گنجور

بخش ۴۰ - سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه

سؤالی کرد از من صاحب راز
که دریابد مگر از خود یقین باز
که چون بد تا که خود میدید ابلیس
یقین افتاده بُد در مکر و تلبیس
نمیدانست کو دانای بوداست
که با جمله یقین گفت و شنود است
چرااندیشه کرد از بیوفائی
در این شرک او زید اندر خدائی
چو میدانست ذات و دیده بُد آن
حقیقت یافته بُد سرّ جانان
چرااندیشه کرد و ناتوان شد
در اینجاگاه رسوای جهان شد
حقیقت بُد ازآن معنی خبردار
چرا شد اندر این معنی گرفتار
چرا پی دادم او را من ز توفیق
کز این لعنت در اینجا یافت تحقیق
ولیکن آنچنان بُد اوّل کار
که حق میدید اندر عین دیدار
حقیت سالکی بد کار دیده
معلّم بود و دید یار دیده
چنان در قربت کل آشنا بود
که در کون و مکان سرّ خدا بود
ولیکن اندر آخر خواست ازنار
که من باشم نبودی بود دلدار
همه دلدار میبایست دیدن
که درلعنت نبایستش دویدن
اگر خود محو کردی یار دیدی
در آخر عزت بسیار دیدی
اگرخود محو کردی در حقیقت
خدا دیدی حقیقت بی طبیعت
همه دلدار بینی خویشتن نه
همه جانان بدیدی جان و تن نه
همه دلدار دیدی خویش فانی
بیفزودی ورا سرّ معانی
همه دلدار دیدی خویش مسکین
ورا بودی هزاران عزّو تمکین
همه دلدار دیدی آخر اینجا
شدی اسرار بر وی ظاه راینجا
همه دلدار دیدی در عیان او
حقیقت جمله دیدی جان جان او
همه دلدار دیدی در دل و جان
نبودی آخر کارش از ایسان
کنون چون خویش دید و راز بگذاشت
از آن انجام با آغاز بگذاشت
کنون چون خویش دید و شد بلعنت
امیدش هست آخر سوی قربت
کنون چون خویش دید از بیوفائی
نباشد مر ورا عین خدائی
حقیقت این چنین است آخر اینجا
که دریابی تو راز ظاهر اینجا
که اندیشه کنی کین جمله یار است
مر او را صنعهای بیشمار است
همه خود اوست گرچه خود تو اوئی
ز بود او همی در گفتگوئی
ز بود او تو داری قربت اینجا
وز او یابی حقیقت عزّت اینجا
ز بود او تو داری آنچه داری
بقدر خویتشن کن پایداری
بقدر خویشتن در خود ببین باز
که گردت اندر اینجا صاحب راز
بقدر خود ترا بخشید اسرار
که تا باشی ز سرّ او خبردار
بقدر خود ترا پیدا نموداست
ترا در خویشتن یکتا نمود است
بقدر خویشتن او را بدانی
اگر او را از او در او بدانی
تو خود خواهی کجا پیدا نماید
ترا او بود خود یکتا نماند
تو خود خواهی که باشی هیچ دیگر
بخواهی زان شدن دایم سراسر
تو خود خواهی که باشد کس نباشد
از آنت راه پیش و پسنباشد
اگر دلدار خواهی خویش بگذار
نظر در عقل پیش اندیش بگمار
بعقل اینجایگه کن کار خود راست
یقین میبین همه از یار خود راست
همه دلدار خود بین در حقیقت
که روشن گردد اینجا دید دیدت
همه دلدار خود بین و فنا باش
چنین کن دائما دید خداباش
اگر یک ذرّه اینجا خویش بینی
هزاران فتنه اندر پیش بینی
اگر یک ذرّه شرک آری بخود باز
نیابی در یقین انجام وآغاز
اگر یک ذرّه شرک آری ز معنی
درافتی دور از دیدار مولی
اگر یک ذرّه شکر آری تو در بر
فناگردی نیابی سرّ و رهبر
حقیقت این چنین آمد حقیقت
حقیقت چیست دیدار شریعت
اگرچه شرع دید مصطفایست
حقیقت مصطفی دید خدایست
ز دید حق اگر خواهی در این راز
که یابی کل ز احمد یاب این باز
ز احمد فاش شد اسرار عطّار
که جان او زمعنی شد خبردار
ز دید مصطفی دیدار بنگر
درون خویشتن را یار بنگر
نه خود بنگر تو از خود بین رخ او
حقیقت گوش میکن پاسخ او
نه خود بنگر تو او درخویشتن بین
نمود بود او در جان و تن بین
نه خود بنگر چو میدانی که اویست
چنین بینی همه کارت نکویست
نه خود بنگر که بود جملگی یار
ز دید خویشتن کرد او پدیدار
اگر ابلیس از خود آن بدیدی
کجا هرگز بدین پایه رسیدی
اگر ابلیس بودی صاحبِ راز
کجا او دور گشتی کل ز اعزاز
اگر ابلیس بودی کار دیده
نگشتی او از آن حضرت بریده
اگر ابلیس بودی صاحب سر
کجا لعنت شدی او را بظاهر
اگر ابلیس جمله یار دیدی
کی اینجاگاه او تیمار دیدی
اگرچهعاشق خود بین بد از اصل
از آن در لعنت اینجا یافت او وصل
همه باهم بود گر تاب داری
ولیکن چشم را در خواب داری
اگر چشمت شود از خواب بیدار
شوی از سرّ او اینجا خبردار
همه با هم بود چه مغز چه پوست
حقیقت جملگی اندر بر اوست
همه با هم بود در اصل رحمت
حقیقت دردآمد عین لعنت
همه با هم در اینجا بیشکی بین
چو نیکی و بدی دیده یکی بین
همه با هم در اینجا دید یار است
ولی لعنت زما رحمت ز یارست
به لعنت هر که شد اینجا گرفتار
بماند همچو ابلیس لعین خوار
برحمت هرکه اینجا راز بیند
وصال قرب اینجا باز بیند
تو از رحمت قدم زن تا توانی
که رحمت هست بود جاودانی
اگر ابلیس بودی عین رحمت
کجا افتادی اندر عین لعنت
سزای او هم از او دان و بنیوش
مکن دلدار اینجاگه فراموش
مگو من تا چو اوهرگز نگردی
به عین لعنتش عاجز نگردی
مگو من تا نگردی خوار و رسوا
برحمت کوش اگر هستی تو بینا
مگو من تا نگردی دور از یار
برحمت باش و لعنت را تو بگذار
هر آنکو گفت من ابلیس باشد
که من در بیهده تلبیس باشد
تو او گو کانچه گوئی تا بدانی
که از وی داری ازوی زندگانی
تو او گوئی جز او منگر بخود باز
نکو بنگر تو اندر نیک و بد باز
هر آنکو صاحب عشق خدایست
ز مائی و منی اینجا جدایست
ز مائی و منی ابلیس چونست
نمیبینی دلش بر موج خونست
ز مائی و منی افتاد اوّل
از ان شد آخر کار او معطّل
ز مائی تو منی افتاد در کار
برافتادش همی پرده بیکبار
ز مائی و منی بگذر حقیقت
منی بگذار و بنگر دید دیدت
ز مائی و منی بگذر یقین تو
جمال بی نشان بیخود ببین تو
ز مائی و منی بگذر در اینجا
حقیقت کن دلت جوهر در اینجا
تو اصل از یار داری لیک بی تو
کنون اینجا مکن در خود منی تو
اگر چه اصل صورت از منی است
حقیقت آخر اینجا یک تنی است
اگرچه سرّ ابلیس است بسیار
ترا زین نکته من کردم خبردار
ندانی تا بدانی چون بدانی
حقیقت بیشکی راز نهانی
همه در تست تو بی تو شو اینجا
ز من مَردَم حقیقت بشنو اینجا
هزار ابلیس پیش تست ذرّه
مباش اکنون بنفس خویش غرّه
هزار ابلیس پیش تست خود هیچ
نهادت اوفتاده پیچ در پیچ
اگرچه آدمی ابلیس رائی
از آن پیوسته در تلبیس و رائی
اگرچه آدمی با تست ابلیس
بهردم میکنی صد گونه تلبیس
ز شیطان بگذر و رحمان طلب کن
دل ابلیس را زیر و زبر کن
هر آن فکری که اندیشی ز اسرار
در آن اینجایگه از خود خبردار
ببین کان فکر آخر از کجایست
یقین اندیشهٔ تو از چه جایست
