برگردان به زبان ساده
الا ای جان و دل را درد و دارو
تو آن نوری که کم تمسسه نارو
هوش مصنوعی: ای جان و دل، تو دردی و درمانی. تو نوری هستی که هرگز خاموش نمیشود و به کسی آسیب نمیزنی.
ز روزنهای مشکاتی مشبک
نشیمن کرده بر شاخی مبارک
هوش مصنوعی: از روزنههای مشبک، منزلی درختی زیبا ساخته شده است.
تو در مصباح تن مشکوة نوری
ز نزدیکی که هستی دورِ دوری
هوش مصنوعی: تو مانند چراغی هستی که در ظرفی قرار گرفته، و از آنجا که به من نزدیک هستی، نور تو دور و از دسترس نیست.
زجاجه بشکن و زیتت فروریز
به نور کوکب دری درآویز
هوش مصنوعی: شیشه را بشکن و روغن خود را در نور ستارهای بریز تا در درون آسمان جذب شود.
ترا با مشرق و مغرب چه کارست
که نور آسمان گردت حصارست
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به مشرق و مغرب داری، وقتی که نور آسمان دور تو را احاطه کرده است؟
الا ای بلبل گویای اسرار
ز صندوق جواهر بند بردار
هوش مصنوعی: ای بلبل خوشصدا که رازها را بیان میکنی، از صندوق جواهرات چیزی را بردار و بگو.
چو عیسی در سخن شیرین زفان شو
صدف را بشکن و گوهر فشان شو
هوش مصنوعی: برای اینکه گفتارت موثر و دلنشین باشد، مانند عیسی (ع) که با کلام شیرین خود انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد، تلاش کن تا در گفتگوهایت زیباییها را نمایان کنی و به دیگران نور و ارزش ببخشی.
به آواز خوش خود سر میافراز
که در ابریشم و نی هست آواز
هوش مصنوعی: با صدای دلنواز خود سر را بلند کن، چرا که در منسجم و لطیف وجودت، صدایی است که میدرخشد.
خوش آوازی بلبل از تو بیش است
که سرمست خوش آوازی خویش است
هوش مصنوعی: بلبل آوازهخوانیاش از تو زیباتر است، چون خود را در لذت آوازش غرق کرده است.
ز شِنْوایی خود چندین بمخروش
که بانگی بشنود ده میل خرگوش
هوش مصنوعی: از صدای خودت به اندازهای سر و صدا کن که صدات به گوش کسی برسد، حتی اگر آن شخص یک خرگوش باشد.
ز بینایی مدان این فر و فرهنگ
که گنجشکی ببیند بیست فرسنگ
هوش مصنوعی: این شعر به ما میفهماند که باید ارزش و زیبایی فرهنگ و هویتمان را جدی بگیریم، حتی اگر موجود کوچکی مثل گنجشک نیز به آن توجه نکند و در فاصلهای دورتر زندگی کند. به عبارت دیگر، نباید به ظاهر وضعیت یا نظر دیگران دربارهی خودمان اهمیت زیادی بدهیم.
ز بویایی ناقص نیز کم گوی
که از یک میل موشی بشنود بوی
هوش مصنوعی: به خاطر بویایی ناقص خود کمتر صحبت کن، زیرا حتی یک موش هم میتواند بوی خاصی را متوجه شود.
ز وهم خود مدان خود را تزاید
که آب از وهم خود بنمود هدهد
هوش مصنوعی: به خیال خودت، نه خودت را بزرگمنش تصور کن و نه به خودت اضافه کن. چون همانطور که هدهد از خیال خود آب را نشان داد، واقعیت چیز دیگری است.
تو گر بیشی از آن جمله از آنی
که بس گویا و بس پاکیزه دانی
هوش مصنوعی: اگر تو از دیگران برتری، نشان آن سخنانی روشن و پاکیزهای است که میگویی.
الا ای قطرهٔ بالا گزیده
ز دریای قِدم بویی شنیده
هوش مصنوعی: ای قطرهای که از دریا به زودی صعود کردهای، آیا بوی وجودی را که به جا گذاشته شده است حس کردهای؟
ز دریا گرچه بالایی گزیدی
ولیکن در کمال خود رسیدی
هوش مصنوعی: اگرچه از دریا بلند پروازی و به اوج رفتهای، اما در نهایت به کمال و تعالی خود دست پیدا کردی.
