گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰

گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی
شک نبودی کان سخن بر خلق کمتر گویمی
راز عالم در دلم، گنگم ز نااهلی خلق
گر تو را اهلیتی بودی تو را بر گویمی
چند گویی راز دل ناگفته مگذار و بگو
خود نگویی تا کرابرگویمی گر گویمی
زیرکان هستند کز پالان جوابم آورند
فی‌المثل در پیش ایشان گر من از خر گویمی
کو کسی کاسرار چون بشنود دریابد ز من
پیش او هر ساعتی اسرار دیگر گویمی
کو کسی کز وهم پای عقل برتر می‌نهد
تا سخن با او بسی از عرش برتر گویمی
کوکسی کو عبره خواهد کرد ازین دوزخ سرای
تا من از صد نوع با او شرح معبر گویمی
کو کسی کو هرچه می‌بیند نه رای آرد به خود
تا دلش را نسخهٔ عالم مقرر گویمی
کو کسی کز سینه کرسی کرد واز دل عرش ساخت
تا مثال عالم صغریش از بر گویمی
کو کسی کو در میان زندگی یک ره بمرد
تا میان زندگیش از سر محشر گویمی
کو کسی کز دین چو بومسلم تبر زد روز و شب
تا ز صدق یار غار و حلم حیدر گویمی
کو دلی کز حلقهٔ گردون به همت بر گذشت
تا بر آن دل هفت گردون حلقهٔ در گویمی
کو یکی مفلس که در ششدر فرومانده است سخت
تا ره بگریختن زین هفت ششدر گویمی
کو یکی کز قعر صد ظلمت نهد یک گام پیش
تا ز نور فیض دریای منور گویمی
کو یکی طوطی شکر چین که تا در پیش او
هر زمانی صد سخن شیرین چو شکر گویمی
کو یکی گوهر شناس گوهر دریای عشق
تا ز سر هفت در و چار گوهر گویمی
کو یکی غواص تیز اندیشهٔ بسیار دان
تا عجایب‌های این دریای منکر گویمی
کو یکی سرگشته همچو گوی دریای طلب
تا بدو اسرار این میدان اخضر گویمی
کو یکی طاقی که جفتش نیست در باب خرد
تا ز دواری این طاق مدور گویمی
کو یکی صاحب مشامی کز یمن بویی شنید
تا ز مشک تبتی وز عود و عنبر گویمی
کو یکی پاکیزه طبع راست فهم پاک دل
تا به زیر هر سخن صد راز مضمر گویمی
کو سخن دانی که او را منطق‌الطیر آرزوست
تا ز مرغ جان سخن از جانش خوشتر گویمی
کو سکندر حکمتی حکمت‌پژوه تشنه‌دل
تا صفات آب خضر و حوض کوثر گویمی
کو فریدونی که گاوان را کند قربان عید
تا من اندر عید گه الله اکبر گویمی
نی خطا گفتم خطا کو غازیی شمشیرزن
تا به پیش او صفات نفس کافر گویمی
تا کی از نفسم که هم ناگفته ماند شرح او
گو هزاران شرح او را من ز هر در گویمی
گر من از مردان دین آگاهمی هرگز کجا
با چنین نامردی از مردان رهبر گویمی
دامن اندر چینمی از خود اگر هر دم برون
راز مردان جهان با دامن تر گویمی
جز سخن چیزی ندارم گر مرا چیزیستی
با چنان چیزی کجا دیوان و دفتر گویمی
گر از آن دریای معنی قطره‌ای بودی مرا
حاش لله گر من از اعراض و جوهر گویمی
در هوای حق اگر یک ذره نوری دارمی
نیستی ممکن که از خورشید انور گویمی
کاشکی مستغرق آن نور بودی جان من
زانکه گر مستغرقستی آن بهم در گویمی
گر من اندر ملک دین گنج قناعت دارمی
خویشتن را ملکت عالم میسر گویمی
طفل را هم ماندهٔ حرفی و گرنه طفلمی
من الف را گاه در بن گاه بر سر گویمی
ای خدا نقصان مده در جوهر ایمان من
گر به جز تو در دو عالم بنده‌پرور گویمی
در بقا عزت تو را و در فنا لذت مرا
مستمی گر با تو خود را من برابر گویمی
یارب از نفس پلیدم پاک کن تا خویش را
همچو عیسی جاودان خود را مطهر گویمی
گر دل عطار پست نفس خاکی نیستی
از بلندی شعر فوق هفت اختر گویمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی
شک نبودی کان سخن بر خلق کمتر گویمی
هوش مصنوعی: اگر هر سخن‌گوی، سخنانش را بر اساس عقل تنظیم کند، هیچ شکی در درست بودن آن سخن نخواهد بود، زیرا این نوع سخن کمتر به گوش مردم می‌رسد.
