شمارهٔ ۵۴۴
ای بچین سر زلفت دل عشاق اسیر
نگهت آفت دلهای جوان فتنه پیر
درخم زلف تو گر دل کند افغان چه عجب
بشب تیره کند ناله فزون مرغ اسیر
خواهی ار وارهدت نرگس بیمار زدرد
بدو گیسوت بگو تانفروشند عبیر
بسفر رفته و برگشته و مشتاق توام
وه اگر اردم امشب خبر وصل بشیر
بجز آن چشم سیه زیر خم ابرویت
کی کماندار بود آهوی چین در نخجیر
بی سبب غمزه ملازم نبود چشم تو را
هیچ شه بی سپهی ملک نکرده تسخیر
یوسف آسا بتک چاه زنخدان ماندم
ای خم زلف دلاویز توام دست بگیر
دل بی گنج غم دوست بویرانی رفت
خیز ای عشق که عقل آمده بهر تعمیر
حبشی زاده خال تو بروم است غریب
یا به بتخانه هندو بچه ای در کشمیر
یوسف دلشده زندانی زلفت رحمی
میهمانرا نکشد هیچکس اندر زنجیر
نه عجب باشد اگر ترک کند نقش نگار
گر کند صورت زیبای تو مانی تصویر
چشم من وقف کمانخانه ابروی تو شد
برمکش سخت کمانا زدلم ناوک تیر
دوش با زلف تو در خواب هم آغوش شدم
خواب آشفته ما را که نماید تعبیر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بچین سر زلفت دل عشاق اسیر
نگهت آفت دلهای جوان فتنه پیر
هوش مصنوعی: ای نازنین، موهای زیبایت را بیفشان و دل عاشقان را در دام زیباییات به اسیری بگیر. نگاه تو، مانند آفتی است که دلهای جوان را به آشفتگی میاندازد.
درخم زلف تو گر دل کند افغان چه عجب
بشب تیره کند ناله فزون مرغ اسیر
هوش مصنوعی: اگر دل از زلف تو بگیرد و نالهای سردهد، جای تعجبی نیست که در شب تار، صدای اندوهین پرندهای اسیر را بلند کند.
خواهی ار وارهدت نرگس بیمار زدرد
بدو گیسوت بگو تانفروشند عبیر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که نرگس بیمار از درد در آغوش تو بیفتد، به او بگو که موهایت را به بوی خوش عطر بفروشد.
بسفر رفته و برگشته و مشتاق توام
وه اگر اردم امشب خبر وصل بشیر
هوش مصنوعی: به سفر رفته و حالا برگشتهام و بسیار مشتاق تو هستم. اگر امروز شب، خبری از وصال و دیدار تو بیاید، چقدر خوشحال خواهم شد.
بجز آن چشم سیه زیر خم ابرویت
کی کماندار بود آهوی چین در نخجیر
هوش مصنوعی: به جز آن چشمان سیاه که زیر ابرویت خم شده، آیا کماندار دیگری وجود دارد که همچون آهویی در چراگاهها به چنگ بیفتد؟
بی سبب غمزه ملازم نبود چشم تو را
هیچ شه بی سپهی ملک نکرده تسخیر
هوش مصنوعی: بدون دلیل، چشم تو هیچ زمانی همراه با عشق نبود و هیچ سلطان و فرمانروایی بدون ارتش نتوانسته است بر زمین تسلط یابد.
یوسف آسا بتک چاه زنخدان ماندم
ای خم زلف دلاویز توام دست بگیر
هوش مصنوعی: ای یوسف گرانقدر، من در چاه عشق تو گرفتار شدم. ای زیبایی زلفهات، مرا در آغوش بگیر و نجاتم بده.
دل بی گنج غم دوست بویرانی رفت
خیز ای عشق که عقل آمده بهر تعمیر
هوش مصنوعی: دل بیبهانه مشغول غم دوست بود و حالا به ویرانی رسیده است. ای عشق، برخیز که عقل برای ترمیم و بهبود آمده است.
حبشی زاده خال تو بروم است غریب
یا به بتخانه هندو بچه ای در کشمیر
هوش مصنوعی: مردی حبشی به خاطر جذابیت خال روی تو به او دلبسته شده است و مانند کودکانی که در معبدهای هندوها در کشمیر هستند، احساس غریبی و دوری میکند.
یوسف دلشده زندانی زلفت رحمی
میهمانرا نکشد هیچکس اندر زنجیر
هوش مصنوعی: یوسف که دلش به زنجیر زلف تو گرفتار شده، هیچکس نمیتواند میهمانی را که به زنجیر کشیده شده، بکشد.
نه عجب باشد اگر ترک کند نقش نگار
گر کند صورت زیبای تو مانی تصویر
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر تصویر زیبا و با ناز و زیبایی که از تو در دل ها نقش بسته، از بین برود، چراکه خود تو به قدری زیبا هستی که همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهی.
چشم من وقف کمانخانه ابروی تو شد
برمکش سخت کمانا زدلم ناوک تیر
هوش مصنوعی: چشم من برای زیبایی ابروی تو مخصوص شده است، پس با شدت آن را بکش که قلبم مانند تیر در تیرکمان نشانهگیری میکند.
دوش با زلف تو در خواب هم آغوش شدم
خواب آشفته ما را که نماید تعبیر
هوش مصنوعی: دیروز در خواب، در آغوش زلف تو بودم. حالا میپرسم که این خواب آشفته ما چه معنایی دارد و چگونه تعبیر میشود.