برگردان به زبان ساده
از کتاب ورام: عیسی - که بر پیامبر ما و او درود بادا - گفت: ای یاران، بکوچکترین چیزهای دنیا، بشرط سلامت دینتان خشنود باشید.
هوش مصنوعی: عیسی، پیامبر بزرگ، فرمود: ای دوستان، از کوچکترین نعمتهای دنیا بهره ببرید، به شرطی که دینتان سالم باشد.
همچنانکه اهل دنیا، به کوچکترین چیزی از دین بشرط سلامت دنیاشان خشنودند. شاعری همین معنی را چنین سروده است:
هوش مصنوعی: آنگونه که مردم دنیا به هر بخش کوچکی از دین که به بهروزی زندگی دنیویشان کمک کند، راضی هستند. شاعری نیز این موضوع را به زیبایی در اشعاری بیان کرده است.
مردانی را بینم که به خرده ای از دین قانع اند، هر چند در زندگانی به چیزهای کوچک راضی نشوند. تو نیز با دین خود را از دنیای پادشاهان مستغنی دار. چنان که ایشان نیز با دنیایشان خود را از دین مستغنی پنداشتند.
هوش مصنوعی: مردانی را میبینم که به جزئی از دین خود قناعت کردهاند، حتی اگر در زندگی به چیزهای کوچک قانع نباشند. تو نیز باید با دین خود به گونهای زندگی کنی که از دنیای پادشاهان بینیاز باشی، همانطور که آنها با دنیای خود از دین بینیاز پنداشتهاند.
پنداری که شوقی را که بر آن پیر گشته رها کند، عاشقی که از زمان مهر دلارام تا کنون دمی روی رامش ندیده است؟ و از خلق و خوی آن کسان که پس از چشیدن طعم عشق فراموشش کنند، گریزان است.
هوش مصنوعی: آیا میتوان باور کرد که کسی که سالها از شوق و عشق پر شده، حاضر باشد آن را رها کند؟ عاشقی که از زمان آشنایی با محبوبش حتی یک لحظه آرامش نداشته، چگونه میتواند از احساساتش فاصله بگیرد؟ او از افرادی که پس از تجربه عشق آن را فراموش میکنند، به شدت دوری میکند.
ملامتگرا وای بر تو، مرا پروای شنیدن سرزنش شما نیست. گوش من که آواهای عشق را نیک همی شنود، سرزنش را هرگز نمی شنود.
هوش مصنوعی: ای ملامتگر، من به سرزنشهای تو اهمیتی نمیدهم. گوش من که به صدای عشق خوب گوش میدهد، هرگز سرزنشها را نمیشنود.
چشم مرا از بیچارگی نگه به کسی افتاد که به هلاکش می انجامد، نگاری که هرگزش مانند ندیده ام و مرا سخت در دام عشق خویش رها کرد.
هوش مصنوعی: چشمانم به کسی افتادند که من را به نابودی میکشاند، دختری که هرگز کسی شبیه او را ندیده بودم و به شدت در دام عشقش گرفتار شدم.
جادوی چشمانش که باطل سحری نداشته، حقوق مرا باطل ساخت و از زمانی که مرا شعله ور شوق دید، بیمناک شد که او را نیز شعله در زنم.
هوش مصنوعی: جادوی چشمانش که هیچ تأثیری بر آن نیست، حقوق من را نادیده گرفت و از وقتی که مرا پر از شوق دید، ترسید که نکند او را هم بسوزانم.
آی بزرگان قبیله، شما تاوان ده حادثه اید، ما به همسایگیتان فرود آمدیم و طعام پر برکتتان را سپاس گزارده ایم. سرانجام اما، چشممان به آهوانتان افتاد و بیمناک افتادیم.
هوش مصنوعی: ای بزرگان قبیله، شما قیمت حوادثی هستید که رخ دادهاند. ما به خانه همسایگان شما آمدیم و از غذاهای پربرکت شما تشکر کردیم. اما در نهایت، نظرمان به آهوان شما جلب شد و ترس به دلمان افتاد.
آیا کار همسایه ی زیبایتان را بر عهده دارید بویژه که راه را مأمون نداشته اید؟
هوش مصنوعی: آیا نگهداری از همسایه قشنگتان را بر عهده دارید، به ویژه وقتی که از لحاظ امنیت، خیابان ایمنی ندارید؟
یکی از صاحب نظران زبان عربی گوید: واژه ی بس فارسی است و عوام عرب آن را بعاریت گرفته اند و بصورتهای گوناگونی چون بسک و بسی (ترابس، مرابس) بکارش می برند و با آن که ایرانیان را واژه ی دیگری بهمان معنی نیست، اعراب را برای آن معنی واژه های دیگری است از جمله: حسب، بجل و قط و . . .