راز عالم در دلم، گنگم ز نااهلی خلق
گر تو را اهلیتی بودی تو را بر گویمی
هوش مصنوعی: راز عالم در دل من است و من از نادانی مردم نمی‌توانم آن را بیان کنم. اگر تو لیاقت و شایستگی این را داشتی، آن را به تو می‌گفتم.
چند گویی راز دل ناگفته مگذار و بگو
خود نگویی تا کرابرگویمی گر گویمی
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی درباره راز دل صحبت کنی؟ بهتر است آن را بگویی، زیرا اگر تو آن را نگویی، من هم نمی‌توانم به تو بگویم.
زیرکان هستند کز پالان جوابم آورند
فی‌المثل در پیش ایشان گر من از خر گویمی
هوش مصنوعی: افرادی وجود دارند که به راحتی از من پرسش می‌کنند و پاسخ‌های مرا بدون فکر و تأمل قبول می‌کنند. حتی اگر من بگویم که از خر صحبت می‌کنم، باز هم به من اعتماد می‌کنند.
کو کسی کاسرار چون بشنود دریابد ز من
پیش او هر ساعتی اسرار دیگر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که وقتی اسرار را بشنود، از من متوجه شود و هر لحظه برای او اسرار تازه‌ای بگویم.
کو کسی کز وهم پای عقل برتر می‌نهد
تا سخن با او بسی از عرش برتر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را ببر ما بیاور که فراتر از خیال و اندیشه‌ی عادی ایستاده و بتوان با او گفتگو کرد و از افکار و ایده‌هایمان به مرتبه‌ای بالاتر برسیم.
کوکسی کو عبره خواهد کرد ازین دوزخ سرای
تا من از صد نوع با او شرح معبر گویمی
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد از عذاب دوزخ عبرت بگیرد، تا زمانی که من از صد نوع راه و روش به او توضیح دهم، در این دوزخ ساکن خواهد بود.
کو کسی کو هرچه می‌بیند نه رای آرد به خود
تا دلش را نسخهٔ عالم مقرر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را نشان بده که در نظراتش به خود مشغول نیست و هر آنچه می‌بیند را از نظر خود نمی‌سنجد، تا بتوانم دلش را به عنوان نمونه‌ای از جهان بیان کنم.
کو کسی کز سینه کرسی کرد واز دل عرش ساخت
تا مثال عالم صغریش از بر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را معرفی کن که به اندازه‌ای بزرگ و بزرگوار باشد که از دل خود، عرش حق را به وجود آورد و مانند کوچک‌ترین نمادهای عالم را از حفظ بتواند بیان کند.
کو کسی کو در میان زندگی یک ره بمرد
تا میان زندگیش از سر محشر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که در زندگی‌اش یک بار راستی را در میان مشکلات و چالش‌ها پذیرفته باشد تا بتوانم از آن حال و روز او در قیامت صحبت کنم.
کو کسی کز دین چو بومسلم تبر زد روز و شب
تا ز صدق یار غار و حلم حیدر گویمی
هوش مصنوعی: به دنبال کسی هستم که مثل بومسلم، در روز و شب از دین دفاع کند و از صدق یار غار و حلم حیدر بگوید.
کو دلی کز حلقهٔ گردون به همت بر گذشت
تا بر آن دل هفت گردون حلقهٔ در گویمی
هوش مصنوعی: کجا کسی پیدا می‌شود که با اراده و همت خود از چرخش و دایره‌های زندگی به راحتی عبور کند، تا من بتوانم درباره‌اش بگویم که حتی هفت آسمان بر گرد دل او حلقه زده است.
کو یکی مفلس که در ششدر فرومانده است سخت
تا ره بگریختن زین هفت ششدر گویمی
هوش مصنوعی: شخصی در شرایط سختی قرار دارد که نتوانسته از این وضعیت نجات یابد، و من می‌خواهم بگویم که فرار کردن از این چالش‌ها بسیار دشوار است.
