گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۲

من با تو هزار کار دارم
جانی ز تو بی قرار دارم
شب‌های وصال می‌شمردم
تا حاصل روزگار دارم
گفتی که فراق نیز بشمر
چون با گل تازه خار دارم
گر در سر این شود مرا جان
هرگز به رخت چه کار دارم
تا جان دارم من نکوکار
جز عشق رخت چه کار دارم
گفتی مگریز از غم من
چون غمزهٔ غمگسار دارم
چون بگریزم ز یک غم تو
چون غم ز تو من هزار دارم
گفتی که بیا و دل به من ده
تا دل ز تو یادگار دارم
ای یار گزیده، دل که باشد
جان نیز برای یار دارم
گفتی سر خویش گیر و رفتی
کز دوستی تو عار دارم
سر بی تو مرا کجا به کاراست
سر بی تو برای دار دارم
گفتی که کمند زلف من گیر
یعنی که سر شکار دارم
چون رفت ز دست کار عطار
چون زلف تو استوار دارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من با تو هزار کار دارم
جانی ز تو بی قرار دارم
هوش مصنوعی: من با تو کارهای زیادی دارم و به خاطر تو بی‌تاب هستم.
شب‌های وصال می‌شمردم
تا حاصل روزگار دارم
هوش مصنوعی: در شب‌های همراهی و نزدیکی، شماره می‌زدم تا ببینم چه به دست آورده‌ام در طول عمری که دارم.
گفتی که فراق نیز بشمر
چون با گل تازه خار دارم
هوش مصنوعی: گفتی که دوری را هم حساب کنم، در حالی که من با گل تازه‌ای خاری دارم.
گر در سر این شود مرا جان
هرگز به رخت چه کار دارم
هوش مصنوعی: اگر در دلِ من عشق تو جا بگیرد، هرگز به توجه تو نیازی نخواهم داشت.
تا جان دارم من نکوکار
جز عشق رخت چه کار دارم
هوش مصنوعی: تا وقتی زنده‌ام، جز عشق تو کاری ندارم و به چیز دیگری نمی‌اندیشم.
گفتی مگریز از غم من
چون غمزهٔ غمگسار دارم
هوش مصنوعی: تو گفتی از غم من فرار کن، اما من درد و اندوهی دارم که مانند زیبایی چشم یک تسکین‌دهنده است.
چون بگریزم ز یک غم تو
چون غم ز تو من هزار دارم
هوش مصنوعی: زمانی که از یک غم تو فرار می‌کنم، شگفت اینجاست که به درد و غم دیگری برمی‌خورم، در حالی که من هزاران غم از تو در دل دارم.
گفتی که بیا و دل به من ده
تا دل ز تو یادگار دارم
هوش مصنوعی: تو گفتی که بیا و دل خودت را به من بسپار، چون من از دل تو یادگاری دارم.
ای یار گزیده، دل که باشد
جان نیز برای یار دارم
هوش مصنوعی: ای دوست عزیز، دل من برای توست و جانم را نیز برایت فدای تو می‌کنم.
گفتی سر خویش گیر و رفتی
کز دوستی تو عار دارم
هوش مصنوعی: گفتی خودت را جمع و جور کن و رفتی، حالا من از اینکه دوست تو هستم شرمنده‌ام.
سر بی تو مرا کجا به کاراست
سر بی تو برای دار دارم
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، هیچ کار و برنامه‌ای برای من وجود ندارد؛ زندگی‌ام بدون تو معنی ندارد.
گفتی که کمند زلف من گیر
یعنی که سر شکار دارم
هوش مصنوعی: گفتی که با زلف من تو را در بند می‌کنم، یعنی این که می‌خواهم تو را به دام بیندازم.
چون رفت ز دست کار عطار
چون زلف تو استوار دارم
هوش مصنوعی: وقتی کار عطار از دست رفت، مثل این است که موهای تو را محکم و استوار نگه داشته‌ام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱۲ به خوانش عندلیب