گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۵

ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لب‌خشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره می‌نبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هوش مصنوعی: ای روشنایی وجود تو در اندیشه‌ای بی‌پایان، کمال وجود تو نه آغاز دارد و نه پایان.
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
هوش مصنوعی: وجود هر دو جهان در وجود تو محو شده است. ای که وجود تو بی‌نهایت کامل است، چه عظمت و مقامی داری!
ای صد هزار تشنه، لب‌خشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
هوش مصنوعی: ای کسانی که به شدت تشنه‌اید و لب‌هایتان خشک شده و دلتان پر از آتش است، در وضعیت سخت و ناتوانی قرار گرفته‌اید و همه‌چیز به یک لطف و کمک بستگی دارد.
غیر تو در حقیقت یک ذره می‌نبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
هوش مصنوعی: جز تو هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد. ای غیر از تو، تنها خیالی از تو در ذهنم وجود دارد.
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
هوش مصنوعی: هر چقدر که سالکان در مسیر پیشرفت کردند و به جلو رفتند، در ابتدایی‌ترین مراحل خود، با چالش‌ها و موانع زیادی روبرو بودند.
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
هوش مصنوعی: به دلیل عجایب و شگفتی‌های بسیار این مسیر، در نهایت معلوم نیست که چه چیزی در انتهای این راه انتظار ما را می‌کشد.
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
هوش مصنوعی: عطار عشق و رازهایی در دل و جان خود دارد، اما چون کسی را برای شنیدن نمی‌یابد، نمی‌داند چگونه این اسرار را بیان کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/04/08 10:07
نادر..

ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت..