامه بر قامت هر صاحب‌قامتی راست نیاید و نتایجی است که مقدماتش بر هر صاحب‌حدی فراهم نیاید.

در ازل خاک وجود هر کس چون بیختند
حصه‌ی ما بی‌کسان با درد و غم آمیختند

شگفت‌آور است که صاعقه طلا و نقره را در کیسه ذوب همی‌کند بی‌آنکه که کیسه را بسوزاند. محقق شریف در شرح مواقف گوید: خبری متواتر ما را رسید بر این که به شیراز، صاعقه‌ای بر گنبد شیخ کبیر ابوعبدالله الخفیف فرود آمد، که قندیل‌های آن مقام ذوب کرد اما چیزی را نسوزاند.

این از آن روست که آتش صاعقه، به سبب لطافتش از اجسام متخلل نفوذ همی‌کند و چنان سریع است که در آن ها درنگ نکند اما از اجسام غیر متخلل در زمانی بیشتر نفوذ کند و از این رو مقداری قابل توجه در آن بماند و ذوبش کند.

در قرآن، در دو مقام فاعل به معنی مفعول آمده است یکی: در آیه ی «لاعاصم الیوم من امرالله » یعنی لامعصوم. دوم در آیه ی «من ماء دافق ».

نیز اسم مفعول در سه جا به معنی فاعل آمده است: یک، این آیه «حجابا مستورا» یعنی ساترا. دوم «و کان وعده ماینا» یعنی آیتا و سوم «جزاء موفورا» یعنی وافرا.

در محاضرات از امام جعفر صادق(ع) نقل است که می‌فرمود: « مردمان را سرزنش مکن، چه بی‌دوست خواهی ماند. »

ابن رومی گوید:

دشمنان از دوستان حاصل آیند، از این رو بسیار دوست مگیر. چه بیشتر بیماری‌ها که بینی، از کثرت خوردن و نوشیدن بود.

یکی از صوفیه را پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت: اعراض از اغراض.

یحیی بن معاذ را پرسیدند: کدام محبت حقیقی است؟ گفت: آن که با احسان افزون نشود و با جفا اندک نگردد.

اعرابیی ابن عباس را پرسید: به روز رستاخیز چه کس به حساب‌ها رسد؟ گفت: خداوند تعالی. اعرابی گفت: بدین گونه، به خدا سوگند که نجات یابیم. پرسیدند: چگونه؟ گفت: از آن رو که بخشنده هرگز در محاسبه دقت نورزد.

عارفی را پرسیدند: فرق میان عشق و هوس چیست؟ گفت: هوس در دل حلول کند، اما دل در عشق حلول همی‌کند.

مساله: توحید با ثنویت (با همین املاء) مخالف است. و این که در پاره‌ای از کتب اهل کلام است که توحید مخالف «وثنیت » است، خطا است، چه معتقدان وثنیت به وجود دو خداوند واجب الوجود قائل نیستند و چنین چیزی را در بت‌های خود باور ندارند، هر چند که به پاره‌ای از آن‌ها الهه خطاب کنند.

چه ایشان بت‌ها را به عنوان تمثال پیغمبران و فرشتگان و ستارگان همی‌گیرند و گویند: ما را توانایی پرسش واجب‌الوجود تعالی و تقدس نیست. این‌ها را همی‌پرستیم تا نزد وی شفاعت ما کنند.

در صورتی که اهل ثنویت به وجود دو خداوند واجب الوجود اعتقاد دارند، که یکی از آن ها فاعل خیر است و دیگری فاعل شر.

پاره‌ای نیز فاعل خیر را نور همی‌دانند و فاعل شر را ظلمت که ایشان مانویان‌ند. و پاره‌ای فاعل خیر را یزدان دانند و فاعل شر را اهرمن.

از قد بلند یار و زلف پستش
وز کافری دو چشم بی می مستش
روزی به کلیسیای گبرم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستش
رفتی و ز دیده خواب شد بیگانه
وز صبر دل خراب شد بیگانه
دور از تو چنان شبی به روز آوردم
کاندر نظر آفتاب شد بیگانه

مردی زاهدی را پرسید: تقوی را بهر من وصف کن. گفت: اگر به سرزمینی پرخار گام نهی چگونه رفتار کنی؟ گفت: پرهیز و حذر کنم. گفت: در دنیا نیز چنین کن.، تقوی همین است.

مالک بن دینار، راهبی را گفت: پندم ده. گفت: اگر توانی بین خود و مردمان دیواری سازی، چنان کن.

یکی از بزرگان می‌گفت: خداوندا مرا از دوستان محفوظ بدار. پرسیدنش که سبب چیست؟

گفت: من خویش را از دشمن بپایم، اما از دوست پاییدن نتوانم.

بیچاره دلم چو محرم راز نیافت
واندر قفس جهان هم آواز نیافت
در زلف سیاه ماهرویی گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
با هر که نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرهید صحبت آن و گلت
زنهار ز صحبتش گریزان می‌باش
ورنه نکند روح عزیزان بهلت

در کشاف آمده است که ابراهیم ادهم را گفتند: زچه رو خداوند را همی خوانیم و اجابت نکند؟ گفت: از آن رو که خواندتان، و اجابت نکردید. سپس برخواند: «والله یدعو الی دارالسلام و یستجیب الذین آمنوا و عملوالصالحات ».