ببین کان فکر رحمانیست بنگر
حقیقت مر از آنِ دوست مگذر
وگر آن فکر شیطانی است در کار
از آن بگذر حقیقت تو بیکبار
حقیقت تا توانی فکر نیکو
که رحمانی است میدان بیشکی او
وگر بد باشد از خود دان تو شیطان
حقیقت گفت حق در عین قرآن
نه باطل گفت هم حق گفت تحقیق
ز باطل بگذر از حق یاب توفیق
چو میدانی که چندین رهبر حق
ترا گفتند راز دوست مطلق
تو از گفتار ایشان کار خود کن
نکوئی کن در اینجاگه نه بد کن
کنون گر راز دانی این چنین دان
مر این اسرار هم عین الیقین دان
بدان گفتم که تا اسرار دانان
در اینجا باز یابند راز جانان
هر آنکو صاحب اسرار باشد
چو مردان دائما بیدار باشد
موحّد نیک و بد از یار داند
ولیکن شرع این اسرار داند
یقین داند که کل از حق بدید است
ولیکن نیک و بد مطلق پدید است
تو ای عطّار اینجاراز گفتی
حقیقت سرّ بیچون بازگفتی
ترا زیبد که اندر شرع اینجا
یکی دانی چه اصل و فرع اینا
ولیکن اصل داری فرع بگذار
یقین از دست خود مر شرع مگذار
ز دست خوداگر چه در بلائی
چه غم داری چو کل عین خدائی
ز نادانی بدانائی رسیدی
ز اعمائی به بینائی رسیدی
ز نادانی در آخر هست ذاتت
خدابینی تو در عین صفاتت
ره خود در شریعت باز دیدی
یقین عین طبیعت بازدیدی
ره خود یافتی با منزل اینجا
ترا مقصود آمد حاصل اینجا
بهر سیری که کردی اندر اینجا
همه اندر یکی اینجا است پیدا
بهر سیری که کردی یار دیدی
در اینجا بیشکی دلدار دیدی
بهر سیری که کردی سوی اشیا
ترا اسرار شد در عشق پیدا
بهر سیری که کردی در زمانه
ترا آمد وصال جاودانه
بدیدارت کنون دیدار داری
درون جزو و کل اسرار یاری
ندارد هیچ پایانی ره تو
که آمد در زمانه آگه تو
ندارد هیچ پایانی نمودت
حقیقت هست پیدا بود بودت
نه چندانست معنی تو از یار
که در یک صفحه آن آید پدیدار
نه چندانست معنی در تو دیده
که دریابند اینجا اهل دیده
معانی برتر از حد اوفتاداست
در معنی ترا اینجاگشاده است
دری بر روی تو اینجا گشادند
جواهر مر ترا اینجا بدادند
دری بگشاد بر روی تو دلدار
که اشیا شد حقیقت زان پدیدار
کنون در وصل جانان کامرانی
که بگشاده ترا در دُر معانی
کنون در وصل جانان پای میدار
اگر جانان کند اینجات بردار
اگرچه اصل معنی داری از اصل
حقیقت وصل معنی داری از وصل
تو داری در برت چون راز جانان
حقیقت رهبرت امروز جانان
چو جانانست امروزت دراینجا
همو بین بخت پیروزت در اینجا
چو جانانست امروزت نمودار
حقیقت جمله او بین مگذر از یار
جواهرنامه جانان باز گفتست
همو اسرارها در راز گفتست
جواهرنامه گفتست آخر کار
نمود خویش میآرد بدیدار
هر آن چیزی که جز جانان نماید
حقیقت کفر بی ایمان نماید
بایمان کوش وانگه گرد کافر
که این باشد ترا اسرار ظاهر
ترا در سرّ ایمان روشنائیست
ز ایمانت همه عین خدائی است
بایمان باز بین دلدار خود را
که ایمانت نماید نیک و بد را
وگرکافر شوی مانند منصور
حقیقت کفر بنماید همه نور
هر آن نوری که بی ظلمت نماید
کجا اینجایگه قربت نماید
بنور اینجایگه گر باز بینی
حقیقت سوی ظلمت رازبینی
درون ظلمت جسمی فتاده
تو نور قدسی و شعله گشاده
از این ظلمت چو بیرون آئی اینجا
حقیقت نور خود بنمائی اینجا
حقیقت نور در ظلمت توان دید
ابی صورت نیاری جان جان دید
ترا در نور این ظلمت فتاد است
از آنت سیر در قربت فتاد است
از این ظلمت مرو بیرون حقیقت
کز اینجا باز یابی دید دیدت
از این ظلمت توانی راه بُردن
از آن نور حقیقت ره سپردن
بشب کن راه تا منزل بیابی
حقیقت نور خود در دل بیابی
بشب کن راه اندر منزل یار
که تا گردی حقیقت واصل یار
بشب کن راه اندر سوی منزل
ببین یار و پس آنگه گرد واصل
بشب دانی در آن منزل رسیدن
جمال یار اینجا باز دیدن
همه مردان بشب کردند این راه
رسیدند آنگهی در حضرت شاه
همه مردان بشب در سیر قربت
رسیدند از دل و جان سوی عزّت
همه مردان بشب دیدند دلدار
حقیقت گر شبی داری تو بیدار
جمال یار اندر شب ببینی
چنین میدان اگر صاحب یقینی
حقیقت ظلمت شب پر ز نور است
تمامت سالکان را شب حضور است
حقیقت ظلمت شب آفتاب است
کسی باید که او بیخورد وخوابست
مخور بسیار شب بیدار میباش
که در شب ناگهان بینی تو نقاش
مخور بسیار شب را زنده میدار
که اندر شب ببینی روی دلدار
مخور بسیار شب را روز گردان
همه ذرّات خود پیروز گردان
چو شب آمد بدیدار ای برادر
بخلوتگاه حق بی خواب و بی خور
نشین در شب بعشق دوست در دوست
طلب کن در درونت مغز با پوست
دمی در شب اگر دریابی آن ماه
ترا خورشید حاصل شد ز درگاه
اگر مرد رهی در شب ببین باز
حقیقت در درون انجام و آغاز
چو جمله خفتهاند در خواب غفلت
فتاده تو عیان در عین قربت
همه درخواب و تو بیدار جانان
حقیقت کل شده اسرار جانان
چو از شب بگذرد نیمی حقیقت
طلب کن آن زمان مر دید دیدت
درونت را نظر کن تا بیابی
جمال جان و سوی او شتابی
درونت را نظر کن جان بتحقیق
پس آنگه جان جان را جوی توفیق
از او خواهی به جز او منگر اینجا
که جز جانان همه یا دست میدان
همه درخواب و تو با یار بیدار
زهی توفیق باید اینچنین کار
دمادم سجدهٔ او کن در اینجا
بشب گردان درون خود مصّفا
حقیقت سجده کن اندر بر یار
تراتوفیق باشد اندر این کار
چو برداری حجاب از روی جانان
یکی بینی حقیقت سوی جانان
حقیقت بازبینی در یکی تو
یقین آیینه باشی بیشکی تو
یقین آیینه بینی خویشتن را
حقیقت منگر اندر جان و تن را
تو آن را بین که اندر تو بدیدست
ترا اینجایگه گفت وشنید است
تو آن را بین که در تو رخ نمود است
ترا اینجایگه پاسخ نموداست
تو او را بین که کل گویای اویند
در اینجاگاه کل جویای اویند
تو او را بین که او در تو همه اوست
درون جان و دلها دمدمه اوست
تو او را بین که در آیینه پیداست
درون جانت هر آیینه پیداست
تو او را بین که سُلطانست جمله
حقیقت بود پنهانست جمله
همه زنده باو او زندهٔ کل
همه بنده در او او بندهٔ کل
حقیقت اوست هم شاهست وبنده
نباید در بر غافل بسنده
در این معنی هر آنکو مینداند
وگر داند یقین حیران بماند
چو اینجا او است زنده تو که باشی
چو او بنده بود پس تو چه باشی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سؤالی کرد از من صاحب راز
که دریابد مگر از خود یقین باز
هوش مصنوعی: شخصی که به دانش و اسرار آگاهی دارد، از من سؤالی کرد تا شاید از درون خودم به حقیقتی پی ببرم.