چو از دریا سوی بالا شدی تو
صدف را لؤلؤی لالا شدی تو
هوش مصنوعی: وقتی از دریا به سمت بالا رفتی، مانند صدفی شدی که در آن مروارید زیبایی شکل گرفته است.
تو ناکرده سفر، گوهر نگردی
چو خاکستر شدی اخگر نگردی
هوش مصنوعی: اگر سفری نداشتهای، مانند خاکستر نخواهی شد و اگر در راهی نروی، مانند جواهر نخواهی درخشید.
سفر کردی ز دریا سوی عنصر
سفر ناکرده قطره کی شود دُر؟
هوش مصنوعی: اگر از دریا سفر کنی و به سوی عنصر دیگری بروی، آیا ممکن است که یک قطره بیسفر به دریا تبدیل به مروارید شود؟
نخستین قطره باران سفر کرد
و از آن پس قعر دریا پر گهر کرد
هوش مصنوعی: نخستین قطره باران به سفر خود آغاز کرد و پس از آن عمق دریا را پر از جواهرات کرد.
به دریا گر گهر پنهان بماند
گهر با خاک ره یکسان بماند
هوش مصنوعی: اگر گوهر پنهان در دریا بماند، ارزشی ندارد و با خاک مسیر یکسان خواهد بود.
ولی چون گوهر از دریا برآید
ز زیر تشت پر زر با سرآید
هوش مصنوعی: وقتی که گوهر از دریا بیرون میآید، حتی اگر در ظرفی پر از زر و طلا باشد، باز هم با جذابیت و زیبایی خود نمایان میشود.
چو برگ تود از موضع سفر کرد
ز دیبا و ز اطلس سر بهدر کرد
هوش مصنوعی: مثل برگ درختی که از جای خود حرکت میکند و از پارچههای نازک و زرق و برقدار بیرون میآید.
سفر را گر نه این انجام بودی
فلک را یک نفس آرام بودی
هوش مصنوعی: اگر سفر به اینجا ختم نمیشد، آسمان هم یک لحظه آرامش میداشت.
سفر را گر چنین قدری نبودی
مه نو از سفر بدری نبودی
هوش مصنوعی: اگر سفر اینقدر با ارزش نبود، ماه نو هم از سفر باز نمیآمد.
الا ای نیک یار تند مستیز
دمی زین چارچوب طبع برخیز
هوش مصنوعی: ای دوست خوب، لحظهای از حالت مستی خود بیرون بیا و از این چهارچوب فکری که به خودت بستهای، خارج شو.
به پروازِ جهانِ لامکان شو
زمانی بی زمین و بی زمان شو
هوش مصنوعی: به دنیای بینهایت و غیرمادی پرواز کن و مدتی را بدون محدودیتهای زمینی و زمانی سپری کن.
که اندر لازمان صد سال و یک دم
به پیشت هر دو یکسانند با هم
هوش مصنوعی: در زمان بینهایت، صد سال و یک لحظه به یک اندازه اهمیت دارند و هیچکدام بر دیگری برتری ندارند.
دمی آنجایگه صد سال باشد
ز استقبال و ماضی حال باشد
هوش مصنوعی: لحظهای که در آن زندگی میکنیم میتواند به اندازهی صد سال ارزشمند باشد، در حالی که خاطرات گذشته و نگرانیهای آینده در آن لحظه حضور ندارند.
ولیکن حال نبود در زمانی
از آن معنی که نبود آسمانی
هوش مصنوعی: اما در آن زمان، حالتی از آن مفهوم وجود نداشت که آسمانی در کار نبود.
نیابی انقضای دور دوران
نبینی انقلاب چرخ گردان
هوش مصنوعی: اگر به پایان عمر یا دوران خود پی نبری، نمیتوانی تغییرات و تحولات روزگار را ببینی.
چو نور دیده باشد آسمانها
نباشد چون چنینها آنچنانها
هوش مصنوعی: اگر آسمانها با نور دیده شوند، دیگر نیازی به آنها نیست، چون افرادی از این دست وجود ندارند.