هوش مصنوعی: یکی از متخصصان زبان عربی میگوید که واژه "بس" از فارسی است و مردم عادی عرب آن را قرض گرفتهاند و به شکلهای مختلفی مانند "بیسک" و "بسی" استفاده میکنند. با این حال، ایرانیها واژه دیگری با همان معنی ندارند، اما اعراب برای همین مفهوم واژههای دیگری مانند "حسب"، "بجل"، و "قط" دارند.
ای که جان را بهر تن می سوختی
سوختی جان را و تن افروختی
هوش مصنوعی: ای کسی که برای نجات جان، تلاش و کوشش میکردی، جان را فدای تن کردی و به تن حیاتی تازه بخشیدی.
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
آن چنان ماهی نهان شد زیر میغ
هوش مصنوعی: ای کاش، ای کاش، ای کاش که آن ماه زیبا در زیر ابرها پنهان شد.
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت دو چشم نوربین
هوش مصنوعی: کمی حرکت کن مانند جنینی که در رحم است تا شاید به تو دو چشم بینا بخشیده شود.
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
هوش مصنوعی: یار دوست دارد که در این آشفتگی تلاش و کوشش کند، حتی اگر نتیجهاش بیفایده باشد، بهجای آنکه در سکوت و بیحرکت بماند.
اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی غافل مباش
هوش مصنوعی: در این مسیر تمام تلاشت را بکن و هرگز غافل نباش، حتی یک لحظه.
ملامتگران، هنگامی که اشک من چون دریا روان شد، در آن خوض گردند.
هوش مصنوعی: منتقدان، وقتی که اشکهای من به اندازه دریا جاری شد، در آن غرق خواهند شد.
من اما، برای آن که راز عشق شما پنهان دارم، اشکم را پنهان داشتم تا ملامتگران بحدیث دیگران پردازند.
هوش مصنوعی: اما من برای این که عشق شما را از دیگران مخفی نگهدارم، اشکم را پنهان کردم تا دیگران به قضاوت و ملامت درباره دیگران بپردازند.
راه در دوست آشکارا مسپار
نامحرم پا بود در این ره، رفتار
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و دوستی، نباید کسی را که درک و احساسی از آن ندارد وارد کرد، زیرا رفتار نامناسب او میتواند به این راه آسیب بزند.
یا پای چنان نه که نماند نقشی
یا نقش قدم با قدم خود بردار
هوش مصنوعی: اینگونه نباش که اثری از تو باقی نماند، یا اگر قدمی برمیداری، با آگاهی و هدف باشد تا نیکو اثر بگذاری.
ما بیتو دمی شاد به عالم نزدیم
خوردیم بسی خون دل و دم نزدیم
هوش مصنوعی: ما در زندگیمان لحظهای شاد و سرخوش نبودهایم و حتی در سختیها و دردهایمان هم هیچ صدایی از ما بلند نشده است.
بی شعله ی آه لب زهم نگشودیم
بی قطره ی اشگ چشم بر هم نزدیم
هوش مصنوعی: برای بیان احساس عمیق خود، هیچ کلمهای را بر زبان نراندیم و بدون اینکه حتی یک قطره اشک بریزیم، چشمهایمان را بستیم.
دیده ی من که به سیمایش افتاد، سیمای چون قمرش شکوفه ای تازه داد.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره او نگاه کردم، چهرهاش مثل ماه تابان، شکوفهای نو و تازه به دنیا آورد.
من ندانم چرا از بوسیدن آن گلگونه ها منعم می کنید، مگر نه این است که گفته اند: الزرع للزارع؟
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا مرا از بوسیدن آن گونههای گلگون منع میکنید. مگر نه این است که گفتهاند: آنچه کاشته شده، متعلق به کاشتندهاش است؟
و پدر من که تربتش نیکو بواد پاسخش داده است:
هوش مصنوعی: پدر من که منشأ خوبی دارد، به این پرسش پاسخ داده است.
از آن رو که نزد ما، عاشق برده محسوب است و برده مالک نشود از این رو، کشته ی او نیز از آن مالک اوست.
هوش مصنوعی: چون در نزد ما، عاشق به عنوان برده شناخته میشود و نمیتواند مالکیت داشته باشد، بنابراین جان او نیز متعلق به مالک اوست.
بیش از این بد عهد و پیمانی مکن
با سبک روحان گرانجانی مکن
هوش مصنوعی: دیگر کم تر به قول و قرارهای خود بیاعتنا باش و با احساسات ناپایدار خود بازی نکن.
غمزه را گو، خون مشتاقان مریز
ملک زان تست، ویرانی مکن
هوش مصنوعی: با نگاهی بازیگوشانه و دلربا، دل های عاشقان را بیشتر آزرده نکن، که ملک عشق در اثر این درد و رنج خراب میشود.
با ضعیفان آنچه در گنجد مگو
با اسیران هر چه بتوانی مکن
هوش مصنوعی: با افراد ضعیف چیزی نگو که توانایی شنیدنش را ندارند و با اسیران نیز آنچه را که در توان داری انجام نده.