که چون بد تا که خود میدید ابلیس
یقین افتاده بُد در مکر و تلبیس
هوش مصنوعی: ابلیس زمانی که به کارهای بد خود نگریست، به وضوح متوجه شد که در دام فریب و نیرنگ قرار گرفته است.
نمیدانست کو دانای بوداست
که با جمله یقین گفت و شنود است
هوش مصنوعی: او نمی‌دانست که چه کسی دانشمند واقعی است، کسی که با تمام یقین به گفت و گو می‌پردازد و به روشنی سخن می‌گوید.
چرااندیشه کرد از بیوفائی
در این شرک او زید اندر خدائی
هوش مصنوعی: چرا باید به بی‌وفایی این موجود شک کنید، وقتی که زید خودش را در مقام خدا قرار داده است؟
چو میدانست ذات و دیده بُد آن
حقیقت یافته بُد سرّ جانان
هوش مصنوعی: وقتی که او با ذات و بینش خود، حقیقت را شناخته بود، راز محبوب را نیز دریافته بود.
چرااندیشه کرد و ناتوان شد
در اینجاگاه رسوای جهان شد
هوش مصنوعی: چرا فکر کرد و در اینجا دچار ضعف شد، و در نتیجه به رسوایی در دنیا دچار گردید.
حقیقت بُد ازآن معنی خبردار
چرا شد اندر این معنی گرفتار
هوش مصنوعی: حقیقت از آن مفهوم آگاه بود، اما چرا در این مفهوم گرفتار شد؟
چرا پی دادم او را من ز توفیق
کز این لعنت در اینجا یافت تحقیق
هوش مصنوعی: چرا من او را گواهی دادم، از آن روی که از لطف و موفقیت بی‌نظیری که در اینجا به دست آورده‌ام، از این زشت‌سیرتی پی بردم.
ولیکن آنچنان بُد اوّل کار
که حق میدید اندر عین دیدار
هوش مصنوعی: اما آنچه در ابتدا بود، به گونه‌ای بود که حقیقت در دل دیدار او را می‌دید.
حقیت سالکی بد کار دیده
معلّم بود و دید یار دیده
هوش مصنوعی: سالکی که در راه حقیقت قدم گذاشته، درس‌های زیادی از معلم گرفته و حالا به یار و دوستش نگاه می‌کند.
چنان در قربت کل آشنا بود
که در کون و مکان سرّ خدا بود
هوش مصنوعی: او چنان در نزدیکی خداوند آشنا و نزدیک بود که در همه‌جا و در هر مکانی راز الهی را درک می‌کرد.
ولیکن اندر آخر خواست ازنار
که من باشم نبودی بود دلدار
هوش مصنوعی: اما در نهایت از آتش عشق خواسته است که من در نبودن معشوق همچنان وجود داشته باشم.
همه دلدار میبایست دیدن
که درلعنت نبایستش دویدن
هوش مصنوعی: همه باید محبوب خود را ملاقات کنند، اما نباید در فضایی پر از نفرین و بدی به دنبال او بروند.
اگر خود محو کردی یار دیدی
در آخر عزت بسیار دیدی
هوش مصنوعی: اگر خودت را نباختی و به عشق دیگران توجه کردی، در نهایت عزت و احترام زیادی را تجربه خواهی کرد.
اگرخود محو کردی در حقیقت
خدا دیدی حقیقت بی طبیعت
هوش مصنوعی: اگر خود را فراموش کنی و تمام وجودت را درخود خدا دیدی، در این صورت به حقیقتی می‌رسی که فراتر از عالم طبیعت است.
همه دلدار بینی خویشتن نه
همه جانان بدیدی جان و تن نه
هوش مصنوعی: تنها دلبر خودت را ببین، نه تمامی معشوق‌ها را؛ چرا که جان و تن تو به او وابسته است.
همه دلدار دیدی خویش فانی
بیفزودی ورا سرّ معانی
هوش مصنوعی: همه محبوبانی که دیدی، سرانجام در تلاش برای فهم معانی عمیق‌تر قرار گرفته‌اند و به نوعی از زندگی مادی خود فانی شده‌اند.
همه دلدار دیدی خویش مسکین
ورا بودی هزاران عزّو تمکین
هوش مصنوعی: اگر به دلدار خود نگریسته بودی، برای او همچون کسی مسکین و بی‌پناه می‌بود که از او هزاران آرزو و مقام بزرگ را می‌توانست دید.
همه دلدار دیدی آخر اینجا
شدی اسرار بر وی ظاه راینجا
هوش مصنوعی: در نهایت تو هم به جایی رسیدی که همه رازها و محبت‌های دلدار را می‌بینی و حالا دیگر نمی‌توانی آن‌ها را پنهان کنی.
همه دلدار دیدی در عیان او
حقیقت جمله دیدی جان جان او
هوش مصنوعی: تمام دلبران را در حقیقت مشاهده کردی، جان جان او را نیز چنان که هست، دیدی.
همه دلدار دیدی در دل و جان
نبودی آخر کارش از ایسان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در نهایت، عشق و محبت واقعی تنها در دل و جان انسان وجود دارد و گاهی اوقات، کسی که به حقیقت دلدار و محبوب خود دست پیدا نکرده، ممکن است فقط ظاهری از عشق را تجربه کرده باشد. در واقع، عشق واقعی فراتر از دید و ظاهر است و باید در درون انسان احساس شود.
کنون چون خویش دید و راز بگذاشت
از آن انجام با آغاز بگذاشت
هوش مصنوعی: اکنون که خود را شناخته‌اند و رازی را کنار گذاشته‌اند، از آن نتیجه‌گیری به پایان و شروع جدید رسیده‌اند.
کنون چون خویش دید و شد بلعنت
امیدش هست آخر سوی قربت
هوش مصنوعی: اکنون که خود را در آغوش دیگران می‌بیند و امیدش به پایان رسیده، به سوی دوری و بیگانگی می‌رود.
کنون چون خویش دید از بیوفائی
نباشد مر ورا عین خدائی
هوش مصنوعی: اکنون که خود را از بی‌وفایی‌ها می‌بیند، دیگر او را مانند خدا می‌بیند.
حقیقت این چنین است آخر اینجا
که دریابی تو راز ظاهر اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا حقیقت این است که وقتی به این مکان می‌رسی، فهمی عمیق از باطن و رازهای پنهان این دنیا به دست می‌آوری.
که اندیشه کنی کین جمله یار است
مر او را صنعهای بیشمار است
هوش مصنوعی: به فکر این باش که همه اینها دوستان هستند و او (خدا) آثار و آفرینش‌های بی‌شماری دارد.
همه خود اوست گرچه خود تو اوئی
ز بود او همی در گفتگوئی
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که همه چیز در وجود خداست، حتی اگر تو به ظاهر خود را مستقل و جدا از او ببینی. در واقع وجود تو هم از وجود او نشئت می‌گیرد و در حقیقت، همیشه با او در ارتباطی.
ز بود او تو داری قربت اینجا
وز او یابی حقیقت عزّت اینجا
هوش مصنوعی: به خاطر وجود او، تو در اینجا به نزدیکی و نزدیکی معنوی دست یافته‌ای و از او می‌توانی حقیقت عظمت و احترامت را در این مکان ببینی.
ز بود او تو داری آنچه داری
بقدر خویتشن کن پایداری
هوش مصنوعی: از وجود او تو بهره‌مند شده‌ای، پس به اندازه توانایی خود پایداری کن.
بقدر خویشتن در خود ببین باز
که گردت اندر اینجا صاحب راز
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که به خودت آشنایی داری و خودت را می‌شناسی، دوباره در خودت نگاه کن؛ زیرا در اینجا، کسی که اسرار را می‌شناسد، دور و بر توست.
بقدر خود ترا بخشید اسرار
که تا باشی ز سرّ او خبردار
هوش مصنوعی: به اندازه‌ی شایستگی و لیاقتت، به تو اسرار داده می‌شود تا بدانی از رازهای او.