کو یکی کز قعر صد ظلمت نهد یک گام پیش
تا ز نور فیض دریای منور گویمی
هوش مصنوعی: کسی را می‌خواهم که از عمق تاریکی‌ها یک قدم جلوتر بیاید تا بتوانم از نور و برکت او با خود بگویم.
کو یکی طوطی شکر چین که تا در پیش او
هر زمانی صد سخن شیرین چو شکر گویمی
هوش مصنوعی: ای کاش یک طوطی شیرین‌زبان پیش من باشد که هر زمان بتوانم با او گفتگوهای شیرین و دل‌نشینی داشته باشم.
کو یکی گوهر شناس گوهر دریای عشق
تا ز سر هفت در و چار گوهر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را پیدا کن که ارزش عشق را بشناسد، تا از عمق وجودم و از دشواری‌هایی که در عشق کشیده‌ام، داستانی بگویم.
کو یکی غواص تیز اندیشهٔ بسیار دان
تا عجایب‌های این دریای منکر گویمی
هوش مصنوعی: به کسی نیاز دارم که با فکر تیز و دانش زیاد خود، بتواند در عمق این دریای ناشناخته من نشانه‌های شگفتی را بیابد و برایم بگوید.
کو یکی سرگشته همچو گوی دریای طلب
تا بدو اسرار این میدان اخضر گویمی
هوش مصنوعی: شخصی مانند یک توپ در دریای عشق و آرزو سرگردان است تا بتواند به رازها و اسرار این میدان سبز دست پیدا کند.
کو یکی طاقی که جفتش نیست در باب خرد
تا ز دواری این طاق مدور گویمی
هوش مصنوعی: اگر یکی از تیرک‌های طاقی وجود داشته باشد که جفت آن در ابعاد و ساختار دیده نمی‌شود، می‌توانم از این طاق مدور در مورد خرد و دانایی صحبت کنم.
کو یکی صاحب مشامی کز یمن بویی شنید
تا ز مشک تبتی وز عود و عنبر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را بگویید که از یمن بویی خوش شنیده است، بویی از مشک تبتی و عود و عنبر برایم بگوید.
کو یکی پاکیزه طبع راست فهم پاک دل
تا به زیر هر سخن صد راز مضمر گویمی
هوش مصنوعی: کسی که دارای روح و طبیعتی پاک و دل‌فهم باشد، می‌تواند به روشنی و وضوح درک کند و زیر هر کلامی، صدها راز پنهان را بیان کند.
کو سخن دانی که او را منطق‌الطیر آرزوست
تا ز مرغ جان سخن از جانش خوشتر گویمی
هوش مصنوعی: کسی را بیاور که در سخن ورزی ماهر باشد و آرزوی منطق الطیر را داشته باشد، تا من بتوانم از روح و جانش با او صحبت کنم و بخواهم که سخنانم زیباتر و دلنشین‌تر شوند.
کو سکندر حکمتی حکمت‌پژوه تشنه‌دل
تا صفات آب خضر و حوض کوثر گویمی
هوش مصنوعی: کیست آن اسکندر که به جستجوی حکمت و دانش آمده و دلش تشنه است، تا از صفات آب خضر و حوض کوثر سخن بگوید؟
کو فریدونی که گاوان را کند قربان عید
تا من اندر عید گه الله اکبر گویمی
هوش مصنوعی: کجاست فریدون که در عید قربانی‌ها را بدهد تا من در روز عید با صدای بلند "الله اکبر" بگویم؟
نی خطا گفتم خطا کو غازیی شمشیرزن
تا به پیش او صفات نفس کافر گویمی
هوش مصنوعی: من به اشتباه سخن نگفتم، اما آیا کسی هست که مانند یک جنگجوی شجاع به مقابلم بیاید تا بتوانم صفات بد نفس کافر را به او بیان کنم؟
تا کی از نفسم که هم ناگفته ماند شرح او
گو هزاران شرح او را من ز هر در گویمی
هوش مصنوعی: به چه مدت باید از نفس خودم سخن نگوییم؟ هزاران داستان و توضیح درباره او دارم که می‌توانم از هر طرف بیان کنم.