بیش از این جور و جفا و سرکشی
حال مسکینان چو میدانی مکن
هوش مصنوعی: دیگر بیشتر از این با بیرحمی و ظلم، حال درماندگان را آشفته نکن.
ور کنی با دیگران جور و جفا
با عبیدالله زاکانی مکن
هوش مصنوعی: اگر با دیگران بدرفتاری میکنی، با عبیدالله زاکانی این کار را نکن.
سرورا! اگر بینی که خون و اشکم روان است، از این که ترا به آزادی آندو قصاص کنند، هراس بخود راه مده. چرا که چشم کنیزکی، بیش نیست و دل برده ای بیش نه.
هوش مصنوعی: سرورم! اگر ببینی که خون و اشکم جاری است و از این که به آزادی آن دو انتقام بگیرند، نگران نشو. زیرا من تنها یک کنیز هستم و قلبم نیز متعلق به توست.
مولف کتاب گوید: پدرم که خاکش نیکو باد بسا که اشعارش را بر من فرو می خواند. شعر زیر از همان هاست: بدانان که نزدیک اند، بپیوند و دورتران را بگذار.
هوش مصنوعی: مولف در اینجا به یادآوری اشعاری که پدرش برایش میخوانده، میپردازد. او اشعار پدرش را گرامی میدارد و یکی از آن اشعار را نقل میکند که در آن توصیه میشود به کسانی که نزدیکتر هستند، نزدیکتر شویم و از افرادی که دورترند دوری کنیم.
عشق کسی را نیز بنا خشنودی گردن منه چرا که حوا را فرزندان بسیار است، اگر یکی از اولاد او جفاکاری کرد، دیگری را برگزین.
هوش مصنوعی: عشق به کسی را صرفاً برای خوشحالی او نپذیر، زیرا حوا فرزندان زیادی دارد. اگر یکی از آنها نسبت به تو بیوفایی کرد، میتوانی دیگری را انتخاب کنی.
ابن زولاق درباره نوجوانی که خدمتکاری به حراست با خود داشت سروده است:
هوش مصنوعی: ابن زولاق در مورد نوجوانی که یک خدمتکار برای امنیت خود داشت، شعری نوشته است.
شگفتا که خدمتکاری را به حراست تو گماشته اند. چرا که خدمتکاران این همه زیبائی بیش از این هستند. سیمایت به برگ گل میماند و دهانت چون گوهری است، چهرت یاقوت است و خالت چون عنبر.
هوش مصنوعی: خیلی جالب است که برای محافظت از تو یک خدمتکار تعیین شده است. زیرا که خدمتکاران به این زیبایی نیستند. چهرهات شبیه یک گل است و دهانت مانند یک گوهر میدرخشد، صورتت مانند یاقوت میباشد و لبت مانند عنبر است.
دلارام شد و در پی خویش دلی نهاد که غم و اندوه نشان همی دهد. هنگامی که کشتی وی را با خود برد، من که دل غارت زده ی شوق بود، گفتم: اگرم توانائی و قدرت بود، تمامی کشتی های دنیا را بقهر همی گرفتم.
هوش مصنوعی: دلارام آرامش خود را از دست داد و احساسی در دلش به وجود آمد که حاکی از غم و ناراحتی بود. وقتی کشتی او را با خود برد، من که دلم از شوق پر بود، گفتم: اگر توانایی و قدرتی داشتم، همه کشتیهای دنیا را به زور به تصرف درمیآوردم.
نسیم صبا وزیدن گرفت و خروس فریاد سر کرد. هان آگاه باش و آنچه که نافی تست از خود بران.
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی شروع به وزیدن کرد و خروس با صدای بلند فریاد زد. خوب گوش کن و هر چیزی که بر ضد توست، از خود دور کن.
احترام عشق را، موزه از پا بیفکن، بما نزدیک شو، نزدیکت شویم باده ای را که از آزار آن کسان که برایش مشابهی قائل اند، سالم مانده، بنوش پی در پیش مدح گوی و برگوی که مدح جز آن، نشاید گفتن.
هوش مصنوعی: به عشق احترام بگذار، از همه مشکلات فاصله بگیر، به ما نزدیک شو و بادهای را بنوش که از آزار افرادی که به عشق اهمیت میدهند، حفظ شده است. از این به بعد، به ستایش آن بپرداز و بدان که جز این ستایش، شایسته نیست.
عشق ورز و هوشمندی کن، بدان آنچه عشقش می ورزی، نافی تست. وجود خود نفی کن، فنا شود، نسیمی از قبول ما بقایت خواهد داد.
هوش مصنوعی: عشق بورز و با خرد رفتار کن. بدان که آنچه را که دوست داری، وابسته به وجود توست. وجود خود را نادیده بگیر و بگذار که از میان برود، اما بدان که با این کار، نسیمی از بقای تو در دنیا باقی خواهد ماند.