ترمذی روزهایی چند به محضر مأمون نمی‌آمد. مامون از سبب غیابش پرسید: گفت گوشم اندکی سنگین گشته و ترسم از آن است با پرسش‌های مکرر ترا خسته سازم.

گفت: اکنون هم‌نشینی تو نیک گردید. چه هر چه را خواستیم به تو خواهیم گفت و هر چه را نخواستیم پنهان خواهیم کرد. بدین گونه تو غایبی حاضری.

پیری گفت: همی ترسیدم که اگر پیر شوم، زنان از من دوری کنند. زمانی اما که پیر گشتم، من بیش از آنچه که آنان از من پرهیز کنند، از ایشان پرهیز همی‌کنم.

در صحبت دوست جان نگنجد
شادی و غم جهان نگنجد
ما خانه خراب گشتگان را
در دل غم خانمان نگنجد
ای خواجه تو مرد خود فروشی
رخت تو در این دکان نگنجد
یا دوست گزین کمال یا جان
در خانه دو میهمان نگنجد
شادمان گشتم که یک دم شد سبک از یاد عشق
گر کسی ناگاه آهی از دل محزون کشد
رفت دل از پی دلدار و مپرسید از من
که دگر ما و ترا وعده‌ی دیدار کجاست؟
ای خوش آن طالب دیدار که در راه طلب
شوق در گوش دلش گفت که دلدار کجاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از رویدادهایی که بین حسن صباح و وزیر خوشوقت نظام الملک اتفاق افتاد، آن که: سلطان ملکشاه فرمان داد مقداری مرمر از حلب به اصفهان آورند.
هوش مصنوعی: یکی از اتفاقاتی که میان حسن صباح و وزیر خوشوقت نظام الملک رخ داد این بود که سلطان ملکشاه دستور داد مقداری سنگ مرمر از حلب به اصفهان منتقل شود.
یکی از اهل بازار عسکر شتران دو مرد عرب را برای حمل پانصد رطل مرمر یاد شده به کرایه بگرفت. یکی از آن دو عرب را چهار شتر بود و دیگری را شش شتر.
هوش مصنوعی: یکی از تجار بازار عسکر، دو مرد عرب را برای کرایه تا حمل پانصد رطل سنگ مرمر به استخدام گرفت. یکی از آن دو عرب چهار شتر داشت و دیگری شش شتر.
هر یک نیز پانصد رطل مرمر بهر خود همی‌آورد. ایشان این بارها را بین ده شتر تقسیم کردند. زمانی که ایشان به اصفهان رسیدند، سلطان ملکشاه دستور داد به آن دو، هزار دینار دهند.
هوش مصنوعی: هر کدام از آن‌ها پانصد رطل مرمر برای خودشان آورده بودند. آن‌ها این بارها را بین ده شتر تقسیم کردند. وقتی به اصفهان رسیدند، سلطان ملکشاه دستور داد هزار دینار به آن دو بدهند.
این وجه را خواجه نظام‌الملک تقسیم کرد و صاحب شش شتر را ششصد دینار داد و صاحب چهار شتر را چهارصد دینار.
هوش مصنوعی: خواجه نظام‌الملک این مبلغ را تقسیم کرد و به صاحب شش شتر ششصد دینار و به صاحب چهار شتر چهارصد دینار داد.
حسن صباح، در محضر سلطان، به تقسیم او ایراد کرد و گفت: « تو مال سلطان را به غیر مستحقش داده‌ای. چه در این تقسیم به صاحب شش شتر جور کرده‌ای زیرا حق وی هشتصد دینار بود. و حق آن دیگری دویست دینار. »
هوش مصنوعی: حسن صباح در حضور سلطان به تقسیم ثروت انتقاد کرد و گفت: «تو دارایی‌های سلطان را به کسانی که شایسته نیستند داده‌ای. در این تقسیم، به صاحب شش شتر ظلم کرده‌ای، زیرا حق او هشتصد دینار بوده و حق فرد دیگری دویست دینار است.»
سپس سبب این معنی را در لغزی گنجاند و بگفت. سلطان وی را گفت: « چیزی گوی که من آن را فهم تواند کرد.» حسن گفت: « شتران، ده بوده و بار یک هزار و پانصد رطل که پانصد رطل از آن هر یک از مالکان شتران بوده است و پانصد رطل از آن سلطان.
هوش مصنوعی: سپس دلیل این موضوع را در جمله‌ای بیان کرد. سلطان به او گفت: «چیزی بگو که من بتوانم آن را درک کنم.» حسن گفت: «شتران، ده تا هستند و بار آنها یک هزار و پانصد رطل است که پانصد رطل از آن متعلق به هر یک از مالکان شتران و پانصد رطل دیگر نیز متعلق به سلطان است.»
صاحب شتران چهارگانه خمس پانصد رطل را حمل کرده و مستحق خمس هزار دینار بوده است و صاحب شتران شش گانه چهار خمس را حمل کرده و سزاوار دریافت چهار خمس هزار دینار بوده است. »
هوش مصنوعی: مالک شتران چهارگانه‌ای که پانصد رطل بار را حمل کرده، مستحق دریافت خمس به اندازه هزار دینار است. همچنین، مالک شتران شش‌گانه‌ای که چهار خمس بار را حمل کرده، حق دریافت چهار خمس از هزار دینار را دارد.