نه نقصان باشد آنجا، نه کمالی
نه ماضی و نه مستقبل، نه حالی
هوش مصنوعی: در آنجا نه چیز کم است و نه چیز کامل، نه گذشتهای وجود دارد و نه آیندهای، بلکه حالتی نیست.
چو هست آن حضرت از هر دو جهان دور
از آنست از زمان و از مکان دور
هوش مصنوعی: حضرت او از هر دو جهان فراتر است و به همین دلیل از زمان و مکان جدا میباشد.
بود در یک نفس مهدی و آدم
نه آن یک بیش ازین نه این از آن کم
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هم مهدی وجود دارد و هم آدم. نه چیزی بیشتر از این وجود دارد و نه چیزی کمتر.
چو حالی این زمین کردی بَدل تو
یکی بینی ابد را با ازل تو
هوش مصنوعی: وقتی حال و هوای این زمین را تغییر دهی، میتوانی ابدیت را با آغاز از آنجا حس کنی.
چو آنجا نه چه ونه چند باشد
ازل را با ابد پیوند باشد
هوش مصنوعی: در آنجا نه چیزی وجود دارد و نه تعدادی، اما رابطهای میان ازل و ابد برقرار است.
یقین دانم که هر دو جز یکی نیست
محقق را درین معنی شکی نیست
هوش مصنوعی: مطمئن هستم که این دو به هیچ وجه جدا از یکدیگر نیستند و در این موضوع، هیچ تردیدی وجود ندارد.
الا یا مهرهبازِ حقهپرداز
نقاب از لعبتِ معنی برانداز
هوش مصنوعی: ای بازیگر حقهباز، پرده را از چهره حقیقت برکن.
مشعبدوار چابک دستییی کن
شرابی درکش و بدمستییی کن
هوش مصنوعی: به رفتار و حرکات خود چابکی و تند و سریع ببخش، مثل کسی که در میخانه است، جرعهای از شراب بنوش و خود را در حال خوشی و سرمستی غرق کن.
به (؟ز) خاک آینهٔ جانْ پاک بزدای
تهی کن حقه را و پاک بنمای
پاک در مصرع اول یعنی کاملا و در مصرع دوم یعنی تمیز
ز بندِ پیچ بر پیچِ زمانه
گرفتار آمدی در کنجِ خانه
هوش مصنوعی: در دنیای پرفراز و نشیب امروز، تو در گوشهای از خانه به دام افتادی و نمیتوانی از آنجا خارج شوی.
اگر تو روی بنمایی ز پرده
بسوزی هفت چرخ سال خورده
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی به من نگاه کنی و خودت را نشان بدهی، دیگر هیچ چیز نمیتواند در برابر زیباییات مقاومت کند و حتی زمان هم تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
تو گنجی نُه سپهرت درمیانه
برآی از چار دیوار زمانه
هوش مصنوعی: تو گنجی بزرگ و قیمتی هستی که در میان چهار دیوار دنیا و زمان قرار داری.
طلسم و بند نیز نجات بشکن
در و دهلیز موجودات بشکن
هوش مصنوعی: طلسم و موانع را بشکن و درها و راههای موجودات را باز کن.
تو گنجی لیک در بند طلسمی
تو جانی لیک در زندان جسمی
هوش مصنوعی: تو گنجی با ارزش هستی، اما در دام و محدودیتهایی گرفتار شدهای. تو روحی داری که در قید و بند جسم به سر میبرد.
ازین زندان دنیا رخت برگیر
به کلی دل ز بند سخت برگیر
هوش مصنوعی: این دنیا مانند زندانی است، پس تمام تعلقات و سختیهایش را رها کن و دل را از بند آن آزاد کن.
میان پارگین و آز ماندی
نمیدانی که از چه باز ماندی
هوش مصنوعی: بین دلتنگی و آرزو گیر کردهای و نمیدانی چرا از آنچه میخواهی عقب ماندهای.
تو معذوری که آگاهی نداری
که اینجا آنچ میخواهی نداری
هوش مصنوعی: تو معذوری، چون نمیدانی که اینجا چیزی که دنبال آن هستی وجود ندارد.