بقدر خود ترا پیدا نموداست
ترا در خویشتن یکتا نمود است
هوش مصنوعی: در حدی که خودت را شناخته‌ای، تو را یافته‌اند و در درون خودت منحصر به فرد کرده‌اند.
بقدر خویشتن او را بدانی
اگر او را از او در او بدانی
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که خودت را بشناسی، می‌توانی او را بشناسی، اگر او را در درون خودت درک کنی.
تو خود خواهی کجا پیدا نماید
ترا او بود خود یکتا نماند
هوش مصنوعی: تو خود می‌خواهی، پس کجاست که او بتواند تو را پیدا کند؟ او تنها نیست و هیچ‌گاه بی‌یار نمی‌ماند.
تو خود خواهی که باشی هیچ دیگر
بخواهی زان شدن دایم سراسر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، می‌توانی هر چیز دیگری هم بخواهی. این خواسته، همیشه و به طور مداوم در وجودت خواهد بود.
تو خود خواهی که باشد کس نباشد
از آنت راه پیش و پسنباشد
هوش مصنوعی: تو خود می‌خواهی که کسی در مسیر تو نباشد و هیچ راهی برای رفت و آمد نداشته باشی.
اگر دلدار خواهی خویش بگذار
نظر در عقل پیش اندیش بگمار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی محبوبی را به دست آوری، باید ابتدا به عقل و اندیشه خود توجه کنی و با دقت و فکر پیش بروی.
بعقل اینجایگه کن کار خود راست
یقین میبین همه از یار خود راست
هوش مصنوعی: با نیکی و درستی در این مکان کار خود را سامان بده، زیرا به وضوح می‌بینی که همه چیز از جانب دوستت به درستی است.
همه دلدار خود بین در حقیقت
که روشن گردد اینجا دید دیدت
هوش مصنوعی: همه معشوق‌های خود را در واقعیت ببینید؛ زمانی که حقیقت روشن شود، در اینجا چشمانتان چیزهای بیشتری را خواهد دید.
همه دلدار خود بین و فنا باش
چنین کن دائما دید خداباش
هوش مصنوعی: به همه معشوقان خود نگاه کن و به زوال و نابودی خود توجه داشته باش. همیشه اینگونه باش و در نظر خداوند قرار گیر.
اگر یک ذرّه اینجا خویش بینی
هزاران فتنه اندر پیش بینی
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه خودت را در اینجا ببینی، هزاران مشکل و چالش را پیش رو خواهی داشت.
اگر یک ذرّه شرک آری بخود باز
نیابی در یقین انجام وآغاز
هوش مصنوعی: اگر کمی به شرک و چندگانگی اعتقاد داشته باشی، هرگز توانایی نخواهی داشت که به یقین و حقیقت واقعی دست پیدا کنی.
اگر یک ذرّه شرک آری ز معنی
درافتی دور از دیدار مولی
هوش مصنوعی: اگر کمترین نشانه‌ای از شرک یا چندگانه‌پرستی داشته باشی، از درک و نزدیکی به خداوند دور می‌افتی.
اگر یک ذرّه شکر آری تو در بر
فناگردی نیابی سرّ و رهبر
هوش مصنوعی: اگر یک ذره شکر داشته باشی، در مسیر نابودی و زوال به چیزی دست نخواهی یافت که تو را هدایت کند یا راز و رمز زندگی را به تو نشان دهد.
حقیقت این چنین آمد حقیقت
حقیقت چیست دیدار شریعت
هوش مصنوعی: حقیقت به همین شکل آشکار شد، واقعیت چیست؟ ملاقات با قوانین و اصول.
اگرچه شرع دید مصطفایست
حقیقت مصطفی دید خدایست
هوش مصنوعی: هرچند که قانون و شریعت، پیروان حضرت محمد (ص) را به سوی او هدایت می‌کند، اما در واقع کسی که حقیقت او را درک کند، به خداوند می‌رسد.
ز دید حق اگر خواهی در این راز
که یابی کل ز احمد یاب این باز
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از منظر الهی به این راز برسنی، باید بدان که تمام حقیقت را می‌توان از احمد (پیامبر اسلام) دریافت کرد.
ز احمد فاش شد اسرار عطّار
که جان او زمعنی شد خبردار
هوش مصنوعی: از احمد رازهای عطّار آشکار شد، زیرا جان او از عمق معانی آگاه گشت.
ز دید مصطفی دیدار بنگر
درون خویشتن را یار بنگر
هوش مصنوعی: از دیدگاه مصطفی، به ملاقات او فکر کن و به درون خودت نگاهی بینداز، به یارت نیز توجه کن.
نه خود بنگر تو از خود بین رخ او
حقیقت گوش میکن پاسخ او
هوش مصنوعی: به خودت نگاه نکن، بلکه به زیبایی چهره‌اش توجه کن و حقیقت را از او بشنو.
نه خود بنگر تو او درخویشتن بین
نمود بود او در جان و تن بین
هوش مصنوعی: نه به خودت نگاه کن، بلکه او را در درون خودت ببین، زیرا او در روح و جسم تو حضور دارد.
نه خود بنگر چو میدانی که اویست
چنین بینی همه کارت نکویست
هوش مصنوعی: بهتر است که به خودت نگاه نکنی، چون می‌دانی که او حاضر است. وقتی او را در نظر بگیری، همه کارهایت خوب و پسندیده به نظر می‌آید.
نه خود بنگر که بود جملگی یار
ز دید خویشتن کرد او پدیدار
هوش مصنوعی: خودت به دنبال یارانت نباش، چرا که آن‌ها به خاطر نگاه کردن به خودشان، برای تو مشخص و نمایان خواهند شد.
اگر ابلیس از خود آن بدیدی
کجا هرگز بدین پایه رسیدی
هوش مصنوعی: اگر شیطان را به حقیقت و ذاتش مشاهده کرده بودی، هرگز به این مرحله و مقام نمی‌رسیدی.
اگر ابلیس بودی صاحبِ راز
کجا او دور گشتی کل ز اعزاز
هوش مصنوعی: اگر ابلیس هم صاحب راز و دانایی باشد، چرا او از مقام و جایگاه خود دور شده است و این همه به سختی و وِقوف در مسائل مختلف می‌پردازد؟
اگر ابلیس بودی کار دیده
نگشتی او از آن حضرت بریده
هوش مصنوعی: اگر شیطان هم بودی، نمی‌توانستی به چشمان خودت نگاه کنی؛ چون او از آن مقام و شخصیت جدا شده است.
اگر ابلیس بودی صاحب سر
کجا لعنت شدی او را بظاهر
هوش مصنوعی: اگر ابلیس حقیقی بودی، پس پتانسیل داشته‌ای که در درون خودت به قدرت و مقام برسی، اما تو در ظاهر بهشتی‌ها را لعنت کرده‌ای.
اگر ابلیس جمله یار دیدی
کی اینجاگاه او تیمار دیدی
هوش مصنوعی: اگر شیطان را در اطراف خود دیدی، بدان که در اینجا خود را در حال غصه و درد می‌یابی.
اگرچهعاشق خود بین بد از اصل
از آن در لعنت اینجا یافت او وصل
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عاشق خود را در حالتی ناپسند و غم‌انگیز می‌بیند، اما از طریق ارتباط و نزدیکی به او، در واقع در این جا به وصالی دست یافته است که ممکن است برای دیگران ناپسند باشد.
همه باهم بود گر تاب داری
ولیکن چشم را در خواب داری
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی که همه چیز را با هم داشته باشی، باید تاب و توان آن را هم داشته باشی، اما اگر چشمت خواب آلود باشد، نمی‌توانی این کار را انجام دهی.
اگر چشمت شود از خواب بیدار
شوی از سرّ او اینجا خبردار
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را باز کنی و از خواب خارج شوی، از راز و رموز او در اینجا آگاه خواهی شد.
همه با هم بود چه مغز چه پوست
حقیقت جملگی اندر بر اوست
هوش مصنوعی: همه اجزا چه درونی و چه بیرونی به حقیقت او وابسته‌اند و به نوعی همه در حقیقت او جمع شده‌اند.
