گنجور

نومریدی که پیر خود را به خواب دید

نو مریدی بود دل چون آفتاب
دید پیر خویش را یک شب به خواب
گفت از حیرت دلم در خون نشست
کار تو برگوی کانجا چون نشست
در فراقت شمع دل افروختم
تا تو رفتی من ز حیرت سوختم
من ز حیرت گشتم اینجا رازجوی
کار تو چونست آنجا، بازگوی
پیر گفتش مانده‌ام حیران و مست
می‌گزم دایم به دندان پشت دست
ما بسی در قعر این زندان و چاه
از شما حیران تریم این جایگاه
ذره‌ای از حیرت عقبی مرا
بیش از صد کوه در دنیا مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نو مریدی بود دل چون آفتاب
دید پیر خویش را یک شب به خواب
هوش مصنوعی: دلی جوان و پرشور مانند آفتاب، وقتی عارف یا استادش را یک شب در خواب می‌بیند.
گفت از حیرت دلم در خون نشست
کار تو برگوی کانجا چون نشست
هوش مصنوعی: دل من از حیرت تو به شدت در غم و اندوه فرو رفته است و از تو می‌خواهم بگویی که در این وضعیت چگونه می‌توانم زندگی کنم.
در فراقت شمع دل افروختم
تا تو رفتی من ز حیرت سوختم
هوش مصنوعی: در غیبت تو، شمع وجودم را روشن کرده‌ام و در غم و حیرتی که از دوری‌ات دارم، به سوز و گداز افتاده‌ام.
من ز حیرت گشتم اینجا رازجوی
کار تو چونست آنجا، بازگوی
هوش مصنوعی: در اینجا، من از حیرت و تعجب به این نقطه رسیده‌ام که می‌خواهم بفهمم راز کار تو چیست. می‌توانی آن را دوباره برای من توضیح دهی؟
پیر گفتش مانده‌ام حیران و مست
می‌گزم دایم به دندان پشت دست
هوش مصنوعی: پیر می‌گوید که من در حیرت و بی‌خبری به سر می‌برم و دائم خود را در فکر و تردید غرق کرده‌ام.
ما بسی در قعر این زندان و چاه
از شما حیران تریم این جایگاه
هوش مصنوعی: ما در عمق این زندان و چاه، از شما حیرت‌زده و گیج هستیم. این مکان برای ما خیلی نامعلوم و سردرگم‌کننده است.
ذره‌ای از حیرت عقبی مرا
بیش از صد کوه در دنیا مرا
هوش مصنوعی: یک ذره از شگفتی و تعجب در دل من بیشتر از صد کوه سنگینی و وزن دارد.

خوانش ها

نومریدی که پیر خود را به خواب دید به خوانش آزاده
نومریدی که پیر خود را به خواب دید به خوانش فاطمه زندی