گنجور

حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند

یافتند آن بت که نامش بود لات
لشگر محمود اندر سومنات
هندوان از بهر بت برخاستند
ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هیچ گونه شاه می‌نفروختش
آتشی برکرد و حالی سوختش
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت
زر به از بت، می‌ببایستش فروخت
گفت ترسیدم که در روز شمار
بر سر آن جمع گوید کردگار
آزر و محمود را دارید گوش
زانک هست آن بت تراش این بت فروش
گفت چون محمود آتش برفروخت
وآن بت آتش پرستان را بسوخت
بیست من جوهر بیامد از میانش
خواست شد از دست حالی رایگانش
شاه گفتا لایق لات این بود
وز خدای من مکافات این بود
بشکن آن بتها که داری سر به سر
تا چو بت در پا نه افتی در به در
نفس چون بت را بسوز از شوق دوست
تا بسی جوهر فرو ریزد ز پوست
چون به گوش جان شنیدستی الست
از بلی گفتن مکن کوتاه دست
بسته‌ای عهد الست از پیش تو
از بلی سر درمکش زین بیش تو
چون بدو اقرار آوردی درست
کی شود انکارآن کردی درست
ای به اول کرده اقرار الست
پس به آخر کرده انکار الست
چون در اول بسته‌ای میثاق تو
چون توانی شد در آخر عاق تو
ناگزیرت اوست، پس با او بساز
هرچ پذرفتی وفا کن، کژ مباز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یافتند آن بت که نامش بود لات
لشگر محمود اندر سومنات
هوش مصنوعی: آن بت که نامش لات است، را لشگر محمود در سومنات پیدا کردند.
هندوان از بهر بت برخاستند
ده رهش هم سنگ زر می‌خواستند
هوش مصنوعی: هندی‌ها به خاطر پرستش بت خود بلند شدند و در این مسیر، حتی سنگ‌های زری مانند طلا طلب کردند.
هیچ گونه شاه می‌نفروختش
آتشی برکرد و حالی سوختش
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌توانست او را به فروش برساند، اما آتش درونش شعله‌ور شده و او را به درد و رنج کشیده است.
سرکشی گفتش نمی‌بایست سوخت
زر به از بت، می‌ببایستش فروخت
هوش مصنوعی: سرکشی به او گفت که نباید طلا را سوزاند، چرا که به‌دست آوردن آن بهتر از پرستش بت است؛ بلکه باید آن را به فروش رساند.
گفت ترسیدم که در روز شمار
بر سر آن جمع گوید کردگار
هوش مصنوعی: گفت که نگرانم روزی در محاسبه اعمال، خداوند در مورد آن جمع بگوید.
آزر و محمود را دارید گوش
زانک هست آن بت تراش این بت فروش
هوش مصنوعی: در بین شما آزر و محمود وجود دارند، چرا که این مجسمه‌ساز همان فروشنده بت است.
گفت چون محمود آتش برفروخت
وآن بت آتش پرستان را بسوخت
هوش مصنوعی: وقتی محمود شعله‌های آتش را روشن کرد، آن بت‌هایی که مورد پرستش آتش‌پرستان بودند، سوختند.
بیست من جوهر بیامد از میانش
خواست شد از دست حالی رایگانش
هوش مصنوعی: مردی از میان جمعیت جوهری با ارزش را خواست، اما به خاطر حالتی خاص و بدون زحمت، آن را از دست داد.
شاه گفتا لایق لات این بود
وز خدای من مکافات این بود
هوش مصنوعی: شاه فرمود: «این سزاوار کسی است که به من بی‌احترامی کرده و این نتیجه کار من از خداوند است.»
بشکن آن بتها که داری سر به سر
تا چو بت در پا نه افتی در به در
هوش مصنوعی: بت‌های بی‌موردی را که در سر داری، بشکن تا اینکه به پای بنده‌گی نیفتی و در در خانه‌ی کسی ذلیل نشوی.
نفس چون بت را بسوز از شوق دوست
تا بسی جوهر فرو ریزد ز پوست
هوش مصنوعی: برخی از خواسته‌ها و آرزوها را باید کنار گذاشت و از شوق و عشق به دوست، خود را بسوزانی. این کار باعث می‌شود که درونت به جوهرهای ارزشمندی رسیده و از قشر ظاهری خود فراتر بروی.
چون به گوش جان شنیدستی الست
از بلی گفتن مکن کوتاه دست
هوش مصنوعی: زمانی که به عمق جان خود شنیدی که خداوند در عالم ذر گفت "آری"، از بهانه‌جویی و کوتاهی در عمل خود پرهیز کن.
بسته‌ای عهد الست از پیش تو
از بلی سر درمکش زین بیش تو
هوش مصنوعی: تو از پیش خود، عهدی بسته‌ای که به خاطر آن نباید از آن چیزی بیشتر بگویی.
چون بدو اقرار آوردی درست
کی شود انکارآن کردی درست
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت چیزی اعتراف کردی، دیگر نمی‌توانی آن را انکار کنی.
ای به اول کرده اقرار الست
پس به آخر کرده انکار الست
هوش مصنوعی: ای کسی که در آغاز به وجود خداوند اعتراف کردی، پس در پایان چرا از آن انکار می‌کنی؟
چون در اول بسته‌ای میثاق تو
چون توانی شد در آخر عاق تو
هوش مصنوعی: وقتی در ابتدای کار توافق کرده‌ای، چطور آخر کار به عاقبت بد دچار می‌شوی؟
ناگزیرت اوست، پس با او بساز
هرچ پذرفتی وفا کن، کژ مباز
هوش مصنوعی: ناچار باید با او زندگی کنی، پس سعی کن با او کنار بیایی. هرچه پذیرفتی را با fidelty دنبال کن و از راه باطل منحرف نشو.

خوانش ها

حکایت محمود که لات را به هندوان نفروخت و آنرا سوزاند به خوانش آزاده