چو از حق برگ رندان مینیابی
عجب نبود اگر آن مینیابی
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت و واقعیت دور شوی و به افکار و اندیشههای فریبنده توجه کنی، تعجبی ندارد که به چیزهای نادرست و بیپایهای بر بخوری.
الا یا مرغ حکمت دان زمانی
چه خواهی یافت زین به آشیانی
هوش مصنوعی: ای مرغ حکمت، بدان که در زمانهای که در آن هستی، هرگز از اینجا به جای امن و آشیانی نخواهی رسید.
به پرواز معانی باز کن پر
سرای هفت در را باز کن در
هوش مصنوعی: پرواز به سمت معانی را آغاز کن، و دروازهی پرشکوه هفت در را بگشا.
چو بگذشتی ز چار و نُه به پرواز
ز خود بگذر به حق کن چشم خود باز
هوش مصنوعی: زمانی که از مراحل سخت عبور کردی و به اوج رسیدی، از خودت فراتر برو و به حقیقت و نور معنوی توجه کن.
چرا مغرور جای دیو گشتی
تو دیوانه شدی کالیو گشتی
هوش مصنوعی: چرا به خودت مغرور شدهای و جایگاه شیطان را انتخاب کردهای؟ تو به دیوانگی افتادهای و در این شرایط به کالی تبدیل شدهای.
چو میدانی که میباید شدن زود
نه خواهد نیز روی آمدن بود
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که باید به زودی تغییر کنی، دیگر نباید منتظر بمانی تا زمان مناسب برسد.
چه خواهی کرد جای مکر و تلبیس؟
ز دنیا بگذر و بگذار ابلیس
هوش مصنوعی: چه میکنی با فریبکاری و نیرنگ؟ از دنیای فریبنده بگذر و به وسوسههای بد دست نزن.
بدان کهاقطاع ابلیس است دنیا
سرای مکر و تلبیس است دنیا
هوش مصنوعی: بدان که دنیا مانند درگاهی است که ابلیس در آن دام میگذارد و مردم را به فریب میآورد. این عالم پر از فریب و نیرنگ است.
سرای او بدو ده باز رفتی
نظر بر پیشگاه انداز و رفتی
هوش مصنوعی: به خانهاش بازگرد و با دقت به جلو نگاه کن، در حالی که به او توجه داری.
چو نیست ابلیس را با جای تو کار
تو نیز از جای او بگذر به هنجار
هوش مصنوعی: وقتی ابلیس در کنار تو نیست، تو هم میتوانی از کارهای او فاصله بگیری و به راهی درست و مطابق با اصول هدایت شوی.
چو زین گلخن بدان گلشن رسیدی
همان انگار کهاین گلخن ندیدی
هوش مصنوعی: وقتی به آن باغ زیبای گل رسیدی، انگار که دیگر به این گلخن توجهی نکردهای.
نخستین در جهان قدس بخرام
وزآن پس در جهان انس نِه گام
هوش مصنوعی: اولین قدم خود را در دنیای مقدس بردار و پس از آن در دنیای انسانها قدم بزن.
چو بر استبرق خضرا نشینی
تو باشی جمله و خود را نبینی
هوش مصنوعی: اگر بر پارچهای سبز و زیبا نشسته باشی، همه چیز را خواهی دید جز خودت.
چو بگذشتی ز چندان پرده و دام
به یک چندی شوی هادی بر آن بام
هوش مصنوعی: وقتی از تمام پردهها و تلهها عبور کردی، به زودی میتوانی راهنمایی کنی بر آن بلندای زندگی.
شود چشمت به خورشید جهان باز
شود بر تو در دریای جان باز
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت به خورشید روشنایی بخش دنیا گشوده شود، در دریاچهی وجودت نیز افقهای جدیدی نمایان خواهد شد.
چو تو هادی شدی در خود نگه کن
بدان خود را و قصد بارگه کن
هوش مصنوعی: وقتی تو راهنمایی و هدایتکننده هستی، به درون خود نگاه کن و خود را بشناس و به سوی هدف و مقصدت حرکت کن.