هنگامی که به سوی ما می آیی شادمان خواهی شد و اگر براه ما از دست شوی، زنده ات کنیم. اگرت کسی ترساند، در جانب داری ما ثبات ورز، جانب داریت کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت ما بیایی، خوشحال خواهی شد و اگر در مسیر ما دچار مشکل شوی، ما تو را زنده میکنیم. اگر کسی تو را بترساند، ثابت قدم باش و ما از تو دفاع خواهیم کرد.
بدان غرض که مخلوق افتاده ای، متخلق باش، ترا از هر فرودی نجات خواهد داد.
هوش مصنوعی: بدان که به خاطر هدفی که داری، باید از ویژگیهای نیکو بهرهمند شوی. این کار تو را از هر سختی و مشکلی نجات خواهد داد.
نفس خود را فدیه ده، هدایت خواهی یافت. از غیر ما دست بردار، مایت کافی خواهیم بود.
هوش مصنوعی: خودت را فدای هدف کن، در این صورت به راه راست هدایت میشوی. از وابستگی به دیگران دست بردار، ما آنقدر توانایی داریم که به تو کمک کنیم.
نفس خویش بفدیه بر سر دست گیر، قدر خویش اندک کن تا علوت دهیم. گریستن گیر تا پیش از آن که کسی که بایدت بگریاند، بینی، زشتی های خویش محو کرده باشی.
هوش مصنوعی: خودت را فدای عشق کن و خودت را کمتر از آنچه که هستی، بدان تا بتوانی به مقام والاتری برسی. تا پیش از آنکه کسی تو را به گریه بیندازد، خودت گریه کن و زشتیهای خود را از بین ببر.
غیر آنچه بدان متصفی، ادعا همی کنی، هر چند که آنچه که در درون داری از گفتارت هویداست. چونان کنی که گوئی ناهیانت نهی نگفته اند. هر چند که پروردگار برکارت آگاه است.
هوش مصنوعی: تو به چیزهایی متصف میشوی و ادعاهایی میکنی، هر چند آنچه در وجودت هست از سخنانت آشکار است. انگار میگویی که نهی کنندگان چیزی نگفتهاند، در حالی که پروردگار بر کارهای تو واقف است.
هدایت را رها کرده به عشق سرگرم همی شوی و دائما به بلاهایت مبتلا می گردی.
هوش مصنوعی: وقتی هدایت و راهنمایی را ترک میکنی و به عشق مشغول میشوی، دائما با مشکلات و بلاهایی مواجه میشوی.
خیره و نادان خود بینی همیکنی. هر چند درونت انباشته از پلیدی هاست.
هوش مصنوعی: خود را در جهتی نادرست میبینی و به چیزهای منفی توجهی نداری. در حالی که درونت پر از زشتیهاست.
و آن هنگام که پندهای ما را ذکر همی کنند، چنان کنی گوئی فراموشی ات آورند.
هوش مصنوعی: زمانی که دیگران توصیهها و نصایح ما را یادآوری میکنند، به نظر میرسد که تو آنها را فراموش کردهای.
مؤلف کتاب نیز به تضمین مصراع معروف جامی «فاح ریح الصبا وصاح الدیک » چنین سروده است: ندیما، دل من فدای تو باد. برخیز و جامها را پیش آور
هوش مصنوعی: نویسنده کتاب شعری از جامی را با مضمون "بوی نسیم به مشام میرسد و مرغدیو صدا میزند" به صورت جدیدی تغییر داده و چنین نوشته است: ای دوست، قلب من برای تو فدای تو است. بلند شو و جامها را به جلو بیاور.
بیاور، آن روشنائی بخش را پیش آور که زهد زاهدان ضایع ساخته. باده ای که اگر پیشگاهش را نیافتی، شعله ی جامش رهنمائیت کند.
هوش مصنوعی: بیا، آن نورانی را به نمایش بگذار که زهد و دوری از دنیا را بیمعنا کرده است. نوشیدنیای که اگر در برابر آن نباشی، آتش درون جامش تو را هدایت خواهد کرد.
ای دلیرش! دل مبتلایت را با آن باده مداوا کن بل شفا یابی. آنک آتش کلیم است، بنگرش، موزه از پا بیفکن و تردید را یک سو نه. ملامتگرت مدام فریاد میدارد. تو نیز مخالفت او را پی در پی نوش.
هوش مصنوعی: ای دلاور! دل مجروحت را با آن نوشیدنی درمان کن تا شفا یابی. آن آتش موسی (کلیم) را ببین، به جلو برو و تردید را کنار بگذار. ملامت کنندهات دائماً در حال انتقاد است، تو هم همواره به مخالفت با او پاسخ بده.
