تحیر بایزید
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر
از خروش خلق خالی دید شهر
ماهتابی بود بس عالمفروز
شب شده از پرتو او مثل روز
آسمان پر انجم آراسته
هر یکی کار دگر را خاسته
شیخ چندانی که در صحرا بگشت
کس نمیجنبید در صحرا و دشت
شورشی بر وی پدید آمد به زور
گفت یا رب در دلم افتاد شور
با چنین درگه که در رفعت توراست
این چنین خالی ز مشتاقان چراست
هاتفی گفتش که ای حیران راه
هر کسی را راه ندهد پادشاه
عزت این در چنین کرد اقتضا
کز در ما دور باشد هر گدا
چون حریم عز ما نور افکند
غافلان خفته را دور افکند
سالها بودند مردان انتظار
تا یکی را بار بود از صد هزار
جملهٔ مرغان ز هول و بیم راه
بال و پر پرخون، برآوردند به ماه
راه میدیدند پایان ناپدید
درد میدیدند درمان ناپدید
باد استغنا چنان جستی درو
کاسمان را پشت بشکستی درو
در بیابانی که طاوس فلک
هیچ میسنجد درو بیهیچ شک
کی بود مرغی دگر را در جهان
طاقت آن راه هرگز یک زمان
چون بترسیدند آن مرغان ز راه
جمع گشتند آن همه یک جایگاه
پیش هدهد آمدند از خود شده
جمله طالب گشته و به خرد شده
پس بدو گفتند ای دانای راه
بیادب نتوان شدن در پیش شاه
تو بسی پیش سلیمان بودهای
بر بساط ملک سلطان بودهای
رسم خدمت سر به سر دانستهای
موضع امن و خطر دانستهای
هم فراز و شیب این ره دیدهای
هم بسی گرد جهان گردیدهای
رای ما آنست کین ساعت به نقد
چون تویی ما را امام حل و عقد
بر سر منبر شوی این جایگاه
پس بساز این قوم خود را ساز راه
شرح گویی رسم و آداب ملوک
زانک نتوان کرد بر جهل این سلوک
هر یکی راهست در دل مشکلی
میبباید راه را فارغدلی
مشکل دلهای ما حل کن نخست
تا کنیم از بعد آن عزمی درست
چون بپرسیم از تو مشکلهای خویش
بستریم این شبهت از دلهای خویش
زآنک میدانیم کین راه دراز
در میان شبهه ندهد نور باز
دل چو فارغ گشت، تن در ره دهیم
بیدل و تن سر بدان درگه نهیم
بعد از آن هدهد سخن را ساز کرد
بر سر کرسی شد و آغازکرد
هدهد با تاج چون بر تخت شد
هرک رویش دید عالی بخت شد
پیش هدهد صد هزاران بیشتر
صف زدند از خیل مرغان سر به سر
پیش آمد بلبل و قمری به هم
تا کنند آن هر دو تن مقری به هم
هر دو آنجا برکشیدند آن زمان
غلغلی افتاد ازیشان در جهان
لحن ایشان هرکه را در گوش شد
بیقرار آمد ولی مدهوش شد
هر یکی را حالتی آمد پدید
کس نه باخود بود و نه بیخود پدید
بعد از آن هدهد سخن آغازکرد
پرده از روی معانی بازکرد
سایلی گفتش کهای برده سبق
تو بچه از ماسبق بردی به حق
چون تو جویایی و ماجویان راست
در میان ما تفاوت از چه خاست
چه گنه آمد ز جسم و جان ما
قسم تو صافی و دردی آن ما
گفت ای سایل سلیمان را همی
چشم افتادست بر ما یک دمی
نه به سیم این یافتم من نی به زر
هست این دولت مرا زان یک نظر
کی به طاعت این بدستآرد کسی
زانک کرد ابلیس این طاعت بسی
ور کسی گوید نباید طاعتی
لعنتی بارد برو هر ساعتی
تو مکن در یک نفس طاعت رها
پس منه طاعت چو کردی بر بها
تو به طاعت عمر خود میبر به سر
تا سلیمان بر تو اندازد نظر
چون تو مقبول سلیمان آمدی
هرچ گویم بیشتر زان آمدی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر
از خروش خلق خالی دید شهر
هوش مصنوعی: روزی بایزید در دل شب از شهر خارج شد و هنگامی که به خیابانها نگریست، مشاهده کرد که شهر از شور و هیاهوی مردم خالی است.