که چون خوددان شوی حقدان شوی تو
از آن پس زود در پیشان شوی تو
هوش مصنوعی: وقتی که به شناخت و درک درونی خود برسی، به حقیقت و واقعیت نیز پی خواهی برد و از آن moment به بعد، به سرعت در مسیر روشنایی و آگاهی قرار خواهی گرفت.
اگر هستی حجابی پیشت آرد
از آن حالت دمی با خویشت آرد
هوش مصنوعی: اگر چیزی مانع از دیدن واقعیات بشود، مدت کوتاهی به خودت بیاندیش که آن موانع را کنار بگذاری.
چو هستی تو ننماید برِ او
ز خود بیخود بمانی بر در او
هوش مصنوعی: زمانی که وجود تو در مقابل او نمایان نشود، از خود بیخود خواهی ماند و در سایهاش باقی خواهی ماند.
دگر ره پردهای در پیش آید
خودی در بی خودی با خویش آید
هوش مصنوعی: راه جدیدی پیش روی انسان قرار میگیرد که در آن، او در حالتی از بیخود بودن، به حقیقت خود پی میبرد.
چو آگه شد، شود لذت پدیدار
ز شادی در خروش آید دگر بار
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از چیزی آگاه شود، لذت آن برایش آشکار میشود و از شادی دوباره به وجد میآید.
چو پروانه بر آتش میزند خویش
که تا هستی او برخیزد از پیش
هوش مصنوعی: همچون پروانهای که به شمع نزدیک میشود تا خود را بسوزاند، زیرا میخواهد وجودش را دگرگون کند و به حالت جدیدی برسد.
چو برخیزد حجاب هستی او
دگر ره قوت آرد مستی او
هوش مصنوعی: وقتی پردههای وجودش کنار برود، دیگر راهی جز نیرومند شدن و شیدایی او باقی نمیماند.
گهی افتان گهی خیزان بماند
گهی بیجان گهی با جان بماند
هوش مصنوعی: گاهی سقوط میکند، گاهی بلند میشود، گاهی بیحس و گاهی پر از انرژی باقی میماند.
گهی در لذتی گه در فنایی
گهی در فرقتی گه در بقایی
هوش مصنوعی: گاهی در خوشی و لذت هستم، گاهی در زوال و ناپدیدی؛ گاهی در دوری و جدایی به سر میبرم، و گاهی در زندگی و بقایم.
بگویم این سخن سرباز با تو
که گه غم چیست گاهی ناز با تو
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که گاهی اوقات نیاز به درد و رنج وجود دارد و گاهی هم لحظات شیرین و دلپذیر.
قدم را با حدوث آویزشی نیست
وگر آویزشست آمیزشی نیست
هوش مصنوعی: قدمی که به خاطر اتفاقی حاصل شده، نمیتواند به جای خود باقی بماند؛ و اگر به واقع آویزهای وجود داشته باشد، ارتباط و نزدیکی ندارد.
کنون ای آفتاب سایه پرورد
که گفتت کز کنار دایه برگرد؟
هوش مصنوعی: اکنون ای آفتاب مهربان، که تو گفتی من باید از کنار دایهام دور شوم؟
چو تو در عالم حادث شتابی
ز نور عالم ثالث چه یابی؟
هوش مصنوعی: وقتی تو در دنیای پر از تغییرات و وقایع به سرعت حرکت میکنی، از نور و روشنایی دنیای دیگر چه چیزی میتوانی به دست آوری؟
الا ای مرغ بیرون آی ازین دام
دمی در مرغزار خلد بخرام
هوش مصنوعی: ای پرنده، از این دام خارج شو و لحظهای در باغ بهشت پرواز کن و آزادی را احساس کن.
چو هستی بر دل اسرار گشته
ز شاخ عشق برخوردار گشته
هوش مصنوعی: زمانی که وجود انسان تحت تأثیر محبت و عشق قرار میگیرد، به درک و آگاهی عمیقتری از اسرار زندگی دست پیدا میکند. این محبت مانند شاخ و برگ درختی است که انسان را از زیباییها و نکات پنهان زندگی بهرهمند میکند.
