شمارهٔ ۹۲۴
شبها ببزم غیر توئی شمع انجمن
چون شام کور میگذرد هر شبی بمن
پروانه ای که گرد سرت پر زند منم
در محفلی که روی تو شد شمع انجمن
بازآی چون نسیم سحرگه ببوستان
تا غنچه همچو گل بدرد بر تو پیرهن
هر دل که شد بشام غریبان زلف تو
تا صبح روز حشر ندارد غم وطن
آنرا که سرو و گل بنظر جلوه میکند
هرگز ندیده سرو گلندام سیمتن
عیسی صفت بمقبره کشتگان بیا
کز شوق تو کنند قبا بر بدن کفن
از آب چشم و آه من ای شوخ الحذر
کاین برق خانه سوز است آن سیل خانه کن
زآن دام زلف و دانه خالت که بر لبست
یوسف هزار افکنی اندر چه ذقن
هر کس که گفت مشگ بود از ختا کجاست
نیکو ندیده نافه آنزلف پرشکن
پرچین کند چو حلقه آنزلف مشکبوی
در هر شکن اسیر کند آهوی ختن
آشفته از خودی بگذر تا رسی بدوست
کاندر حریم عشق نگنجیده ما و من
آن خاک عرش فرش سر کوی مرتضی
آن شهسوار عرصه امکان ابوالحسن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبها ببزم غیر توئی شمع انجمن
چون شام کور میگذرد هر شبی بمن
هوش مصنوعی: در شبها، غیر از تو، شمع مجلس من روشن نیست. شبهای من مانند شبهای تاریک میگذرد و هیچکس جز تو در آن حضور ندارد.
پروانه ای که گرد سرت پر زند منم
در محفلی که روی تو شد شمع انجمن
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای هستم که دور تو میچرخد، در جمعی که تو بهعنوان نور و شمع آن حضور داری.
بازآی چون نسیم سحرگه ببوستان
تا غنچه همچو گل بدرد بر تو پیرهن
هوش مصنوعی: برگرد و مانند نسیم صبحگاهی به باغ بیا تا غنچه مانند گلی از تو دل بکند.
هر دل که شد بشام غریبان زلف تو
تا صبح روز حشر ندارد غم وطن
هوش مصنوعی: هر دلی که به خاطر زلف تو تا صبح قیامت غم و اندوه وطن را فراموش کند، دیگر از درد جدایی بیخبر خواهد بود.
آنرا که سرو و گل بنظر جلوه میکند
هرگز ندیده سرو گلندام سیمتن
هوش مصنوعی: کسی که به نظرش سرو و گل زیبا هستند، هرگز سرو و گلی با آن زیبایی را ندیده است.
عیسی صفت بمقبره کشتگان بیا
کز شوق تو کنند قبا بر بدن کفن
هوش مصنوعی: ای عیسی (پیامبر)، به گورستان افراد مرده بیا تا به خاطر شوق تو، بر روی کفنهایشان لباس زیبایی بپوشند.
از آب چشم و آه من ای شوخ الحذر
کاین برق خانه سوز است آن سیل خانه کن
هوش مصنوعی: ای عزیز محتاط، از اشک و ناله من آگاه باش که این آتش ناشی از آنگونه احساسات، میتواند خانه را ویران کند.
زآن دام زلف و دانه خالت که بر لبست
یوسف هزار افکنی اندر چه ذقن
هوش مصنوعی: از آن دام زلف و دانهای که بر لب توست، یوسف هزار بار در چه حالتی به دام خواهد افتاد.
هر کس که گفت مشگ بود از ختا کجاست
نیکو ندیده نافه آنزلف پرشکن
هوش مصنوعی: هر کسی که از بوی خوش مشک سوال کند، باید به خوبی بداند که این عطر از کجاست؛ چرا که او هرگز زیبایی و لطافت موهای معشوق را ندیده است.
پرچین کند چو حلقه آنزلف مشکبوی
در هر شکن اسیر کند آهوی ختن
هوش مصنوعی: زمانی که موهای خوشبوی او مانند حلقهای دور من میپیچد و در هر خم و کجی، مانند آهویی از سرزمین ختن گرفتار میشود.
آشفته از خودی بگذر تا رسی بدوست
کاندر حریم عشق نگنجیده ما و من
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق، باید از خودخواهی و اضطرابهای درونی خود عبور کنی، چرا که در فضای عشق، هیچ جایی برای خود و دیگران نیست و تنها عشق و همپیوندی وجود دارد.
آن خاک عرش فرش سر کوی مرتضی
آن شهسوار عرصه امکان ابوالحسن
هوش مصنوعی: آن زمین که زیر عرش قرار دارد و در کنار کوی امام علی (ع) است، متعلق به ابوالحسن، آن شاهزاده میدان وجود است.