وزیر نظام الملک گوید:« زمانی که درستی گفتار حسن بر سلطان آشکار شد، به من گشاده‌رویی و بشاشت کرد. اما من نیک دانستم که این معنی بر خاطرش اثر نهاده است. »
هوش مصنوعی: وزیر نظام الملک می‌گوید: «هنگامی که جملات صحیح حسن برای سلطان روشن شد، او با من خوشرو و شاداب برخورد کرد. اما من خوب می‌دانستم که این موضوع بر ذهن او تأثیر گذاشته است.»
در طینت آدمی خدا حرص نهاد
زآن است کفَش بسته در آن وقت که زاد
هوش مصنوعی: در سرشت انسان خداوند حس خودخواهی و طمع را قرار داده است، به همین دلیل است که انسان در لحظه‌ای که به دنیا می‌آید، از نعمت‌ها و امکاناتی که دارد، به‌راحتی بهره نمی‌برد و به نوعی محدودیت‌هایی برایش ایجاد شده است.
وآنگاه که مرد پنجه اش یافت گشاد
یعنی که مرا نیست به کف غیر از باد
هوش مصنوعی: وقتی که مرد قدرت خود را به دست آورد، به این نتیجه رسید که هیچ چیزی در دستانش جز هوا و بی‌فایده نیست.
حکماء اشراق برآنند که حرکت افلاک ناشی از طربی است که به سبب ورود لمعات برق‌های قدسی و درخشش‌های انس.
هوش مصنوعی: حکماء اشراق معتقدند که حرکت اجرام آسمانی ناشی از شوق و شادابی است که به خاطر ورود نورهای الهی و درخشش‌های روحانی به وجود می‌آید.
و حرکت دورانی آن ها به منزله ی رقص است از شدت طرب و این حرکت معدل فیض‌هایی است که به اشراق هی برند و هر اشراقی را طرب تازه ای است.
هوش مصنوعی: حرکت دورانی آنها همچون رقصی شاداب است و این حرکت نشانگر توزیع نعمت‌هایی است که به نورافشانی می‌پردازند و هر نورافشانی، شادابی جدیدی را به همراه دارد.
حکیمی را پرسیدند:«  با آن که هفتاد ساله ای، مال گرد همی‌آوری؟» گفت: « گر مرد بمیرد و مالی بهر دشمن نهد، بهتر از آن است که به زندگی خویش نیازمند دوست خویش شود.» یکی از شعرای ایرانی در این زمینه گوید:
هوش مصنوعی: از یک حکیم پرسیدند: «با این که هفتاد سال عمر کرده‌ای، چرا همچنان به جمع‌آوری مال مشغولی؟» او پاسخ داد: «بهتر است که اگر مردی بمیرد، مالی را برای دشمن خود بگذارد تا این‌که در زندگی به دوست خود وابسته باشد.» یکی از شاعران ایرانی نیز درباره این موضوع شعر گفته است.
مال گرد آر در نشیمن خاک
تا در این کهنه خاکدان باشی
هوش مصنوعی: دارایی خود را در خانه خاکی جمع بیاور، تا زمانی که در این دنیا که به نوعی همان خاک است، زندگی می‌کنی.
گر بمیری و دشمنان بخورند
به که محتاج دوستان باشی
هوش مصنوعی: اگر در شرایط سختی قرار بگیری و دشمنانت به تو آسیب برسانند، بهتر است که به آنها احتیاج نداشته باشی و وابسته به دوستان نباشی.
از سخنان بزرگان:« اگر ثروتمند باشی، هر جا، مأوای تو است، اما آن گاه که تهیدست شوی، خویشاوندانت انکارت کنند. »
هوش مصنوعی: اگر ثروتمند باشی، هر جایی که بروی احساس امنیت و آرامش می‌کنی، اما زمانی که فقیر شوی، اطرافیانت ممکن است تو را نادیده بگیرند و از تو فاصله بگیرند.
افلاطون را گفتند: چرا علم و مال با یکدیگر گرد نشود. گفت: برای عزت کمال.
هوش مصنوعی: افلاطون را پرسیدند چرا علم و دارایی هرگز با هم جمع نمی‌شوند. او پاسخ داد: به خاطر عزت و کمال.
سقراط تهیدست بود. پادشاهی وی را گفت:« چقدر تهیدستی » گفت:« شاها، اگر راحت فقر بدانی، دلسوزیت بر خویش مانع شود که دل بر من سوزانی.»
هوش مصنوعی: سقراط فردی فقیر بود. روزی پادشاه به او گفت: «چقدر فقیر هستی!» و او پاسخ داد: «ای پادشاه، اگر از فقر به راحتی بگذری، دل‌سوزی تو برای خودت باعث نمی‌شود که برای من احساس ناراحتی کنی.»
تمامی مال علی بن جهیم را بستده بودند. کسی در این معنی وی را پرسید. گفت: دوستر دارم که نعمتم از دست رود و خود مانم و خود از دست نروم و مالم بماند.
هوش مصنوعی: تمام دارایی علی بن جهیم را گرفته بودند. کسی از او در مورد این وضعیت سوال کرد و او پاسخ داد: من دوستم که نعمت‌هایم از دست بروند، اما خودم باقی بمانم و دارایی‌ام از دست نرود.