همه با هم بود در اصل رحمت
حقیقت دردآمد عین لعنت
هوش مصنوعی: در آغاز، همه چیز در وجود رحمت و حقیقت بود، اما سپس این وضعیت به نوعی لعنت تبدیل شد.
همه با هم در اینجا بیشکی بین
چو نیکی و بدی دیده یکی بین
هوش مصنوعی: همه در اینجا به طور یکسان و بدون تفاوت به نیکی و بدی نگاه می‌کنند و این دو را یکسان می‌بینند.
همه با هم در اینجا دید یار است
ولی لعنت زما رحمت ز یارست
هوش مصنوعی: در اینجا همه‌ی دوستان دور هم حضور دارند و یار نیز دیده می‌شود، اما نفرین بر ما که رحمت از یار دور است.
به لعنت هر که شد اینجا گرفتار
بماند همچو ابلیس لعین خوار
هوش مصنوعی: هر کس که در این مکان به بدبختی بیفتد، به عذابی همچون ابلیس رنج خواهد کشید و خوار خواهد شد.
برحمت هرکه اینجا راز بیند
وصال قرب اینجا باز بیند
هوش مصنوعی: در اینجا، هر کسی که به رحمت الهی دست یابد، می‌تواند راز و معنای نزدیکی به حق را درک کند.
تو از رحمت قدم زن تا توانی
که رحمت هست بود جاودانی
هوش مصنوعی: هر زمان که می‌توانی، با قدم‌های محبت و امید پیش برو، زیرا رحمت و نعمت‌ها همواره وجود دارند و پایدار خواهند ماند.
اگر ابلیس بودی عین رحمت
کجا افتادی اندر عین لعنت
هوش مصنوعی: اگر تو مثل ابلیس بودی، چگونه امکان داشت که در رحمت قرار بگیری و به عذاب و لعنت دچار شوی؟
سزای او هم از او دان و بنیوش
مکن دلدار اینجاگه فراموش
هوش مصنوعی: نتیجه کار او را از خود او بشناس و به یاد داشته باش که دلدار را در این مکان فراموش نکنی.
مگو من تا چو اوهرگز نگردی
به عین لعنتش عاجز نگردی
هوش مصنوعی: نمی‌توانی بگویی که من به اندازه او هیچ‌گاه به او نخواهم رسید، مگر اینکه به طور کامل از محبت و توجه او بی‌نصیب شوی.
مگو من تا نگردی خوار و رسوا
برحمت کوش اگر هستی تو بینا
هوش مصنوعی: هرگز نگو که تا زمانی که ذلیل و رسوا نشوی، به رحمت خدا امیدی نیست. اگر بینا و آگاه هستی، باید خودت را به تلاش و کوشش برای رحمت الهی برسانی.
مگو من تا نگردی دور از یار
برحمت باش و لعنت را تو بگذار
هوش مصنوعی: نگو که تا زمانی که از معشوق دوری، در رحمت باش و نفرین را رها کن.
هر آنکو گفت من ابلیس باشد
که من در بیهده تلبیس باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید من شیطان هستم، در حقیقت خود را در تله‌ای بی‌مورد قرار داده است.
تو او گو کانچه گوئی تا بدانی
که از وی داری ازوی زندگانی
هوش مصنوعی: هر آنچه که او می‌گوید را بشنو و درک کن، تا بدانی زندگی‌ات را از او داری و به او وابسته‌ای.
تو او گوئی جز او منگر بخود باز
نکو بنگر تو اندر نیک و بد باز
هوش مصنوعی: اگر او را ببینی، به هیچ چیز جز او نگاه نکن و به خودت رجوع نکن. به خوبی‌ها و بدی‌ها درون خودت توجه کن.
هر آنکو صاحب عشق خدایست
ز مائی و منی اینجا جدایست
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق به خدا را در دل دارد، دیگر از خود و دیگران جدا نیست. در حقیقت، در اینجا هیچ تفاوت فردی وجود ندارد.
ز مائی و منی ابلیس چونست
نمیبینی دلش بر موج خونست
هوش مصنوعی: چرا نمی‌خواهی بفهمی که ابلیس از ما و تو جدا نیست؟ آیا نمی‌بینی که دل او در بحر خونی که ناشی از کینه و حسد است، می‌تپد؟
ز مائی و منی افتاد اوّل
از ان شد آخر کار او معطّل
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که اصل و ریشه ی وجود ما از یک منبع مشترک است و با فاصله گرفتن از آن منبع، کار و زندگی‌مان به نوعی معلق و بی‌نتیجه می‌ماند. در واقع، اشاره دارد که عدم اتصال به ریشه‌ها و هویت واقعی باعث می‌شود که در زندگی دچار سردرگمی و کمبود هدف شویم.
ز مائی تو منی افتاد در کار
برافتادش همی پرده بیکبار
هوش مصنوعی: از ما و تو فرقی نمانده و هر یک در کاری که داریم، به گونه‌ای به هم پیوسته‌ایم و این پیوستگی ناگهان پرده‌ها را کنار می‌زند.
ز مائی و منی بگذر حقیقت
منی بگذار و بنگر دید دیدت
هوش مصنوعی: از من و ما فراتر برو، به حقیقت وجودی خودت توجه کن و به آنچه می‌بینی دقت کن.
ز مائی و منی بگذر یقین تو
جمال بی نشان بیخود ببین تو
هوش مصنوعی: از تعلقات و هویت‌های شخصی خود فراتر برو و به یقین به زیبایی بی‌نماد و پاکی که در آن گم شده‌ای، نگاه کن.
ز مائی و منی بگذر در اینجا
حقیقت کن دلت جوهر در اینجا
هوش مصنوعی: از خودخواهی و منیت فراتر برو و در این مکان به حقیقت پی ببر. دل تو در اینجا، همچون جوهر ارزشمند است.
تو اصل از یار داری لیک بی تو
کنون اینجا مکن در خود منی تو
هوش مصنوعی: تو در واقع از محبوب خود برخورداری، اما اکنون بدون او اینجا نمان. در درون من به خودت مپرداز.
اگر چه اصل صورت از منی است
حقیقت آخر اینجا یک تنی است
هوش مصنوعی: با اینکه اصل وجود انسان از نطفه است، اما در واقعیت، در اینجا فقط یک دنیای واقعی و جسمانی وجود دارد.
اگرچه سرّ ابلیس است بسیار
ترا زین نکته من کردم خبردار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه موضوع ابلیس رازهای زیادی دارد، اما من تو را از این نکته مهم آگاه کردم.
ندانی تا بدانی چون بدانی
حقیقت بیشکی راز نهانی
هوش مصنوعی: تو هنوز نمی‌دانی که وقتی به حقیقت پی می‌بری، چه رازهایی برایت آشکار می‌شود.
همه در تست تو بی تو شو اینجا
ز من مَردَم حقیقت بشنو اینجا
هوش مصنوعی: همه در امتحان تو بی‌اینکه تو اینجا باشی، از من بشنو که حقیقت چیست.
هزار ابلیس پیش تست ذرّه
مباش اکنون بنفس خویش غرّه
هوش مصنوعی: هزاران شیطان در مقابل تو هستند، پس فریب خود را نخور و به خودت مغرور نباش.
هزار ابلیس پیش تست خود هیچ
نهادت اوفتاده پیچ در پیچ
هوش مصنوعی: هزاران شیطان در مقابل تو هیچ قدر و ارزشی ندارند، و تو در میان مشکلات و پیچیدگی‌ها افتاده‌ای.
اگرچه آدمی ابلیس رائی
از آن پیوسته در تلبیس و رائی
هوش مصنوعی: انسان به رغم آنکه ابلیس همواره او را فریب می‌دهد و به گمراهی می‌کشد، اما همچنان به دنبال درک و درستی است.
اگرچه آدمی با تست ابلیس
بهردم میکنی صد گونه تلبیس
هوش مصنوعی: اگرچه انسان در هر لحظه ممکن است با فریب شیطان مواجه شود و تحت تأثیر آن قرار گیرد، اما او می‌تواند در برابر این فریب‌ها هوشیار باشد.
ز شیطان بگذر و رحمان طلب کن
دل ابلیس را زیر و زبر کن
هوش مصنوعی: از وسوسه‌های شیطانی عبور کن و به دنبال رحمت خداوند باش، دل ابلیس را دگرگون کن.