خداوند طول عمرت دهد ای کبوتر، برگو کدام کس گریانت ساخته است. آیا آرزومندان، پس از آن که سرزمین ترا وطن کرند، رهایت ساخته اند؟
هوش مصنوعی: خدا عمر طولانیتری به تو بدهد، ای کبوتر! بگو ببینم، چه کسی تو را به گریه انداخته است؟ آیا کسانی که آرزوی داشتن تو را داشتند، بعد از این که به سرزمین تو تعلق پیدا کردند، تو را رها کردهاند؟
مرا در سرمنزل ایشان بره آهوئی است که اگر به اندوه هلاک شوی، دوباره زنده ات خواهد ساخت بره آهوئی که چون شاخ درختان راست ایستد و اگر برانگیزیش، بخرامد.
هوش مصنوعی: در place آنها، برهای شگفتانگیز وجود دارد که اگر دچار غم و اندوه شوی، تو را دوباره زنده میکند. این بره، مانند شاخ درختان بهطور راست ایستاده و اگر آن را به حرکت درآوری، به خوبی به جلو میافتد.
هرگز فراموش نخواهم کرد که زمانی سحرگاهان، تنها، بنزدم آمد. ترسان در بزد، پرسیدمش: کیست؟ گفت: آن کس که ترا تمام خرسند سازد. گفتمش بیش نشانی ده. گفت: کسی است که شمشیر نگاهش بر تو حاکم است.
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نخواهم کرد که یک روز صبح زود، در تنهایی، ناگهان بنزدم سر رسید. از ترس پرسیدم: کیست؟ پاسخ داد: کسی که تو را بهکلی شاد خواهد کرد. گفتم: نشانی بیشتری از او بده. گفت: او کسی است که نگاهش مانند شمشیری بر تو تسلط دارد.
او بریختن باده پرداخت و من به نوشاندنش با باده ای که تهیدست را سلطنت می بخشید. سپس، آن گاه که باده در او اثر کرد، دامنش بگرفتم.
هوش مصنوعی: او شروع به ریختن شراب کرد و من هم به او شرابی دادم که به آدم بیچیز قدرت و بزرگی میبخشید. سپس، زمانی که شراب تأثیر خود را بر او گذاشت، دامنش را گرفتم.
مرا گفت: چه خواهی؟ گفتم: ای آرزوی دل، بوسه ای از دهانت آرزوست. مرا گفت: برگیر. برگرفتم و گفتم: مرا بیش ده! گفت بجان پدرت دیگر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: او از من پرسید: چه خواستهای؟ من پاسخ دادم: ای آرزوی قلبم، یک بوسه از لبهایت برایم آرزوست. او گفت: بگیر. من بوسه را گرفتم و گفتم: بیشتر به من بده! او پاسخ داد: به جان پدرت دیگر نمیتوانم.
سپس دست خویش تا بصبح بالش سرش ساختم. تا آن گاه که گفت دیگر بس است. گفتمش دمی دیگر بمان. گفت: برخیز: نسیم صبا وزیدن گرفت و خروس فریاد سر کرد.
هوش مصنوعی: سپس دستم را بر روی بالشش گذاشتم. تا زمانی که او گفت دیگر کافی است. گفتم یک لحظه دیگر بمان. او پاسخ داد: بلند شو، نسیم صبحگاهی شروع به وزیدن کرده و خروس هم آوازش را بلند کرده است.
هرگز نشد که از ورای سیاهی ها بارقه ای درخشد مگر آن که اندوهانم فزونی گیرد و دردهایم بیشی یابد.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتواند در دل تاریکیها نوری درخشان به وجود آید، مگر آن که غمهایم بیشتر شوند و دردهایم افزایش یابد.
نیز هر گاه زندگانی لذت بخش گذشته را بیاد آوردم، آتش درونم شعله کشد، چرا که در آن روزگاران، از حوادث زمانه ایمن بودم و به غایت آرزوهایم رسیده، خدا را چه شبهائی گذشت که در آنها زندگانی ما از عسل شیرین تر می نمود.
هوش مصنوعی: هر زمان که به روزهای خوش گذشته فکر میکنم، در دلم آتش عشق و شوقی شعلهور میشود. در آن زمانها از مشکلات زندگی در امان بودم و به تمام آرزوهایم دست یافته بودم. یاد آن شبها به خوبی میآید که زندگیام از عسل هم شیرینتر به نظر میرسید.
شبهائی که در آنها، چشمان زمانه را غافل می پنداشتم و گذشت شبان را کور می دیدیم. آن کمال اما، سخن چین دلخواسته هایمان شد و از آن پس دیگر دمی نگذشت مگر آن که چشمان روزگار برما بیدار ماند.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که فکر میکردم زمان هیچ توجهی به ما ندارد و شبها را نادیده میگرفتیم، به دلیل کمالی که به دست آوردیم، به یک آرامش دلخواه رسیدیم. از آن moment به بعد، دیگر هیچ لحظهای را بدون این که درک و آگاهی زمان نسبت به ما بیدار باشد، سپری نکردیم.