حکیمی گفت: « با توانگرتر از خویش هم‌نشینی مکن. چه اگر در خرج با وی همگامی کنی، زیان بینی و اگر وی بیش از تو خرج کند، خوارت کند.» این معنی از یکی از گفته های امام صادق(ع) به یکی از یارانش مأخوذ است.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید: «با کسانی که از خودت توانگرتر هستند، نشست و برخاست نکن. زیرا اگر سعی کنی مثل آنها خرج کنی، دچار خسارت می‌شوی و اگر آنها بیشتر از تو هزینه کنند، باعث خفت و ذلت تو می‌شوند.»
حاتم که بمرد، برادرش همی‌خواست که چون او شود. مادر وی را گفت: « خویش را بیش رنج مده، به جایگاه او نخواهی رسید.» گفت: « چه چیز مانعم شود ؟ به ویژه که وی برادر من بود.»
هوش مصنوعی: زمانی که حاتم فوت کرد، برادرش آرزو داشت که مانند او شود. مادرش به او گفت: "خودت را زیاد عذاب نده، تو هرگز به مقام او نخواهی رسید." او در پاسخ گفت: "چیزی مانع من می‌شود؟ به ویژه اینکه او برادر من بود."
گفت: « هر بار که من او را شیر می‌خواستم داد، شیر نمی‌خورد تا شیرخواره‌ی دیگری آرم تا با وی شریک شود و از پستان دیگرم شیر خورد. اما زمانی که ترا شیر همی‌دادم، اگر شیرخواره‌ای همی‌آمد، آن قدر می گریستی تا برود. »
هوش مصنوعی: او گفت: «هر بار که من او را شیر می‌دادم، او شیر نمی‌خورد تا اینکه شیرخوارۀ دیگری بیاید و با او شریک شود و از پستان دیگرم شیر بنوشد. اما وقتی که به تو شیر می‌دادم، اگر بچۀ دیگری می‌آمد، آنقدر گریه می‌کردی تا آن بچه برود.»
منصور گفت: « مردمان همی‌گویند من بخیلم. ولی بخیل نیستم. اما از آن جا که دیده‌ام مردمان بنده‌ی مال اند، مال گرد همی‌کنم تا بنده‌ی من باشند. »
هوش مصنوعی: منصور گفت: «مردم می‌گویند که من بخیل هستم، اما در واقع این‌طور نیستم. با این حال، چون دیده‌ام مردم وابسته به ثروت هستند، بنابراین من هم ثروت جمع می‌کنم تا آن‌ها به من وابسته شوند.»
والئی، دست شستن خویش را پس از صرف غذا، طول همی‌داد و می‌گفت: باید مدت دست شستن نصف مدت غذا خوردن بود.
هوش مصنوعی: او می‌گفت که باید زمان شستن دست‌ها بعد از غذا، برابر با نصف زمانی باشد که برای خوردن غذا صرف شده است.
نظام گفت:«  چیزی که نشان همی‌دهد که طلا و نقره حقیر است، آن که جز نزد فرومایگان گرد نشود. زیرا هر چز به شبیه خویش گراید. »
هوش مصنوعی: نظام بیان کرد: «چیزی که نشان‌دهنده بی‌ارزش بودن طلا و نقره است، این است که آنها تنها در کنار افراد پست و فرومایه جمع می‌شوند. زیرا هر چیزی به سمت شبیه خود جذب می‌شود.»
از سخنان بزرگان: فرصت را غنیمت شمرید چه چون ابر همی گذرد.
هوش مصنوعی: فرصت‌ها را به خوبی بشناسید و از آن‌ها بهره‌برداری کنید، زیرا مانند ابرها به سرعت از بین می‌روند.
راغب در محاضرات گفت: امام علی بن موسی الرضا(ع) بدان هنگام که به خراسان شد. تمامی اموال خویش، به روز عرفه، به این و آن بخشید.فضل بن سهل گفت: این چه زیانی است. فرمود: زیان نه، غنیمت است.
هوش مصنوعی: راغب در سخنرانی‌های خود گفت: وقتی امام علی بن موسی الرضا (ع) به خراسان رفت، در روز عرفه تمام دارایی‌های خود را به دیگران بخشید. فضل بن سهل گفت: این چه نوع زیانی است؟ امام فرمود: این زیان نیست، بلکه یک نعمت و فایده است.
نیز در محاضرات آمده است که جعفر بن محمدالصادق(ع) را گفتند: منصور از زمانی که به خلافت رسید، جز جامه‌ی خشن نپوشید و از فرط بخل جز خوراک ساده نخورد. فرمود: خدای را سپاس که وی را از چیزی که به سبب آن دینش را رها کرده است، محروم داشته است.
هوش مصنوعی: در محاضرات آمده است که وقتی درباره جعفر بن محمدالصادق(ع) صحبت می‌کردند، گفتند منصور از زمان به خلافت رسیدن فقط لباس‌های زبر می‌پوشید و به خاطر بخلش، هیچ غذایی جز خوراک‌های ساده نمی‌خورد. ایشان فرمودند: خدا را شکر که او را از چیزی که به خاطر آن دینش را ترک کرده، محروم کرده است.
حکیمان برآنند که « وجود عالم بر این نظام که هست، خیر محض است و ایجادش کمال تمام. و واجب الوجود عزوجل مبداء فیض بخش و بخشنده‌ی مطلق است. 
هوش مصنوعی: حکیمان معتقدند که وجود جهان به طور کلی خوب است و شکل‌گیری آن نهایت کمال است. همچنین، وجود خداوند که واجب الوجود است، منبع فیض و بخشش مطلق به شمار می‌آید.
و خیر محض و کمال تامی که ذکر شد، همواره با اوست. چه جدایی خیر محض و کمال تام از وی نقص به شمار آید و او منزه از نقص است. »