هر آن فکری که اندیشی ز اسرار
در آن اینجایگه از خود خبردار
هوش مصنوعی: هر فکری که درباره اسرار در آنجا مطرح شود، نشانه‌ای از آگاهی و درک خودآگاه توست.
ببین کان فکر آخر از کجایست
یقین اندیشهٔ تو از چه جایست
هوش مصنوعی: ببین که ریشه‌ی فکر و اندیشه‌ات کجاست و از چه جایی شکل گرفته است.
ببین کان فکر رحمانیست بنگر
حقیقت مر از آنِ دوست مگذر
هوش مصنوعی: ببین که آیا فکر و اندیشه‌ای که داری الهام گرفته از رحمت و kindness الهی است یا نه. به حقیقت موجود در آن توجه کن و از آنچه که متعلق به دوست است، غافل نشو.
وگر آن فکر شیطانی است در کار
از آن بگذر حقیقت تو بیکبار
هوش مصنوعی: اگر این افکار شیطانی در ذهنت مشغول شده‌اند، از آن‌ها دوری کن و به حقیقت خود بپرداز.
حقیقت تا توانی فکر نیکو
که رحمانی است میدان بیشکی او
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی، اندیشه‌های نیک و مثبت داشته باش، زیرا این ویژگی رحمتی است که به تو عطا شده است.
وگر بد باشد از خود دان تو شیطان
حقیقت گفت حق در عین قرآن
هوش مصنوعی: اگر چیزی ناپسند باشد، خودت بدان که شیطان حقیقت را بیان کرده است، در حالی که حق در ذات قرآن نهفته است.
نه باطل گفت هم حق گفت تحقیق
ز باطل بگذر از حق یاب توفیق
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که باطل و نادرست تنها یک بخش از واقعیت است و در کنار آن حق و حقیقت نیز وجود دارد. برای رسیدن به درک درست و واقعی، باید از نادرست‌ها عبور کنیم و حقیقت را بیابیم تا موفقیت و سعادت برای ما حاصل شود.
چو میدانی که چندین رهبر حق
ترا گفتند راز دوست مطلق
هوش مصنوعی: وقتی می‌دانی که بسیاری از رهبران و شخصیت‌های مهم به تو حقیقت و راز دوستی واقعی را گفته‌اند، باید به آن توجه کنی.
تو از گفتار ایشان کار خود کن
نکوئی کن در اینجاگه نه بد کن
هوش مصنوعی: از صحبت‌های دیگران بهره ببر و کار نیکو انجام بده، در این مکان نه کار زشتی را شروع کن.
کنون گر راز دانی این چنین دان
مر این اسرار هم عین الیقین دان
هوش مصنوعی: اکنون اگر به حقیقت این رازها پی برده‌ای، باید بدان که این اسرار به معنای واقعی خود قابل درک و شناخت است.
بدان گفتم که تا اسرار دانان
در اینجا باز یابند راز جانان
هوش مصنوعی: گفتم که وقتی عارفان و دانایان به اینجا بیایند، می‌توانند اسرار و رموز عشق را درک کنند.
هر آنکو صاحب اسرار باشد
چو مردان دائما بیدار باشد
هوش مصنوعی: هر کس که به رازها آگاهی دارد، مانند مردان واقعی همیشه باید هوشیار و بیدار باشد.
موحّد نیک و بد از یار داند
ولیکن شرع این اسرار داند
هوش مصنوعی: انسان مؤمن و خداشناس خوب و بد را از دوستش درک می‌کند، اما تنها قوانین شرعی هستند که به عمق این اسرار واقف‌اند.
یقین داند که کل از حق بدید است
ولیکن نیک و بد مطلق پدید است
هوش مصنوعی: او به خوبی می‌داند که همه چیز از سوی خداوند سرچشمه می‌گیرد، اما در عین حال، خوبی و بدی به طور مطلق وجود دارد.
تو ای عطّار اینجاراز گفتی
حقیقت سرّ بیچون بازگفتی
هوش مصنوعی: ای عطّار، تو اینجا اسرار واقعی را بیان کردی و بدون هیچ ابهامی حقیقت را بازگو کردی.
ترا زیبد که اندر شرع اینجا
یکی دانی چه اصل و فرع اینا
هوش مصنوعی: بهتر است که تو در دین و مذهب، بر اصل و فرع آن مسلط باشی و بدانید که در اینجا چه چیزهایی از اصول و چه چیزهایی از فروع دین هستند.
ولیکن اصل داری فرع بگذار
یقین از دست خود مر شرع مگذار
هوش مصنوعی: اما اصل و ریشه را حفظ کن و از شاخه و فرع بگذر. مطمئن باش که قوانین را از دست خودت خارج نکن.
ز دست خوداگر چه در بلائی
چه غم داری چو کل عین خدائی
هوش مصنوعی: اگرچه در مشکلات و سختی‌ها هستی، نگران نباش، چون در اصل خداوندی و همه چیز در دست توست.
ز نادانی بدانائی رسیدی
ز اعمائی به بینائی رسیدی
هوش مصنوعی: با دوری از جهل به دانایی دست یافته‌ای و از نادانی به بصیرت و آگاهی رسیده‌ای.
ز نادانی در آخر هست ذاتت
خدابینی تو در عین صفاتت
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی، در نهایت به این نتیجه می‌رسی که باید خدا را ببینی، در حالی که صفات و ویژگی‌های تو نشان‌دهندهٔ ذات تو هستند.
ره خود در شریعت باز دیدی
یقین عین طبیعت بازدیدی
هوش مصنوعی: وقتی مسیر خود را در دین و احکام شرعی مشخص کردی، به حقیقت وجودی و ذات طبیعت نیز پی بردی.
ره خود یافتی با منزل اینجا
ترا مقصود آمد حاصل اینجا
هوش مصنوعی: تو در مسیر خود به مقصد رسیدی و حالا هدفی که دنبالش بودی را پیدا کرده‌ای.
بهر سیری که کردی اندر اینجا
همه اندر یکی اینجا است پیدا
هوش مصنوعی: هر تجربه و سفری که در اینجا داری، در حقیقت همه‌ی آنها در یک نقطه و مکان مشترک قرار دارند و به وضوح قابل مشاهده هستند.
بهر سیری که کردی یار دیدی
در اینجا بیشکی دلدار دیدی
هوش مصنوعی: براساس تجربه‌ای که از دیدن یار داشتی، در اینجا به‌خوبی محبوب و دلبر را مشاهده کردی.
بهر سیری که کردی سوی اشیا
ترا اسرار شد در عشق پیدا
هوش مصنوعی: به خاطر سفرهایی که در جستجوی اشیا و چیزهای مختلف داشتی، رازهای عشق بر تو آشکار شده است.
بهر سیری که کردی در زمانه
ترا آمد وصال جاودانه
هوش مصنوعی: به خاطر جستجویت در زندگی، به تو رسیدن به یک پیوند ابدی و پایدار نصیب شده است.
بدیدارت کنون دیدار داری
درون جزو و کل اسرار یاری
هوش مصنوعی: اکنون که به دیدارت آمده‌ام، درونم پر از اسرار و رازهای عشق به توست.
ندارد هیچ پایانی ره تو
که آمد در زمانه آگه تو
هوش مصنوعی: راهی که تو در آن قدم گذاشته‌ای، هیچ انتهایی نخواهد داشت، چرا که تو در این دنیا به آگاهی رسیده‌ای.
ندارد هیچ پایانی نمودت
حقیقت هست پیدا بود بودت
هوش مصنوعی: هیچ پایانی برای شکل و نمود تو وجود ندارد؛ حقیقت تو نمایان است و وجود تو همیشه باقیمانده است.
نه چندانست معنی تو از یار
که در یک صفحه آن آید پدیدار
هوش مصنوعی: معنی تو از محبوب و یار به قدری عمیق و گسترده است که نمی‌توان در یک صفحه یا متن کوتاه آن را به‌طور کامل بیان کرد.
نه چندانست معنی در تو دیده
که دریابند اینجا اهل دیده
هوش مصنوعی: در تو معنی و مفهوم چندان زیادی نیست که افرادی که درک عمیق دارند بتوانند آن را به‌خوبی درک کنند.