زمانه تیرهای مکر بسویم انداخت تا حال مناسب مرا دیگرگون کند و به تهیدستی ام افکند. گذشت ایام رامش از من بگرفت و سرزمین دیدار و نزدیکی چون خرابه های وحشت آور گشت . . .
هوش مصنوعی: زمانه در پی آن بود که مرا به زحمت بیندازد و وضعیت خوبی که داشتم را تغییر دهد و به فقر و تنگدستی دچار کند. روزگار خوشی را از من گرفت و دنیای ملاقات و نزدیکی به دیگران برایم چون ویرانههای هراسانگیز شد.
بدین گونه من درغمان سخت، غوطه خوردم و قوتم نماند که باطراف خویش بنگرم. آتش خون در دل من شعله ور است و شعله اش خاموشی نمی گیرد. دلم نیز مشغول است.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، من در اندوه عمیق فرورفتهام و توانایی نگریستن به اطرافم را ندارم. آتش خشم در قلبم شعلهور است و هیچ نشانهای از خاموشی ندارد. دل من هم درگیر الکن است.
مرا چه چاره؟ چرا که زمانه ی نادان، قیمت آزادگان را اقرار نمی آورد. هنگامی که مرا هدف تیرهای خویش کرد، برحذرش داشتم، اما هوده ای نداشت و چاره ام کارساز نیفتاد.
هوش مصنوعی: چارهای ندارم، چراکه در دوران کنونیِ نادانی، ارزش آزادهها شناخته نمیشود. زمانی که هدف تیرهای او قرار گرفتم، سعی کردم او را از هدفش بازدارم، اما این تلاش ثمربخش نبود و نتوانستم کار مفیدی انجام دهم.
عاقبت اندیش هرگز دمی را در غرور عیش گوارای خویش گرفتار نیاید. غافل اما، آن کس است که ویرا بیم گذشت شبان نبود.
هوش مصنوعی: انسانی که عاقبتاندیش است هرگز در خوشیهای زودگذر خود غرق نمیشود. اما فرد غافل کسی است که از آمدن شب و پایان خوشیهایش آگاه نیست.
هر چند که زمانه چونان سایه ای گسترده است و ما نشنیده ایم که سایه تا دیری ماند. بسا غافلانی که پیش از ما بودند و تا اسباب هلاک نیامد، آگاه نگشتند.
هوش مصنوعی: زمان مانند سایهای است که گسترش مییابد و ما هرگز نشنیدهایم که سایه برای مدت طولانی باقی بماند. بسیاری از افرادی که قبلاً زندگی کردهاند، تا زمانی که به خطر نیفتادهاند، متوجه وضعیت خود نشدهاند.
و بسا دولت آزادگان که بنادانی دچار حوادث ترس آور و عظیم گشته است. و دولت ناپاکان را چنان زمانه نصرت داده است که به اوج رسیده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از دولتهای آزاد وجود دارند که به دلیل نداشتن درک صحیح، درگیر حوادثی ترسناک و بزرگ شدهاند. در عین حال، زمانه به دولتهای ناپاک یاری رسانده به گونهای که آنها به اوج قدرت خود رسیدهاند.
از دیر باز عادت زمانه چنین بود و به مردمان پست و پلید مایل بود. و آزادگان را، از انواع بلایا و دردها جامه در می پوشانید.
هوش مصنوعی: از دیرباز، زمانه به سوی انسانهای پست و بیاخلاق تمایل داشت و آزادگان را در معرض انواع مصائب و دردها قرار میداد.
آن گونه که وی تمامی عمر را با اندوه بسر می برد و هرگز روی سرور نمی دید. هان بر تمام تلخکامی هائی که پیش میآیدت بردبار باش و از زمانه بپرهیز چرا که سخت فسونگر و مکار است.
هوش مصنوعی: او تمام زندگیاش را با اندوه گذرانده و هرگز شادی را تجربه نکرده است. پس در برابر تمام ناامیدیها و تلخیهایی که بر تو میگذرد، صبر داشته باش و از روزگار دوری کن؛ زیرا زمانه بسیار فریبنده و حیلهگر است.
دستان خویش را بافید پرهیزگاری فروبند که جز کار نیک در خور مردان نیست. نفس خویش را حریص باش و به حراستش بکوش و بیهوده اش مگذار. و آن را از فرود نقص در آن حال بیرون آور که شمشیر دوراندیشی بر سستی کشیده باشی.
هوش مصنوعی: دستهای خود را با دقت و محافظهکاری کنترل کن، زیرا تنها کارهای نیک شایسته مردان است. به نفس خود اهمیت بده و برای نگهداری آن تلاش کن و اجازه نده که بیفایده باشد. همچنین آن را از کاستیها دور کن، در حالی که با تدبیر و هوشیاری از ضعفهایش محافظت میکنی.
هان برنشین تا باوج ها رسی مباد آن که باندک قانع شوی چرا که می پندارم، کسی را که پای راههای سخت نیست، به اوج افتخار هرگز نرسد.