ماهتابی بود بس عالمفروز
شب شده از پرتو او مثل روز
هوش مصنوعی: یک نور مهتابی وجود داشت که شب را روشن کرد و آنچنان تابشی داشت که شب را به روشنی روز تبدیل کرد.
آسمان پر انجم آراسته
هر یکی کار دگر را خاسته
هوش مصنوعی: آسمان با ستارهها زینت یافته و هر یک از آنها وظیفهای خاص دارند و به نوعی به دیگران کمک میکنند.
شیخ چندانی که در صحرا بگشت
کس نمیجنبید در صحرا و دشت
هوش مصنوعی: شیخ مدت زیادی در بیابان گشت، اما هیچکس در دشت و صحرا تکان نمیخورد.
شورشی بر وی پدید آمد به زور
گفت یا رب در دلم افتاد شور
هوش مصنوعی: شخصی به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و با شجاعت به خداوند میگوید که در دلش احساس شور و هیجان پیدا کرده است.
با چنین درگه که در رفعت توراست
این چنین خالی ز مشتاقان چراست
هوش مصنوعی: با چنین مکان بلند و باعظمتی که تو در آن قرار داری، چرا این قدر از عاشقان و خواهان خالی است؟
هاتفی گفتش که ای حیران راه
هر کسی را راه ندهد پادشاه
هوش مصنوعی: گوشی به او گفت که ای انسان سرگردان، هر کسی را در مسیر خود راهی نمیکند، به ویژه کسی که مقام و قدرت دارد.
عزت این در چنین کرد اقتضا
کز در ما دور باشد هر گدا
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و احترام این در، لازم است که هر کسی که نیازمند است از آن دور بماند.
چون حریم عز ما نور افکند
غافلان خفته را دور افکند
هوش مصنوعی: وقتی که حرمت و عظمت ما نور پاشیده و روشنایی بخشد، افراد بیخبر و غافل را دور و بیخبر از خود میکند.
سالها بودند مردان انتظار
تا یکی را بار بود از صد هزار
هوش مصنوعی: سالها مردانی در انتظار بودند تا کسی پیدا شود که بار سنگینی از مشکلات و مسئولیتها را به دوش بکشد، فردی که ارزشش به اندازهی صد هزار نفر باشد.
جملهٔ مرغان ز هول و بیم راه
بال و پر پرخون، برآوردند به ماه
هوش مصنوعی: تمام پرندگان به خاطر ترس و وحشت، بال و پرهای خود را با خون پر کردند و به سمت ماه پرواز کردند.
راه میدیدند پایان ناپدید
درد میدیدند درمان ناپدید
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره میشود که اگرچه نشانههایی از رسیدن به پایان مشکلات وجود دارد، اما در واقع آن پایان چندان مشخص و واضح نیست. همچنین، در حالی که درد و مشکلات احساس میشوند، یافتن درمان و راهحل برای آنها نیز چندان آسان نیست. به عبارتی، ممکن است در ظاهر به نظر برسد که راهحلهایی وجود دارد، اما در درون، واقعیات پیچیدهتر از آن هستند که به آسانی قابل حل باشند.
باد استغنا چنان جستی درو
کاسمان را پشت بشکستی درو
هوش مصنوعی: باد استغنا به حدی قوی و سریع است که در آن، کاسههای آسمان را شکسته است.
در بیابانی که طاوس فلک
هیچ میسنجد درو بیهیچ شک
هوش مصنوعی: در دل بیابانی که هیچ چیز در آن به حساب نمیآید، بدون هیچ تردیدی واقعیت وجود دارد.
کی بود مرغی دگر را در جهان
طاقت آن راه هرگز یک زمان
هوش مصنوعی: چه کسی در جهان توانسته است مانند او (مرغ) این مسیر را یک لحظه هم تحمل کند؟
چون بترسیدند آن مرغان ز راه
جمع گشتند آن همه یک جایگاه
هوش مصنوعی: وقتی آن پرندگان از ترس به هم نزدیک شدند و در یک مکان جمع شدند.