معانی برتر از حد اوفتاداست
در معنی ترا اینجاگشاده است
هوش مصنوعی: معانی و مفاهیم فراتر از درک انسان‌ها وجود دارند، اما در اینجا به راحتی می‌توان فهمید که منظور چیست.
دری بر روی تو اینجا گشادند
جواهر مر ترا اینجا بدادند
هوش مصنوعی: در اینجا دربى به روی تو باز شده و ثروت و زیبایى را به تو تقدیم کرده‌اند.
دری بگشاد بر روی تو دلدار
که اشیا شد حقیقت زان پدیدار
هوش مصنوعی: در دلدار تو دری به روی عشق باز شد که به واسطه آن، اشیاء و پدیده‌ها به حقیقت و واقعیت شناخته شدند.
کنون در وصل جانان کامرانی
که بگشاده ترا در دُر معانی
هوش مصنوعی: اکنون از ملاقات معشوق لذت ببر که او تو را به دُرهای معانی و زیبایی‌ها آشنا کرده است.
کنون در وصل جانان پای میدار
اگر جانان کند اینجات بردار
هوش مصنوعی: حالا که در کنار محبوب هستی، از او دور نشو. اگر محبوب بخواهد، تو را خواهد گرفت و به سوی خود می‌برد.
اگرچه اصل معنی داری از اصل
حقیقت وصل معنی داری از وصل
هوش مصنوعی: هرچند که مفهوم واقعی از حقیقت نشأت می‌گیرد، اما ارتباط معنایی از پیوستگی و ارتباط حاصل می‌شود.
تو داری در برت چون راز جانان
حقیقت رهبرت امروز جانان
هوش مصنوعی: تو در آغوش خود رازی از محبوب داری که امروز حقیقت تو را هدایت می‌کند.
چو جانانست امروزت دراینجا
همو بین بخت پیروزت در اینجا
هوش مصنوعی: امروز در اینجا با محبوبی که داری، خوشبختی تو نیز در همین مکان نمایان است.
چو جانانست امروزت نمودار
حقیقت جمله او بین مگذر از یار
هوش مصنوعی: امروز حقیقتی از معشوقت برایت نمایان شده است، پس از یار خود غافل نشو و از او غفلت نکن.
جواهرنامه جانان باز گفتست
همو اسرارها در راز گفتست
هوش مصنوعی: جواهرنامه جانان دوباره صحبت کرده و او در این گفتار هم رازها را با علامت ها و الفاظی پنهانی بیان کرده است.
جواهرنامه گفتست آخر کار
نمود خویش میآرد بدیدار
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چیزی که وجود دارد خود را نمایان می‌کند و به نمایش در می‌آید.
هر آن چیزی که جز جانان نماید
حقیقت کفر بی ایمان نماید
هوش مصنوعی: هر چیزی که غیر از محبوب واقعی باشد، در حقیقت، کفر و بی‌ایمانی به شمار می‌رود.
بایمان کوش وانگه گرد کافر
که این باشد ترا اسرار ظاهر
هوش مصنوعی: با ایمان تلاش کن و پس از آن به کافران توجه نکن، زیرا این افراد، رازهای تو را فاش می‌کنند.
ترا در سرّ ایمان روشنائیست
ز ایمانت همه عین خدائی است
هوش مصنوعی: در درون تو نشانه‌ای از ایمان وجود دارد که همچون نوری می‌درخشد و به واسطه ایمان تو، حقیقتی از خدا در وجودت نمایان است.
بایمان باز بین دلدار خود را
که ایمانت نماید نیک و بد را
هوش مصنوعی: با ایمان، دوباره به محبوب خود نگاه کن، چرا که ایمان تو، نیکی و بدی را برایت نمایان می‌کند.
وگرکافر شوی مانند منصور
حقیقت کفر بنماید همه نور
هوش مصنوعی: اگر کسی به کفر روی آورد، مانند منصور، حقیقت کفر را به گونه‌ای نشان می‌دهد که همه جا پر از نور است.
هر آن نوری که بی ظلمت نماید
کجا اینجایگه قربت نماید
هوش مصنوعی: هر نوری که بدون سایه و تاریکی بر افروخته شود، کجا می‌تواند اینجا، در این مکان نزدیک به خدا، بروز کند؟
بنور اینجایگه گر باز بینی
حقیقت سوی ظلمت رازبینی
هوش مصنوعی: اگر با نور این مکان دوباره نگاه کنی، حقیقت را در سایه تاریکی خواهی دید.
درون ظلمت جسمی فتاده
تو نور قدسی و شعله گشاده
هوش مصنوعی: در درون تاریکی جسم، تو نور مقدسی هستی که شعله‌ای را روشن کرده‌است.
از این ظلمت چو بیرون آئی اینجا
حقیقت نور خود بنمائی اینجا
هوش مصنوعی: وقتی از این تاریکی بیرون بیایی، در اینجا می‌توانی حقیقت و نور واقعی خود را نشان دهی.
حقیقت نور در ظلمت توان دید
ابی صورت نیاری جان جان دید
هوش مصنوعی: حقیقت را می‌توان در تاریکی‌ها مشاهده کرد، هرچند که ممکن است به شکل ظاهری قابل لمس نباشد؛ اما جان و روح قادر به درک آن هستند.
ترا در نور این ظلمت فتاد است
از آنت سیر در قربت فتاد است
هوش مصنوعی: در این شعر بیان می‌شود که در میان تاریکی و مشکلات، نوری وجود دارد که توجه و عشق به تو در آن تجلی می‌یابد. این نور، همواره کارساز است و به خاطر نزدیکی به تو، روح و جانم سیراب می‌شود.
از این ظلمت مرو بیرون حقیقت
کز اینجا باز یابی دید دیدت
هوش مصنوعی: از این تاریکی خارج نشو، چرا که حقیقت را در همین‌جا می‌توانی پیدا کنی و بینش خود را به دست آوری.
از این ظلمت توانی راه بُردن
از آن نور حقیقت ره سپردن
هوش مصنوعی: از این تاریکی می‌توان به راهی رسید، اما برای رسیدن به نور حقیقت باید گام برداشت.
بشب کن راه تا منزل بیابی
حقیقت نور خود در دل بیابی
هوش مصنوعی: در شب حرکت کن تا به مقصد برسی و حقیقت روشن خود را در درونت پیدا کنی.
بشب کن راه اندر منزل یار
که تا گردی حقیقت واصل یار
هوش مصنوعی: شب هنگام به سوی خانه یار برو تا به حقیقت و وصال محبوب برسی.
بشب کن راه اندر سوی منزل
ببین یار و پس آنگه گرد واصل
هوش مصنوعی: در شب به سمت خانه‌ات برو و یار خود را ببین، سپس به آغوش او برو.
بشب دانی در آن منزل رسیدن
جمال یار اینجا باز دیدن
هوش مصنوعی: در شب، در آن مکان، با رسیدن زیبایی معشوق، دوباره اینجا را دیدن.
همه مردان بشب کردند این راه
رسیدند آنگهی در حضرت شاه
هوش مصنوعی: همه مردان به شب نشسته و این مسیر را ادامه دادند، و سپس به حضور پادشاه رسیدند.
همه مردان بشب در سیر قربت
رسیدند از دل و جان سوی عزّت
هوش مصنوعی: همه مردان در شب به سفر دور و نزدیکی به خداوند نائل شدند و با دل و جان به سوی بزرگی و شرف حرکت کردند.
همه مردان بشب دیدند دلدار
حقیقت گر شبی داری تو بیدار
هوش مصنوعی: همه مردان در شب دلدار حقیقی را دیدند. اگر تو هم شبی بیدار باشی، او را خواهی دید.
جمال یار اندر شب ببینی
چنین میدان اگر صاحب یقینی
هوش مصنوعی: اگر صاحب یقین و معرفتی باشی، می‌توانی زیبایی یار را در شب به این شکل درک کنی.
حقیقت ظلمت شب پر ز نور است
تمامت سالکان را شب حضور است
هوش مصنوعی: حقیقت این است که شب پر از نور است و تمام رهروان در این شب حضوری معنوی دارند.