هوش مصنوعی: بنشین و تلاش کن تا به اوجهایی که میخواهی برسی. هرگز نباید به کم قانع باشی، زیرا فکر میکنم کسانی که تاب تحمل چالشهای سخت را ندارند، هرگز به افتخار بزرگ نخواهند رسید.
خواری را هرگز مپذیر، همت مردان هرگز خواری پذیر نیست. و اگرت به جائی سختی و ستم با تو درآویخت. برخیز و آهنگ شهر دیگر کن.
هوش مصنوعی: هرگز تن به خواری ندهید، زیرا مردان بزرگ هرگز خواری را نمیپذیرند. اگر با سختی و ظلمی مواجه شدید، بر خیزید و به سوی شهری دیگر بروید.
خوشوقت از این باش که بآرزوهایت در رسی چرا که رسیدن به اوج عزت در سیر مسیر شود. و آن جا که کم نصیبی خسته ات میدارد، رهایش کن. چرا که رنج بسیار چاره نسازد.
هوش مصنوعی: از این که به آرزوهایت نزدیک میشوی، خوشحال باش، زیرا این راه رسیدن به اوج اعتبار و ارزش است. اما زمانی که کمبود یا نقصی تو را خسته میکند، آن را رها کن. زیرا تحمل درد و رنج زیاد، راه حلی نخواهد داشت.
و زمانه از دیرباز، مردان اهل فضل را کم نصیب ساخته است. تا آنجا که توانی از مردمان دامن درکش، رامش خواستار دامن درکشیدگان است چرا که اگر مردمان را به محک زنی، ایشان را بینی که بیشتر راه کج را برمیگزینند، اگر پیمان کنند، بشکنندش و اگر وعده دهند، ایفای آن کمتر احتمال داده میشود.
هوش مصنوعی: از زمانهای قدیم، فرصتهای خوب برای افراد دانا و فرزانه چندان فراهم نبوده است. به گونهای که به اندازهای که ممکن است افراد از دیگران حامی و پشتیبان میطلبند، مشکلات زندگی خواهان آن است که در دامان آنها قرار گیرد. زیرا اگر بخواهیم افراد را محک بزنیم، متوجه میشویم که اکثر آنها مسیرهای نادرست را انتخاب میکنند؛ اگر به عهدی پایبند شوند، ممکن است آن را بشکنند و اگر وعدهای بدهند، احتمال اینکه به آن عمل کنند کمتر است.
رنگ گذشت شبان را از مرهمی زدایند اما در اندیشهٔ سؤ حال نباشند. دلها از هوای دیگری خالی است اما در پیروی هوای دل درنگشان نیست.
هوش مصنوعی: رنگ شب را از زخمها بزدایید، اما در مورد حال بد فکر نکنید. دلها از احساسات دیگری پر شدهاند، اما برای پیروی از خواستههای دلشان تردید ندارند.
ظاهرت چون گور کافر پر حلل
و اندرون قهر خدا عزوجل
هوش مصنوعی: ظاهر تو همانند قبر کافر است که از بیرون زیبا و آراسته به نظر میرسد، اما درون آن پر از عذاب و قهر خداوند است.
از برون طعنه زنی بر بایزید
وز درونت ننگ میدارد یزید
هوش مصنوعی: شما از بیرون به بایزید (یک شخصیت معنوی و مشهور) طعنه میزنی، اما در درون خودت یزید (شخصیت منفی و ظالم) تو را شرمنده میکند.
هرچه داری در دل از مکر و رموز
پیش ما پیدا بود مانند روز
هوش مصنوعی: هرچه در دل داری و در مورد حقایق و رازها در سمتم میآوری، برای ما کاملاً واضح و روشن است، مثل روز روشن.
گرچه پوشیمش ز بندهپروری
تو چرا رسوایی از حد میبری
هوش مصنوعی: هرچند ما او را از مهربانی و لطف تو پنهان میکنیم، اما چرا این حد از رسوایی را تحمل میکنی؟
روز آخر شد سبق فردا بود
راز ما را روز کی گنجا بود؟
هوش مصنوعی: آخر کار نزدیک است و رازهای ما در روزهای آینده آشکار خواهد شد. چه زمانی خواهد بود که این رازها نمایان شوند؟
گر بگویم تا قیامت زین کلام
صد قیامت بگذرد وان ناتمام
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تا همیشه درباره این موضوع صحبت کنم، صدها سال میگذرد و همچنان ناتمام خواهد ماند.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریائی بود بن ناپدید
هوش مصنوعی: عشق آنقدر عمیق و وسیع است که نمیتوان آن را با کلمات بیان کرد و در گفت و شنید محدودش کرد. همانند دریایی است که عمق و وسعتش قابل مشاهده نیست.
گر بود در ماتمی صد نوحه گر
آه صاحب درد باشد کارگر
هوش مصنوعی: اگر در مجلس عزاداری، صد نوحه و نغمه خلق شود، اما اگر درد و غم واقعی از دل کسی برآید، تأثیر بیشتری خواهد داشت.