گر من از مردان دین آگاهمی هرگز کجا
با چنین نامردی از مردان رهبر گویمی
هوش مصنوعی: اگر من از دانشمندان دین باخبر بودم، هرگز با چنین بی‌رحمی درباره رهبران مردان نمی‌گفتم.
دامن اندر چینمی از خود اگر هر دم برون
راز مردان جهان با دامن تر گویمی
هوش مصنوعی: اگر من در دامنم چین‌هایی داشته باشم، این نشان می‌دهد که هر لحظه می‌توانم رازهای بزرگ مردان جهان را با دامن ترم برملا کنم.
جز سخن چیزی ندارم گر مرا چیزیستی
با چنان چیزی کجا دیوان و دفتر گویمی
هوش مصنوعی: من هیچ چیز اضافی ندارم جز کلام. اگر تو چیزی هستی، با آن چیز چگونه می‌توانم از دیوان و دفتر صحبت کنم؟
گر از آن دریای معنی قطره‌ای بودی مرا
حاش لله گر من از اعراض و جوهر گویمی
هوش مصنوعی: اگر از آن دریای معنی فقط یک قطره می‌بودم، برایم حاشا که من از بی‌اعتنایی و ذات سخن بگویم.
در هوای حق اگر یک ذره نوری دارمی
نیستی ممکن که از خورشید انور گویمی
هوش مصنوعی: اگر در فضای حق فقط یک ذره نور داشته باشی، ممکن نیست که از نور خورشید بهره‌مند شوی.
کاشکی مستغرق آن نور بودی جان من
زانکه گر مستغرقستی آن بهم در گویمی
هوش مصنوعی: ای کاش که تو در آن نور غرق می‌شدی جان من، زیرا اگر این‌گونه می‌بودی، می‌توانستم همه چیز را درباره‌ات بگویم.
گر من اندر ملک دین گنج قناعت دارمی
خویشتن را ملکت عالم میسر گویمی
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین دین از قناعت بهره‌مند باشم، می‌توانم خود را فرمانروای عالم تصور کنم.
طفل را هم ماندهٔ حرفی و گرنه طفلمی
من الف را گاه در بن گاه بر سر گویمی
هوش مصنوعی: اگر بخواهم معنی این بیت را به زبان ساده بیان کنم، می‌توان گفت: کودک در آغوش مادرش گاهی به حرف نمی‌آید و فقط در لحظات خاصی، مثال‌هایی از مسائل را به زبان می‌آورد. به عبارت دیگر، حتی اگر کودک در حال حاضر سکوت کرده باشد، در مواقع خاصی می‌تواند صحبت کند و چیزهایی را بگوید.
ای خدا نقصان مده در جوهر ایمان من
گر به جز تو در دو عالم بنده‌پرور گویمی
هوش مصنوعی: پروردگارا، در ایمانی که دارم کاستی نگذار. چرا که اگر غیر از تو در این دو جهان، خالق و پرورش‌دهنده‌ای وجود داشته باشد، من نمی‌توانم این را بگویم.
در بقا عزت تو را و در فنا لذت مرا
مستمی گر با تو خود را من برابر گویمی
هوش مصنوعی: در زندگی تو تجلی عظمت و در مرگ، تجربه شادی و لذت من است. اگر با تو خود را برابر فرض کنم، به خوشبختی می‌رسم.
یارب از نفس پلیدم پاک کن تا خویش را
همچو عیسی جاودان خود را مطهر گویمی
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از نفس آلوده‌ام پاکم کن تا بتوانم مانند عیسی، خود را پاک و جاویدان معرفی کنم.
گر دل عطار پست نفس خاکی نیستی
از بلندی شعر فوق هفت اختر گویمی
هوش مصنوعی: اگر دل عطار را پست و پایین بشماری، از بلندی شعر خود می‌توانم بگویم که از جایگاه هفت ستاره بالاتر است.

حاشیه ها

1387/02/07 07:05
ف-ش

در بیت نهم گویا معنیش به جای مغریش درست است
---
پاسخ: کلمه‌ی مذکور «صغری‌ش» است و ترکیب «عالم صغری» چندان غریب نمی‌نماید، در هر صورت اگر از دوستان کسی به نسخه‌ی چاپی معتبر دسترسی دارد در این زمینه ما را راهنمایی کند. تغییری اعمال نشد.