هوش مصنوعی: خیر مطلق و کمال تمام که به آن اشاره شده، همیشه با او همراه است. چرا که جدایی خیر مطلق و کمال تمام از او، نقص محسوب می‌شود و او از هر گونه نقصی پاک و منزه است.
این همان چیزی است که به قِدَم عالم از آن تعبیر می‌کنند. متکلمین می‌گویند که از او رواست ایجاد عالم یا ترکش. چه ایجاد لازمه‌ی ذات وی نیست و این همان معنی قدرت و اختیار نزد متکلمان است.
هوش مصنوعی: این همان چیزی است که در علم الهیات به آن اشاره می‌شود. علمای کلام بیان می‌کنند که خداوند می‌تواند جهان را بیافریند یا آن را رها کند. چون ایجاد کردن برای ذات او ضروری نیست و این به معنای قدرت و اختیار او طبق نظر متکلمان است.
اما این که حضرت باری تعالی قادر است بدان معنی که اگر خواهد کند. و اگر نخواهد نکند، مورد اتفاق حکماء و متکلمین است. و خردمندان را در این زمینه خلافی نیست.
هوش مصنوعی: از نظر حکما و متکلمین، بر این اعتقاد هستند که خداوند قادر است هر چیزی را که بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد، انجام نمی‌دهد. این موضوع مورد توافق خردمندان نیز می‌باشد و در این زمینه هیچ اختلافی وجود ندارد.
جز آن که حکیمان برآنند که مشیت فعلی که فیض وجود بود، لازمه‌ی ذات اوست چنان که علم و دیگر صفات کمالی نیز چنین است. و انعکاک این صفات از آن حضرت محال است.
هوش مصنوعی: حکیمان بر این باورند که اراده و خواست الهی که به وجود فیض می‌انجامد، بخشی از ذات خداوند است، همانطور که علم و دیگر صفات کمالی نیز چنین وضعیتی دارند. بنابراین، امکان ندارد که این صفات از او منعکس شوند.
و حضرتش در ازل اراده کرده و بانجام رسانده است. و شرطیه‌ی اولی، صدقش واجب است. اما دومی ممتنع الصدق است و هر یک از آن دو شرط در حق حضرت باری صادق است.
هوش مصنوعی: و خداوند از ابتدا اراده کرده و آن را به انجام رسانده است. در مورد اولین شرط، صدق آن ضروری است، اما دومی غیرممکن است و هر یک از این دو شرط برای حضرت حق صادق است.
و از آن جا که متکلمان حدوث عالم را ثابت کرده‌اند، آشکار است که خداوند تعالی ایجاد عالم را از ازل اراده نکرده است و ایجاد یا عدم ایجاد آن درست بوده است و انعکاک محال نیست.
هوش مصنوعی: از آنجایی که علمای کلام وقوع جهان را اثبات کرده‌اند، مشخص است که خداوند از ابتدا خلق جهان را اراده نکرده است و به وجود آوردن یا عدم وجود آن درست بوده و غیرممکن نیست.
اما این که ذات وی لازمه‌ی کمال بود، ممنوع است اما کمال وی بدان گونه ویژه است که قائم مقام غیر شدنش ممنوع است.
هوش مصنوعی: این که ذات او به نوعی با کمال ارتباط دارد، قابل قبول نیست، اما کمال او به‌گونه‌ای خاص است که نمی‌توان او را با چیزی غیر از خودش مقایسه کرد.
چه انفراد وی به وجود چنان که حدیث گوید «کان الله و لم یکن معه شی ء» کمال است و عالم ارواح بسی شریف تر از عالم اشباح است.
هوش مصنوعی: وجود خداوند به تنهایی و بدون هیچ چیزی دیگر، به کمال و تمامیت می‌رسد و عالم ارواح از نظر مقام و ارزش، بسیار بلندتر و باعظمت‌تر از عالم اجسام و اشیاء است.
جز این که حکمت اقتضای ایجاد این عالم جسمانی را در برهه‌ای داشته است که آن اقتضا ناشی از سری پنهانی است که بسیار از خردها را بدان راه نیست.
هوش مصنوعی: حکمت موجب شده است که این جهان مادی در یک زمان خاص به وجود آید، و این ضرورت ناشی از رازهایی است که بسیاری از خردها به آن دسترسی ندارند.
و بسیاری از فهم‌ها را اطلاع از آن ممکن نیست. مگر آن که خداوند سبحانه بصیرت شخص بگشاید و مشکات هدایت در باطن وی روشن بدارد.
هوش مصنوعی: بسیاری از درک‌ها را نمی‌توان فهمید مگر این که خداوند، بصیرت و بینش فرد را افزایش دهد و چراغ هدایت را در وجود او روشن کند.
و این قلیل بل اندک‌تر از قلیل است. و این جامه بر قامت هر صاحب‌قامتی راست نیاید و نتایجی است که مقدماتش بر هر صاحب‌حدی فراهم نیاید.