پیش هدهد آمدند از خود شده
جمله طالب گشته و به خرد شده
هوش مصنوعی: گروهی از افراد به هدهد نزدیک شدند و خود را آماده و مشتاق دانستند و از نظر فکری نیز به سطح بالاتری رسیدند.
پس بدو گفتند ای دانای راه
بیادب نتوان شدن در پیش شاه
هوش مصنوعی: پس به او گفتند: ای دانای راه، در پیش شاه نمیتوان بیادب بود.
تو بسی پیش سلیمان بودهای
بر بساط ملک سلطان بودهای
هوش مصنوعی: تو در زمانهای گذشته بارها در کنار سلیمان بودهای و بر تخت سلطنت نشستهای.
رسم خدمت سر به سر دانستهای
موضع امن و خطر دانستهای
هوش مصنوعی: تو به خوبی وظیفهات را شناختهای و خطرات و امنیت را به خوبی تشخیص دادهای.
هم فراز و شیب این ره دیدهای
هم بسی گرد جهان گردیدهای
هوش مصنوعی: شما هم در بالا و پایینهای این راه تجربه داشتهاید و هم بارها در دنیا سفر کردهاید.
رای ما آنست کین ساعت به نقد
چون تویی ما را امام حل و عقد
هوش مصنوعی: نظر ما این است که در این لحظه، تو مانند یک رهبر و تصمیمگیرنده برای ما هستی.
بر سر منبر شوی این جایگاه
پس بساز این قوم خود را ساز راه
هوش مصنوعی: اگر بر روی منبر میروی و در جایگاه رهبری قرار میگیری، پس باید معلم و راهنما برای این مردم باشی و مسیر آنان را بسازی و هدایت کنی.
شرح گویی رسم و آداب ملوک
زانک نتوان کرد بر جهل این سلوک
هوش مصنوعی: نمیتوان رفتار و سنتهای پادشاهان را به گونهای کامل و درست توصیف کرد، چون این دانش به سادگی بر اساس نادانی و بیخبری از این رفتارها حاصل نمیشود.
هر یکی راهست در دل مشکلی
میبباید راه را فارغدلی
هوش مصنوعی: هر کسی در دل خود با یک مشکل روبهروست و برای حل آن مشکل، باید با دلی آرام و آزاد مسیر خود را ادامه دهد.
مشکل دلهای ما حل کن نخست
تا کنیم از بعد آن عزمی درست
هوش مصنوعی: ابتدا مشکلات دلهای ما را برطرف کن تا بعد از آن بتوانیم با عزم و ارادهای درست اقدام کنیم.
چون بپرسیم از تو مشکلهای خویش
بستریم این شبهت از دلهای خویش
هوش مصنوعی: زمانی که از تو درباره مشکلات خود میپرسیم، این سؤالها از عمق دلهای ما نشأت میگیرد.
زآنک میدانیم کین راه دراز
در میان شبهه ندهد نور باز
هوش مصنوعی: چون میدانیم که این مسیر طولانی در دل شک و تردید، روشنی و نور نمیدهد.
دل چو فارغ گشت، تن در ره دهیم
بیدل و تن سر بدان درگه نهیم
هوش مصنوعی: زمانی که دل ما از دغدغهها و نگرانیها آزاد میشود، میتوانیم بدن خود را به راهی درست هدایت کنیم. بدون دل که در پی خود مهم نیست، تنها جسم ما را به آن هدف میفرستیم.
بعد از آن هدهد سخن را ساز کرد
بر سر کرسی شد و آغازکرد
هوش مصنوعی: پس از آن، هدهد شروع به صحبت کرد و بر روی جایگاه قرار گرفت و سخنرانی خود را آغاز نمود.
هدهد با تاج چون بر تخت شد
هرک رویش دید عالی بخت شد
هوش مصنوعی: هدهد با تاجی که بر سر دارد بر روی تخت نشسته است و هر کسی که او را میبیند، احساس میکند که خوشبخت و سعادتمند است.
