گنجور

شمارهٔ ۱۲۵

شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛
روزی که از آن روز کنم یاد ندیدم
یک صید، بمحرومی من نیست، که ناکام
در کنج قفس مردم و صیاد ندیدم!
سرتاسر این بادیه را گشتم و، یک صید
از دام غم عشق تو آزاد ندیدم!
جز روی تو، کز آه برافروخت شب وصل
شمعی که فروزان شود از باد ندیدم
خسرو ز جهان میشد و میگفت که سودی
جز قتل خود، از کشتن فرهاد ندیدم!
فریاد که تا کشور حسن تو شد آباد
یک دل که توان گفتنش آباد ندیدم
آذر همه ی عمر، بشاگردی مشتاق
شادم، که به استادیش استاد ندیدم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛
روزی که از آن روز کنم یاد ندیدم
هوش مصنوعی: عمر گذشت و در این مدت هیچ روزی را تجربه نکردم که دلم شاد شده باشد؛ روزی که بخواهم به یاد آن روز خوب بیفتم، هرگز ندیدم.
یک صید، بمحرومی من نیست، که ناکام
در کنج قفس مردم و صیاد ندیدم!
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه صیدی را در جایگاه خودم احساس نکرده‌ام. هیچ‌گاه ندیده‌ام که در قفس، کسی را از مردم و صیادان ناامید و زجرکشیده دچار مشکل کرده باشد!
سرتاسر این بادیه را گشتم و، یک صید
از دام غم عشق تو آزاد ندیدم!
هوش مصنوعی: تمام این بیابان را جستجو کردم و نتوانستم هیچ کسی را پیدا کنم که از دام غم عشق تو رهایی یافته باشد!
جز روی تو، کز آه برافروخت شب وصل
شمعی که فروزان شود از باد ندیدم
هوش مصنوعی: تنها چهره‌ات است که با نگاهی جان‌سوز در شب وصال، شمعی را برافروخته که هرگز از وزش باد خاموش نشده است.
خسرو ز جهان میشد و میگفت که سودی
جز قتل خود، از کشتن فرهاد ندیدم!
هوش مصنوعی: خسرو از دنیای خود دور می‌شد و می‌گفت که تنها نتیجه‌ای که از کشتن فرهاد به دست آورد، قتل خودش بود.
فریاد که تا کشور حسن تو شد آباد
یک دل که توان گفتنش آباد ندیدم
هوش مصنوعی: آه و فریاد که سرزمین زیبایی‌های تو به خوشبختی رسید، اما دل واحدی را که بتواند این سعادت را با کلمات بیان کند، هرگز ندیدم.
آذر همه ی عمر، بشاگردی مشتاق
شادم، که به استادیش استاد ندیدم
هوش مصنوعی: در تمام عمرم با شوق به دنبال عشق و هنر بوده‌ام، اما هرگز معلمی را مشاهده نکرده‌ام که بتواند سطح توانایی‌های استادانه‌ام را برساند و مرا راهنمایی کند.