هوش مصنوعی: این موضوع بسیار خُفیف و اندک‌تر از آن است که به چشم بیاید. این لباس مناسب هیچ‌کس با شخصیت و مقام والا نیست و به نتایجی می‌انجامد که برای هر کسی با حدود خاص خودش، امکان داشتن مقدماتش فراهم نمی‌شود.
در ازل خاک وجود هر کس چون بیختند
حصه‌ی ما بی‌کسان با درد و غم آمیختند
هوش مصنوعی: در ابتدای خلقت، زمانی که وجود هر انسانی از خاک ساخته شد، قسمت ما با غم و درد در هم آمیخته شد.
شگفت‌آور است که صاعقه طلا و نقره را در کیسه ذوب همی‌کند بی‌آنکه که کیسه را بسوزاند. محقق شریف در شرح مواقف گوید: خبری متواتر ما را رسید بر این که به شیراز، صاعقه‌ای بر گنبد شیخ کبیر ابوعبدالله الخفیف فرود آمد، که قندیل‌های آن مقام ذوب کرد اما چیزی را نسوزاند.
هوش مصنوعی: عجیب است که صاعقه می‌تواند طلا و نقره را در کیسه‌ای ذوب کند بدون آنکه خود کیسه را بسوزاند. محقق شریف در توضیحی درباره مواقف می‌گوید: خبری معتبر به ما رسیده که در شیراز، صاعقه‌ای بر گنبد شیخ کبیر ابوعبدالله الخفیف فرود آمد و قندیل‌های آن مکان را ذوب کرد، اما چیزی را نسوزاند.
این از آن روست که آتش صاعقه، به سبب لطافتش از اجسام متخلل نفوذ همی‌کند و چنان سریع است که در آن ها درنگ نکند اما از اجسام غیر متخلل در زمانی بیشتر نفوذ کند و از این رو مقداری قابل توجه در آن بماند و ذوبش کند.
هوش مصنوعی: آتش صاعقه به دلیل ویژگی لطیف خود می‌تواند به سرعت به درون اجسام متخلل نفوذ کند و در آنها توقفی نمی‌کند. اما در اجسام غیر متخلل، نفوذ آن زمان بیشتری می‌برد و در نتیجه مقداری قابل توجه از حرارتش در آن‌ها باقی می‌ماند و باعث ذوب شدن آن‌ها می‌شود.
در قرآن، در دو مقام فاعل به معنی مفعول آمده است یکی: در آیه ی «لاعاصم الیوم من امرالله » یعنی لامعصوم. دوم در آیه ی «من ماء دافق ».
هوش مصنوعی: در قرآن، در دو مورد استفاده از کلمه فاعل به معنای مفعول مشاهده می‌شود. اولین مورد در آیه‌ای است که به معنای "هیچ‌کس امروز نمی‌تواند از فرمان خدا جلوگیری کند" به کار رفته، که به معنای "لامعصوم" است. دومین مورد نیز در آیه‌ای با عبارت "از آب پرفشار" وجود دارد.
نیز اسم مفعول در سه جا به معنی فاعل آمده است: یک، این آیه «حجابا مستورا» یعنی ساترا. دوم «و کان وعده ماینا» یعنی آیتا و سوم «جزاء موفورا» یعنی وافرا.
هوش مصنوعی: اسم مفعول در سه مورد به معنی فاعل به کار رفته است: اول، در آیه‌ای که به معنای "ساتر" آمده است. دوم، در عبارتی که به معنای "آیت" است. سوم، در جایی که به معنای "وافر" ذکر شده است.
در محاضرات از امام جعفر صادق(ع) نقل است که می‌فرمود: « مردمان را سرزنش مکن، چه بی‌دوست خواهی ماند. »
هوش مصنوعی: امام جعفر صادق(ع) در سخنانی فرمودند: «به مردم انتقاد نکن، زیرا در این صورت بی‌دوست می‌افتی.»
ابن رومی گوید:
هوش مصنوعی: ابن رومی می‌گوید:
دشمنان از دوستان حاصل آیند، از این رو بسیار دوست مگیر. چه بیشتر بیماری‌ها که بینی، از کثرت خوردن و نوشیدن بود.
هوش مصنوعی: دشمنان ممکن است از میان دوستان به وجود بیایند، بنابراین نباید به تعداد زیادی دوست نزدیک شوید. زیرا بسیاری از بیماری‌ها ناشی از پرخوری و نوشیدن زیاد هستند.
یکی از صوفیه را پرسیدند: تصوف چیست؟ گفت: اعراض از اغراض.
هوش مصنوعی: از یکی از صوفیان پرسیدند تصوف چه چیزی است؟ او پاسخ داد: دوری جستن از اهداف دنیوی.
یحیی بن معاذ را پرسیدند: کدام محبت حقیقی است؟ گفت: آن که با احسان افزون نشود و با جفا اندک نگردد.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ گفت: محبت واقعی آن است که با نیکی کردن بیشتر نشود و با بدی کردن کمتر نگردد.
اعرابیی ابن عباس را پرسید: به روز رستاخیز چه کس به حساب‌ها رسد؟ گفت: خداوند تعالی. اعرابی گفت: بدین گونه، به خدا سوگند که نجات یابیم. پرسیدند: چگونه؟ گفت: از آن رو که بخشنده هرگز در محاسبه دقت نورزد.
هوش مصنوعی: یک اعرابی از ابن عباس پرسید که در روز رستاخیز چه کسی مسئول حسابرسی خواهد بود. ابن عباس پاسخ داد که این کار بر عهده خداوند متعال است. اعرابی در پاسخ گفت: به خدا قسم، اگر این‌گونه باشد، ما نجات خواهیم یافت. سپس پرسیدند که چرا؟ ابن عباس گفت: زیرا بخشنده هرگز در حسابرسی سخت‌گیری نمی‌کند.
