غزل شمارهٔ ۵۸۲
ای برده به زلف کفر و دینم
وز غمزه نشسته در کمینم
سرگشته و سوکوار از آنم
شوریده و خسته دل ازینم
تا دایره وار کرد زلفت
بر نقطهٔ خون نگر چنینم
از بس که زنم دو دست بر سر
آید به فغان دو آستینم
گه دست گشاده به آسمانم
گه روی نهاده بر زمینم
با این همه جور کز تو دارم
بی نور رخت جهان نبینم
بر باد مده مرا که ناگه
در تو رسد آه آتشینم
عطار شدم ز بوی زلفت
ای زلف تو مشک راستینم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای برده به زلف کفر و دینم
وز غمزه نشسته در کمینم
هوش مصنوعی: ای کسی که با زلف خود تفکری را به بند کشیدهای و با زیبایی خود در کمین نشستهای تا دلها را بربایی.
سرگشته و سوکوار از آنم
شوریده و خسته دل ازینم
هوش مصنوعی: من سرگردان و ناراحت هستم و از این حال نهایت بیتابی و خستگی را حس میکنم.
تا دایره وار کرد زلفت
بر نقطهٔ خون نگر چنینم
هوش مصنوعی: تا وقتی که زلف تو دور من حلقه بزند، مانند نقطهای بر خون، چنین حالتی دارم.
از بس که زنم دو دست بر سر
آید به فغان دو آستینم
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و دلسوزی، به حدی میزنم دستهایم را بر سر که آستینهایم به زاری و فریاد در میآیند.
گه دست گشاده به آسمانم
گه روی نهاده بر زمینم
هوش مصنوعی: گاهی دستهایم را به سوی آسمان دراز میکنم و گاهی بر زمین میگذارم.
با این همه جور کز تو دارم
بی نور رخت جهان نبینم
هوش مصنوعی: با وجود تمام سختیهایی که از تو میکشم، بدون دیدن چهرهات نمیتوانم جهانی را تصور کنم.
بر باد مده مرا که ناگه
در تو رسد آه آتشینم
هوش مصنوعی: مرا در حالتی قرار نده که ناگهان احساس غم و عواطف شدیدم بر تو بچربد.
عطار شدم ز بوی زلفت
ای زلف تو مشک راستینم
هوش مصنوعی: من از عطر زلف تو به عطار تبدیل شدم، ای زلف تو که به راستی مانند مشک است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۸۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/09/16 03:12
نادر..
بی نور رخت جهان نبینم..

عطار