حقیقت ظلمت شب آفتاب است
کسی باید که او بیخورد وخوابست
هوش مصنوعی: حقیقت و واقعیت مانند روشنایی خورشید است که در تاریکی شب پنهان است. این نکته را کسی درک می‌کند که از خواب غفلت بیدار شده باشد و به دقت به اطرافش نگاه کند.
مخور بسیار شب بیدار میباش
که در شب ناگهان بینی تو نقاش
هوش مصنوعی: در طول شب‌ها بیدار نمان و زیاد بیداری نکشید، زیرا ممکن است در یک لحظه ناگهانی متوجه تغییراتی در زندگی‌تان شوید که شما را شگفت‌زده کند.
مخور بسیار شب را زنده میدار
که اندر شب ببینی روی دلدار
هوش مصنوعی: شب را طولانی نکن و به خواب نرو، چرا که در شب می‌توانی چهره محبوبت را ببینی.
مخور بسیار شب را روز گردان
همه ذرّات خود پیروز گردان
هوش مصنوعی: هرگز شب را به روز تبدیل نکن و نگذار که تمام جزییاتت شکست بخورند.
چو شب آمد بدیدار ای برادر
بخلوتگاه حق بی خواب و بی خور
هوش مصنوعی: زمانی که شب فرامی‌رسد، ای برادر، به دیدار حق برو و در مکانی خلوت و آرام، بیدار و بدون نیاز به خواب و غذا باش.
نشین در شب بعشق دوست در دوست
طلب کن در درونت مغز با پوست
هوش مصنوعی: در دل شب برای عشق دوست به جستجوی محبت بپرداز و عمق وجودت را با پوست و مغز خود حس کن.
دمی در شب اگر دریابی آن ماه
ترا خورشید حاصل شد ز درگاه
هوش مصنوعی: اگر در شبی کوتاه موفق شوی که آن ماه را درک کنی، آن‌گاه می‌توانی بگویی که خورشید به تو بخشیده شده است.
اگر مرد رهی در شب ببین باز
حقیقت در درون انجام و آغاز
هوش مصنوعی: اگر در شب مردی راه را ببیند، به واقعیت درونی خود که از آغاز تا پایان زندگی‌اش وجود دارد، پی خواهد برد.
چو جمله خفتهاند در خواب غفلت
فتاده تو عیان در عین قربت
هوش مصنوعی: همه در خواب غفلت به سر می‌برند، در حالی که تو به وضوح در نزدیکی و نزدیکی الهی قرار داری.
همه درخواب و تو بیدار جانان
حقیقت کل شده اسرار جانان
هوش مصنوعی: همه در خواب هستند و تو، ای محبوب، به هوش و بیدار هستی. این نشان می‌دهد که تو حقیقت همه چیز را درک کرده‌ای و رازهای جانان را شناخته‌ای.
چو از شب بگذرد نیمی حقیقت
طلب کن آن زمان مر دید دیدت
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان برسد و روز آغاز شود، به دنبال نیمی از حقیقت باش، زیرا در آن زمان، حقیقت بیشتری را خواهی دید.
درونت را نظر کن تا بیابی
جمال جان و سوی او شتابی
هوش مصنوعی: به درون خود نگاه کن تا زیبایی روح خود را بیابی و به سوی او سرعت بگیری.
درونت را نظر کن جان بتحقیق
پس آنگه جان جان را جوی توفیق
هوش مصنوعی: در درون خود نگاهی بیفکن و به حقیقت وجود خود پی ببر، سپس به دنبال سعادت و موفقیت جان خود باش.
از او خواهی به جز او منگر اینجا
که جز جانان همه یا دست میدان
هوش مصنوعی: در اینجا از تو خواسته می‌شود که فقط به عشق و محبوب واقعی خود توجه کنی و به چیزهای دیگر نظر نندازی. زیرا در این دنیا، غیر از محبوب، هیچ‌چیز ارزش توجه ندارد.
همه درخواب و تو با یار بیدار
زهی توفیق باید اینچنین کار
هوش مصنوعی: همه در خواب هستند و تو در کنار معشوق بیدار و هوشیار. خوشا به حال تو که چنین فرصتی را درک کرده‌ای.
دمادم سجدهٔ او کن در اینجا
بشب گردان درون خود مصّفا
هوش مصنوعی: هر لحظه باید در برابر او سجده کنیم و در اینجا، با درونی پاک و صیقل‌خورده، نشویم.
حقیقت سجده کن اندر بر یار
تراتوفیق باشد اندر این کار
هوش مصنوعی: برای دستیابی به موفقیت و نتیجه دلخواه، باید به حقیقت و وجود واقعی یاری که مورد علاقه‌ات است، احترام بگذاری و در برابر آن تواضع کنی.
چو برداری حجاب از روی جانان
یکی بینی حقیقت سوی جانان
هوش مصنوعی: وقتی که پرده‌ها را از چهره محبوب کنار بزنی، واقعیت را در سمت او خواهی دید.
حقیقت بازبینی در یکی تو
یقین آیینه باشی بیشکی تو
هوش مصنوعی: در حقیقت، وقتی به درون خود نگاه می‌کنی، می‌توانی به وضوح خود را ببینی و به شناخت عمیق‌تری از خود دست یابی.
یقین آیینه بینی خویشتن را
حقیقت منگر اندر جان و تن را
هوش مصنوعی: به یقین، آینه‌ای که خودت را در آن ببینی، حقیقتی نیست که در روح و جسم خود بیابی.
تو آن را بین که اندر تو بدیدست
ترا اینجایگه گفت وشنید است
هوش مصنوعی: تو خود را آن‌گونه ببین که در درونت وجود دارد، زیرا اینجا جایی است که گفتن و شنیدن حقیقت دارد.
تو آن را بین که در تو رخ نمود است
ترا اینجایگه پاسخ نموداست
هوش مصنوعی: تو می‌بینی که در وجود تو چه حالتی به وجود آمده، پاسخ این حالت در همین جاست.
تو او را بین که کل گویای اویند
در اینجاگاه کل جویای اویند
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که در این مکان، تمام وجود و صفات او مشهود است و همه چیز به نوعی در جستجوی اوست. به عبارتی، هر چیزی که در اینجا وجود دارد، به نوعی دلیلی برای وجود او و نمادی از اوست.
تو او را بین که او در تو همه اوست
درون جان و دلها دمدمه اوست
هوش مصنوعی: او را ببین که تمام وجودش در تو نهفته است و در درون جان و دل‌هایت می‌دمد.
تو او را بین که در آیینه پیداست
درون جانت هر آیینه پیداست
هوش مصنوعی: او را ببین که در آینه نمایان است؛ درون وجود تو نیز هر لحظه روشن و مشخص است.
تو او را بین که سُلطانست جمله
حقیقت بود پنهانست جمله
هوش مصنوعی: او را ببین که سلطنت در حقیقت، در تمام وجودش نهفته است و این حقیقت از دیدگان پنهان مانده است.
همه زنده باو او زندهٔ کل
همه بنده در او او بندهٔ کل
هوش مصنوعی: همه موجودات به واسطه وجود او زنده‌اند و او در حقیقت زنده همه موجودات است. همه بندگان او هستند و او خود، بندگی بزرگتری را بر عهده دارد.
حقیقت اوست هم شاهست وبنده
نباید در بر غافل بسنده
هوش مصنوعی: حقیقت او هم شاهی بزرگ است و هم بندگی، و نباید در بر او به غفلت و بی‌توجهی بسنده کرد.
در این معنی هر آنکو مینداند
وگر داند یقین حیران بماند
هوش مصنوعی: هر کسی که در این موضوع اطلاعاتی دارد، اگر هم به حقیقت پی ببرد، باز هم گیج و متحیر خواهد ماند.
چو اینجا او است زنده تو که باشی
چو او بنده بود پس تو چه باشی
هوش مصنوعی: اگر او در اینجا زنده است، و تو نیز مانند او بندگی کنی، پس تو چه جایگاهی داری؟

حاشیه ها

1403/10/06 14:01
علیرضا محمدزاده

منظور از "صاحب راز" شخص خاصی هست در این شعر؟

 

چون اینطور شنیدم که عطار از طرفداران فاطمیون مصر بود و از القاب اونا صاحب راز هستش.