گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲۰

گر نقاب از جمال باز کنی
کار بر عاشقان دراز کنی
ور چنین زیر پرده بنشینی
پرده از روی کار باز کنی
از همه کون بی نیاز شود
عاشقی را که اهل راز کنی
جگرم خون گرفت از غم آن
که مبادا که در فراز کنی
گرچه چون شمع سوختم ز غمت
هر زمانم به زیر گاز کنی
گفتیم ساز کار تو بکنم
چون مرا سوختی چه ساز کنی
وعده دادی به وصل جان مرا
عمر بگذشت چند ناز کنی
بکشد ناز تو به جان عطار
گر به وصلیش بی نیاز کنی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نقاب از جمال باز کنی
کار بر عاشقان دراز کنی
هوش مصنوعی: اگر پرده از زیبایی خود برداری، کار عاشقان را سخت می‌کنی و آن‌ها را به زحمت می‌اندازی.
ور چنین زیر پرده بنشینی
پرده از روی کار باز کنی
هوش مصنوعی: اگر در خفا و به آرامی نشسته باشی، پرده را از روی کار برمی‌داری و حقایق را آشکار می‌کنی.
از همه کون بی نیاز شود
عاشقی را که اهل راز کنی
هوش مصنوعی: اگر کسی به راز و رموز عشق آگاه شود، دیگر نیازی به هیچ چیز از دنیا نخواهد داشت.
جگرم خون گرفت از غم آن
که مبادا که در فراز کنی
هوش مصنوعی: دلم خیلی aches می‌کند از ناراحتی اینکه نکند تو در اوج موفقیت نباشی.
گرچه چون شمع سوختم ز غمت
هر زمانم به زیر گاز کنی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر غم تو همیشه در حال سوختن هستم، تو می‌توانی به راحتی مرا خاموش کنی.
گفتیم ساز کار تو بکنم
چون مرا سوختی چه ساز کنی
هوش مصنوعی: گفتیم که به خواسته‌ات رسیدگی کنم، اما اکنون که قلبم را به آتش کشیدی، چه کاری از دستت برمی‌آید؟
وعده دادی به وصل جان مرا
عمر بگذشت چند ناز کنی
هوش مصنوعی: تو به من وعده دادی که به وصالت برسم، ولی عمرم گذشته و هنوز در حال ناز کردن هستی.
بکشد ناز تو به جان عطار
گر به وصلیش بی نیاز کنی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو جان عطار را بگیرد، او برای رسیدن به تو از همه چیز بی‌نیاز می‌شود.