گنجور

(۱۴) سخن گفتن آن مرد در غیبت

بزرگی بود می‌گفت و شنود او
بسی گرد جهان گردیده بود او
یکی گفتش که ای دانای دمساز
کرا دیدی کزو گوئی سخن باز
چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم
ندیدم در جهان جز یک کس و نیم
یکی آن بود مانده در پسی او
که نه نیک و نه بد گفت از کسی او
ولکین نیمهٔ آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز
ترا تانیک و بد همراه باشد
نه دل بینا نه جان آگاه باشد
ولیکن چون نه این ماند نه آنت
بسرّ قدس مشغولست جانت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزرگی بود می‌گفت و شنود او
بسی گرد جهان گردیده بود او
هوش مصنوعی: یه مرد بزرگ و دانشمند وجود داشت که خیلی صحبت می‌کرد و حرف‌هایش را می‌شنیدند. او به دور دنیا سفر کرده بود و تجربیات زیادی کسب کرده بود.
یکی گفتش که ای دانای دمساز
کرا دیدی کزو گوئی سخن باز
هوش مصنوعی: یکی از افراد به او می‌گوید: ای آدم باهوش و آشنای خوب، چه کسی را دیده‌ای که بتوانی از او صحبت کنی؟
چنین گفت او که گشتم هفت اقلیم
ندیدم در جهان جز یک کس و نیم
هوش مصنوعی: او گفت: در سفرهایم به هفت اقلیم دنیا، فقط یک نفر و نیم انسان را دیده‌ام.
یکی آن بود مانده در پسی او
که نه نیک و نه بد گفت از کسی او
هوش مصنوعی: یعنی کسی وجود دارد که در پس همه چیز باقی مانده است و نه درباره کسی خوب گفته و نه بد.
ولکین نیمهٔ آن بود کز عز
بجز نیکو نگفت از خلق هرگز
هوش مصنوعی: اما نیمی از حقیقت این است که از بزرگی، جز نیکی دربارهٔ مردم نگفت.
ترا تانیک و بد همراه باشد
نه دل بینا نه جان آگاه باشد
هوش مصنوعی: اگر تو تحت تاثیر منفی قرار بگیری و با انسان‌های بد و ناآگاه محشور شوی، نه دل تو بینش صحیحی خواهد داشت و نه جانت به معنای واقعی آگاه خواهد بود.
ولیکن چون نه این ماند نه آنت
بسرّ قدس مشغولست جانت
هوش مصنوعی: اما چون اینجا نیستی و آنجا هم نیستی، روح تو مشغول امور معنوی و اسرار مقدس است.