عارفی را پرسیدند: فرق میان عشق و هوس چیست؟ گفت: هوس در دل حلول کند، اما دل در عشق حلول همی‌کند.
هوش مصنوعی: از یک عارف پرسیدند که تفاوت عشق و هوس چیست؟ او پاسخ داد: هوس در دل قرار می‌گیرد، ولی در عشق، دل خود در عشق جا می‌گیرد.
مساله: توحید با ثنویت (با همین املاء) مخالف است. و این که در پاره‌ای از کتب اهل کلام است که توحید مخالف «وثنیت » است، خطا است، چه معتقدان وثنیت به وجود دو خداوند واجب الوجود قائل نیستند و چنین چیزی را در بت‌های خود باور ندارند، هر چند که به پاره‌ای از آن‌ها الهه خطاب کنند.
هوش مصنوعی: مسأله این است که توحید با ثنویت incompatible است. در برخی از کتب اهل کلام آمده که توحید مخالف "وثنیت" است، اما این نادرست است، زیرا پیروان وثنیت به وجود دو خداوند واجب الوجود اعتقادی ندارند و این مفهوم را درباره بت‌های خود نمی‌پذیرند، هرچند که ممکن است به بعضی از آن‌ها لقب الهه بدهند.
چه ایشان بت‌ها را به عنوان تمثال پیغمبران و فرشتگان و ستارگان همی‌گیرند و گویند: ما را توانایی پرسش واجب‌الوجود تعالی و تقدس نیست. این‌ها را همی‌پرستیم تا نزد وی شفاعت ما کنند.
هوش مصنوعی: برخی از افراد بت‌ها را به عنوان نماد پیامبران، فرشتگان و ستارگان پرستش می‌کنند و می‌گویند که ما نمی‌توانیم مستقیماً از خداوند بزرگ درخواست کنیم. به همین دلیل، این بت‌ها را می‌پرستیم تا به‌عنوان شفیع در پیشگاه خداوند برای ما درخواست کنند.
در صورتی که اهل ثنویت به وجود دو خداوند واجب الوجود اعتقاد دارند، که یکی از آن ها فاعل خیر است و دیگری فاعل شر.
هوش مصنوعی: برخی افراد به وجود دو خداوند با ویژگی‌های ضروری اعتقاد دارند که یکی از آن‌ها منبع خوبی‌ها و دیگری منبع بدی‌هاست.
پاره‌ای نیز فاعل خیر را نور همی‌دانند و فاعل شر را ظلمت که ایشان مانویان‌ند. و پاره‌ای فاعل خیر را یزدان دانند و فاعل شر را اهرمن.
هوش مصنوعی: برخی افراد خالق خوبی را نور می‌دانند و خالق بدی را ظلمت، که این افراد از مانویان هستند. همچنین برخی دیگر خالق خوبی را یزدان و خالق بدی را اهرمن تلقی می‌کنند.
از قد بلند یار و زلف پستش
وز کافری دو چشم بی می مستش
هوش مصنوعی: یار با قامت بلند و موهای سر به پایینش، و چشمانش که در حال بی‌خودی و مستی بی‌دینی است، دل را می‌برند.
روزی به کلیسیای گبرم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستش
هوش مصنوعی: روزی در کلیسای اهل آتش، شخصی را می‌بینی که ناقوس را در دستانش دارد و در دست دیگرش چیزی دیگری نگه‌داشته است.
رفتی و ز دیده خواب شد بیگانه
وز صبر دل خراب شد بیگانه
هوش مصنوعی: تو رفتی و من از دوری‌ات خوابم برد و به دل‌درد و بی‌صیقلی دچار شدم.
دور از تو چنان شبی به روز آوردم
کاندر نظر آفتاب شد بیگانه
هوش مصنوعی: دور از تو، شبی را گذراندم که آنقدر تاریک و پریشان بود که حتی در روشنایی آفتاب هم احساس غریبی می‌کردم.
مردی زاهدی را پرسید: تقوی را بهر من وصف کن. گفت: اگر به سرزمینی پرخار گام نهی چگونه رفتار کنی؟ گفت: پرهیز و حذر کنم. گفت: در دنیا نیز چنین کن.، تقوی همین است.
هوش مصنوعی: مردی از یک عابد خواست تا تقوا را برایش توصیف کند. عابد از او سؤال کرد که اگر در یک سرزمین پر از خار قدم بگذارد، چگونه عمل می‌کند. مرد پاسخ داد که احتیاط می‌کند و از خارها دوری می‌کند. عابد گفت که در دنیا نیز باید به همین شکل عمل کنی و این همان تقوا است.
مالک بن دینار، راهبی را گفت: پندم ده. گفت: اگر توانی بین خود و مردمان دیواری سازی، چنان کن.
هوش مصنوعی: مالک بن دینار به یک راهب گفت: به من نصیحت کن. او پاسخ داد: اگر می‌توانی، بین خود و مردم دیواری بساز، یعنی فاصله‌ای بیانداز.
یکی از بزرگان می‌گفت: خداوندا مرا از دوستان محفوظ بدار. پرسیدنش که سبب چیست؟
هوش مصنوعی: یکی از افراد بزرگ می‌گفت: "خداوندا، من را از دوستان در امان نگاه‌دار." وقتی از او پرسیدند دلیل این خواسته چیست، او توضیح نداد.