برگ کاهم پیش تو ای تند باد
من ندانم تا کجا خواهم فتاد
هوش مصنوعی: برگ درخت من در مقابل تو، ای باد تند، نمیدانم به کجا خواهم رفت و چه سرنوشتی در انتظارم است.
ناخوش تو خوش بود بر جان من
جان فدای یار دل رنجان من
هوش مصنوعی: عذاب و رنج تو برای من خوشایند است، زیرا جانم را برای معشوقی که دل را اذیت میکند، فدای میکنم.
سربلندی بین که دائم در سرم سودای اوست
قیمت هر کس بقدر همت والای اوست
هوش مصنوعی: سربلندی و عظمت هر شخص بستگی به آرزوها و تلاشهای او دارد. در دل من همیشه عشق او وجود دارد و این علاقه و همت در زندگیام ارزش من را تعیین میکند.
لن ترانی می رسد از طور موسی را خطاب
این همه فریاد مشتاقان زاستغنای اوست
هوش مصنوعی: در این شعر گفته میشود که اگرچه انسانها به شدت مشتاق دیدن حقیقت مطلق و خداوند هستند، اما این دیدار ممکن نیست. این اشتیاق از کمال و غنا و بزرگی او ناشی میشود و از طرفی در بیان این امر، اشاره به ماجرای موسی و وحی نیز شده است که نشان میدهد حتی بزرگترین انبیا نیز نمیتوانند به آن مقام دست یابند. بنابراین، این بیان نشاندهندهی فاصلهی عمیق میان انسان و واقعیتهای بالا و الهی است.
بندی آن چشم مخمورم که از مستی و ناز
در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست
هوش مصنوعی: چشمان خمار و مست من به قدری زیبا و دلربا هستند که در هر گوشه از شهر صدا و جنجالی به پا کردهاند.
ای دل اندر راه عشق از خوردن غم، غم مخور
مایه ی شادی عالم، دولت غمهای اوست
هوش مصنوعی: ای دل، در مسیر عشق نگرانی و غم را نخور، زیرا که غم، منبع شادی و خوشبختی جهان است.
از تو تنها ماند قاسم، کز تو تنها کس مباد
لاجرم غمهای عالم بر تن تنهای اوست
هوش مصنوعی: قاسم تنها مانده است و از تو کسی دیگری نیست. به همین خاطر تمام غمهای دنیا بر دوش او سنگینی میکند.
هرگز گلی را نبوئیدم جز آن که مرا شوق تو زیادت ساخت و هرگز شاخساری خم نشد جز آن که پنداشتم میل تو دارد. بی شک نمیدانی چشمان تو، با من چه ها کرده است.
هوش مصنوعی: هرگز گلی را نبوئیدم مگر اینکه شوق تو در دل من بیشتر شد و هیچ شاخهای خم نشد جز اینکه تصور کردم تو به آن علاقه داری. بیگمان نمیدانی که چشمان تو چه تأثیری بر من گذاشتهاند.
هر چند اگر جسم من از تو دور شود، درونم با تست. هر زیبائی در این سرزمین بتو منسوب است.
هوش مصنوعی: با اینکه جسم من از تو فاصله بگیرد، در درونم همیشه تو هستی. هر زیبایی در این دنیا به تو تعلق دارد.
دل من، تیری خورده است که از کمان ابروی تو بگذشته ای آرزوی دل، مرا وجود، تمام در دست تست. کاش می شد جرعه ای از می لبان تو بنوشم و جان گیرم.
هوش مصنوعی: دل من زخمی شده است که تیر آن از تیرکمان ابروهای تو عبور کرده است. آرزویم، همه وجودم در دستان توست. ای کاش میتوانستم جرعهای از شراب لبهایت بنوشم و جان بگیرم.
پرسشگرا! پرسیده ای که چرا مردمان بدنیای مرگ می پیوندد؟ مرگ سرمائی است که حرارت طبع را می نشاند و سکونی است که بر حرکات مستولی می شود.
هوش مصنوعی: پرسشگر عزیز! تو پرسیدهای که چرا انسانها به دنیای مرگ میروند؟ مرگ همچون فصل سردی است که حرارت روح را کاهش میدهد و حالتی از سکون به حرکات زندگی میآورد.
در پیشگاه مرگ، دانش طب پورسینا را مفید نیامد و تسلطش بر ستارگان نیز. «شفا» وی را از علت مرگ شفا نتوانست داد و «نجات » نیز وی را نجات نبخشید.
هوش مصنوعی: در مواجهه با مرگ، علم طب پورسینا به او کمکی نکرد و تسلط او بر نجوم نیز به کار نیامد. اثر مشهور او تحت عنوان «شفا» نتوانست او را از علت مرگ درمان کند و نیز اثر «نجات» نتوانست او را نجات دهد.