گنجور

بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

در رهی میرفت شبلی دردناک
دید دو کودک در افتاده بخاک
زانکه جوزی در میان افتاده بود
هر دو را دعوی آن افتاده بود
هر دو از یک جوز میکردند جنگ
شیخ گفتا کرد میباید درنگ
تا من این جوز محقر بشکنم
پس میان هر دو تن قسمت کنم
جوز بشکست و تهی آمد میانش
برگسست آنجایگه آهی ز جانش
گشت بیمغزی خویشش آشکار
اشک میبارید و میشد بیقرار
هاتفی گفتش که ای شوریده جان
گر تو قَسّامی هلا قسمت کن آن
چو نهٔ صاحب نظر خامی مکن
بعد از این دعوی قَسّامی مکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/05/03 13:08
ali

هست قَسّامی مرام بی دلی
بی دل عالم بود حیدر علی

1392/05/03 14:08
امین کیخا

ریخت پهلوی تهی تهیگ بوده است ، رهی هم رهیگ است

1400/10/11 14:01
غلامرضا پیوندی pyvandi@yahoo.com

هست قسامی مرام بیدلی

بیدل عالم بود بود حیدر علی

 

نبودش در عدل کردن خاص و عام

خلق را چون خویش می خواهد مدام

 

گر که هفت اقلیم بخشندش به زور

کی ستاند پوست جو از کام مور

 

عدل را از جان طلب نز از ادعا

ادعا رسوا کند آخر تور را