گفت: من خویش را از دشمن بپایم، اما از دوست پاییدن نتوانم.
هوش مصنوعی: او گفت که می‌تواند خود را از دست دشمنان حفظ کند، اما از دوستانش نمی‌تواند مراقبت کند.
بیچاره دلم چو محرم راز نیافت
واندر قفس جهان هم آواز نیافت
هوش مصنوعی: دل بیچاره‌ام که نتوانست رازها را بگوید، در این دنیای گرفتار هم نمی‌تواند هم‌نوا و هم‌دل پیدا کند.
در زلف سیاه ماهرویی گم شد
تاریک شبی بود، کسش باز نیافت
هوش مصنوعی: در یک شب تاریک، در زلف‌های سیاه یک دختر زیبا، گم شدم و هیچ‌کس نتوانست مرا پیدا کند.
با هر که نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرهید صحبت آن و گلت
هوش مصنوعی: هر کس که با او نشستی و ارتباط برقرار نکردی، دل خودت را راحت کن و به صحبت و یاد آن شخص و خاطرات خوبش فکر نکن.
زنهار ز صحبتش گریزان می‌باش
ورنه نکند روح عزیزان بهلت
هوش مصنوعی: مواظب باش که از صحبت او دوری کنی، وگرنه ممکن است روح عزیزان را آزرده کند.
در کشاف آمده است که ابراهیم ادهم را گفتند: زچه رو خداوند را همی خوانیم و اجابت نکند؟ گفت: از آن رو که خواندتان، و اجابت نکردید. سپس برخواند: «والله یدعو الی دارالسلام و یستجیب الذین آمنوا و عملوالصالحات ».
هوش مصنوعی: در یک منبع آمده است که از ابراهیم ادهم پرسیدند چرا خداوند را می‌خوانیم ولی او جواب نمی‌دهد؟ او پاسخ داد: به این دلیل که شما او را می‌خوانید اما خودتان عمل نمی‌کنید. سپس آیه‌ای را خواند که به اهمیت دعوت به آرامش و پاسخگو بودن خداوند برای کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می‌دهند اشاره دارد.
ترمذی روزهایی چند به محضر مأمون نمی‌آمد. مامون از سبب غیابش پرسید: گفت گوشم اندکی سنگین گشته و ترسم از آن است با پرسش‌های مکرر ترا خسته سازم.
هوش مصنوعی: ترمذی به مدت چند روز به نزد مأمون نمی‌رفت. مأمون از دلیل غیبت او پرسید و او پاسخ داد که گوشش کمی سنگین شده و می‌ترسد که با پرسش‌های مکرر خود، مأمون را خسته کند.
گفت: اکنون هم‌نشینی تو نیک گردید. چه هر چه را خواستیم به تو خواهیم گفت و هر چه را نخواستیم پنهان خواهیم کرد. بدین گونه تو غایبی حاضری.
هوش مصنوعی: او گفت: الان هم‌صحبتی با تو خوب شد. زیرا هر چیزی را که بخواهیم، به تو خواهیم گفت و هر چیزی را که نخواهیم، مخفی خواهیم کرد. به این ترتیب، تو در حال حاضر غایب اما حاضر هستی.
پیری گفت: همی ترسیدم که اگر پیر شوم، زنان از من دوری کنند. زمانی اما که پیر گشتم، من بیش از آنچه که آنان از من پرهیز کنند، از ایشان پرهیز همی‌کنم.
هوش مصنوعی: پیرمرد گفت: می‌ترسیدم اگر پیر بشوم، زنان از من فاصله بگیرند. اما وقتی که پیر شدم، خودم بیشتر از آن‌که آن‌ها از من دوری کنند، از آن‌ها دوری می‌کنم.
در صحبت دوست جان نگنجد
شادی و غم جهان نگنجد
هوش مصنوعی: در گفت‌وگو با دوست، نه شادی جا می‌شود و نه غم دنیا.
ما خانه خراب گشتگان را
در دل غم خانمان نگنجد
هوش مصنوعی: ما افرادی که زندگی و دنیای ما به هم ریخته و خراب شده است، نمی‌توانیم غم و اندوه خود را در یک خانه یا مکان خاص جای دهیم.
ای خواجه تو مرد خود فروشی
رخت تو در این دکان نگنجد
هوش مصنوعی: ای آقا، تو در زمینه خودفروشی مهارت داری و لباس تو در این جا جا نمی‌گیرد.
یا دوست گزین کمال یا جان
در خانه دو میهمان نگنجد
هوش مصنوعی: یا دوست را به عنوان کمال خود برگزین، یا اینکه جانت در خانه‌ی دو میهمان جا نخواهد گرفت.
شادمان گشتم که یک دم شد سبک از یاد عشق
گر کسی ناگاه آهی از دل محزون کشد
هوش مصنوعی: خوشحال شدم که برای لحظه‌ای از یاد عشق رها شدم، اگر کسی ناگهان آهی عمیق از دل غمگینش بکشد.
رفت دل از پی دلدار و مپرسید از من
که دگر ما و ترا وعده‌ی دیدار کجاست؟
هوش مصنوعی: دل به دنبال معشوقش رفت و از من نپرس که دیگر ما و تو چه زمانی دوباره همدیگر را خواهیم دید؟
ای خوش آن طالب دیدار که در راه طلب
شوق در گوش دلش گفت که دلدار کجاست
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی دیدار محبوب است، باید با شوق و اشتیاقی در دلش به دنبال پاسخ این سوال باشد که محبوبش کجاست.