بگردان روی از دیوار آخر
فرو شو در پی اسرار آخر
هوش مصنوعی: روی خود را از دیوار برگردان و به دنبال رازهای عمیقتر و پنهانتر برو.
همی هر ذره از عالم که بینی
اگر تو در پی آن مینشینی
هوش مصنوعی: هر ذرهای از جهان که میبینی، اگر بخواهی به دنبال حقیقت آن بروی، باید توجه و دقت کافی به آن داشته باشی.
چنان پیدا شود آن ذره در راه
که نوری گردد از انوار درگاه
هوش مصنوعی: آن چنان ذرهای در مسیر خود نمایان میشود که مثل نوری از درگاه الهی میتابد.
شود هر ذرهای چون آفتابی
پدید آید حجابی از حجابی
هوش مصنوعی: هر ذرهای مانند یک خورشید خواهد درخشید و از آن نور، پردهای دیگر به وجود میآید.
برون میآید از اَستار اسرار
رهی دور و نهایت ناپدیدار
اَستار جمع ستر است، پردهها
نه هرگز هیچ کس پیشانش یابد
نه هرگز غایت و پایانش یابد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به طور قطعی آینده یا پایان کارش را پیشبینی کند.
چنین گفتهست طاهر پاکبازی
که من چل سال ماندم در نیازی
هوش مصنوعی: طاهر پاکباز گفته است که او به مدت چهل سال در حالت نیاز و درخواست بوده است.
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
ولی بر چشم تو عالم سیاه است
هوش مصنوعی: هر ذرهای از وجود ما به سوی دوست و محبوب راه دارد، اما در چشم تو جهان به رنگ تاریکی است.
نهادت پرده و دادت بسی هیل
که تا نااهل پیدا آید از اهل
هوش مصنوعی: وجود تو همچون پردهای است که به خوبی از آنچه در دل داری محافظت میکند و به دیگری اجازه نمیدهد تا به زوایای درونی تو پی ببرد تا زمانی که شخصی نالایق و ناآشنا به تو آشکار شود و خود را نشان دهد.
تو گر اهلیتی داری درین راه
ز یک یک ذره می شو تا به درگاه
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر صلاحیت و لیاقت داری، از هر ذره و پستی عبور کن تا به درگاه و مقصود نهایی رسیدی.
ز پیشان گر نظر بر تو نبودی
ز سوی تو سفر بر تو نبودی
پیشان یعنی آغاز، بدایت
ولی چون نور پیشان رهبر تست
چرا این کاهلی در جوهر تست؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با وجود اینکه تو مانند نوری هستی که راه را مشخص میکند، چرا هنوز تنبلی میکنی و در اصل وجودت قصور داری؟
ببین آخر اگر داری حضوری
که هر دم میرسد از یار نوری
هوش مصنوعی: ببین در نهایت اگر حضوری داری که هر لحظه از یار نوری به تو میرسد.
ز تو گر یار گیرد یک نظر باز
به دیناری نبابی هیچ زنار
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو یک نگاه به کسی بیندازد، ارزش آن به اندازهی یک دینار هم نخواهد بود و هیچ ارزش و اهمیتی ندارد.
اگر روشن کنی آیینهٔ دل
دری بگشایدت در سینه دل
هوش مصنوعی: اگر دل خود را پاک و روشن نگهداری، درهای جدیدی از فهم و احساسات به رویت باز خواهد شد.
دری کان در چو بر دلبر گشاید
فلک را پرده داری برنشاید
هوش مصنوعی: زمانی که دلبر در دل انسان در را باز کند، دیگر آسمان و سرنوشت نمیتوانند پردهای بر عشق و رابطه بیاورند.
تو را سه چیز میباید ز کونین
بدانستن عمل کردن شدن عین
هوش مصنوعی: برای تو در زندگی سه چیز ضروری است: باید آگاهی پیدا کنی، عمل کنی و به واقعیت تبدیل شوی.
چو علمت از عبادت بین گردد
دلت آیینه کونین گردد
هوش مصنوعی: وقتی که از عبادت واقعی آگاه شوی، قلبت مانند آینهای میشود که همه جهان را در خود منعکس میکند.