پیش هدهد صد هزاران بیشتر
صف زدند از خیل مرغان سر به سر
هوش مصنوعی: در برابر هدهد، هزاران پرنده دیگر نیز صف کشیدهاند و بهشتی از پرندگان در این جمع وجود دارد.
پیش آمد بلبل و قمری به هم
تا کنند آن هر دو تن مقری به هم
هوش مصنوعی: بلبل و قمری به هم نزدیک شدند تا رابطهای میان خود ایجاد کنند.
هر دو آنجا برکشیدند آن زمان
غلغلی افتاد ازیشان در جهان
هوش مصنوعی: در آن زمان، هر دو در آن مکان به طور همزمان حضور داشتند و از این رو، شلوغی و سر و صدایی در دنیا به وجود آمد.
لحن ایشان هرکه را در گوش شد
بیقرار آمد ولی مدهوش شد
هوش مصنوعی: صدای او هر کسی را که بشنید، بیتاب و بیقرار میکند، اما در عین حال، او را به حالت شگفتی و حیرت فرو میبرد.
هر یکی را حالتی آمد پدید
کس نه باخود بود و نه بیخود پدید
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی خود حالاتی را تجربه میکند که این حالات نه به طور کامل مرتبط با خودشان است و نه کاملاً از خودشان جداست.
بعد از آن هدهد سخن آغازکرد
پرده از روی معانی بازکرد
هوش مصنوعی: پس از آن، هدهد شروع به صحبت کرد و پرده از رازهای معنوی برداشت.
سایلی گفتش کهای برده سبق
تو بچه از ماسبق بردی به حق
هوش مصنوعی: سایلی به او گفت: "ای برنده، تو در مسابقهای که پیش از این بود، موفقتر از همه عمل کردی؛ حقاً که به خوبی عمل کردی."
چون تو جویایی و ماجویان راست
در میان ما تفاوت از چه خاست
هوش مصنوعی: وقتی تو خواهان حقیقتی و ما هم دنبال آن هستیم، پس دلیل تفاوتهای میان ما چیست؟
چه گنه آمد ز جسم و جان ما
قسم تو صافی و دردی آن ما
هوش مصنوعی: چه گناهی از جسم و جان ما سر زده که تو به کسی نمیگویی و درد ما پنهان است؟
گفت ای سایل سلیمان را همی
چشم افتادست بر ما یک دمی
هوش مصنوعی: ای مسألهجو، چشم سلیمان به ما افتاده است و ما را مشاهده میکند.
نه به سیم این یافتم من نی به زر
هست این دولت مرا زان یک نظر
هوش مصنوعی: من نه به خاطر ثروت و نقره به این مقام رسیدم و نه به خاطر طلا؛ این نعمت و خوشبختی من از یک نگاه به وجود آمده است.
کی به طاعت این بدستآرد کسی
زانک کرد ابلیس این طاعت بسی
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به آسانی به عبادت و اطاعت دست پیدا کند؛ زیرا ابلیس در این راه وسوسههای زیادی ایجاد کرده است.
ور کسی گوید نباید طاعتی
لعنتی بارد برو هر ساعتی
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که این طاعت و عبادت باید مورد لعن قرار گیرد، پس هر لحظهای که میگذرد، نباید به آن توجه کرد.
تو مکن در یک نفس طاعت رها
پس منه طاعت چو کردی بر بها
هوش مصنوعی: هرگز در یک لحظه از اطاعت و بندگی دست برندار، چرا که وقتی اطاعت را میکنی، ارزش آن را نادیده نگیری.
تو به طاعت عمر خود میبر به سر
تا سلیمان بر تو اندازد نظر
هوش مصنوعی: به عمر خود به خوبی عمل کن و کوشش کن، تا اینکه توجه بزرگانی چون سلیمان به تو جلب شود.
چون تو مقبول سلیمان آمدی
هرچ گویم بیشتر زان آمدی
هوش مصنوعی: چون تو مورد پسند سلیمان شدی، هر چه دربارهات بگویم، باز هم بیشتر از آنچه که هستی، نخواهد بود.
خوانش ها
تحیر بایزید به خوانش آزاده
حاشیه ها
1391/07/21 08:10
امیر
کلمه قافیه در مصراع دوم بیت اول "دهر" صحیح است نه "شهر".