شمارهٔ ۱۶۰
دل از دو جهان کرده بعشق تو قناعت
جان سوده بخاک حرمت جبهه طاعت
دل اهل ریاضت بود و با دهنت ساخت
با هیچ کند صبر به تنگی قناعت
از طعنه دشمن نروم من زدر دوست
گو سنگ ملامت بزن و تیر شناعت
ما را بجز از بار گنه نیست متاعی
جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر
از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
جز جان پی ایثار توام نیست متاعی
جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر
از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
جز جان پی ایثار توام نیست متاعی
با قیمت یوسف چکند تنگ بضاعت
گفتی بدم مرگ بود ساعت وصلم
من روز و شبان میشمرم آندم و ساعت
پروانه صفت گرد سر شمع بگردیم
کز سوختنش بزم فروزند جماعت
هر کس بامید عمل آید بصف حشر
آشفته درآید زدر عجز و ضراعت
المنت لله که ثمر حب علی داد
تخمی که در این مزرعه کردیم زراعت
دین و دل و صبر و خرد و جان و تنی بود
در دادم و شرمنده زتنگی بضاعت
طفلی بصف عشق بجولان چه درآید
رستم نزده لاف زمردی و شجاعت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل از دو جهان کرده بعشق تو قناعت
جان سوده بخاک حرمت جبهه طاعت
هوش مصنوعی: دل از دو جهان برای عشق تو راضی شده است و جانم را به خاک پای حرمت تو دادهام، تا در جبهه عبودیت و بندگیام با خضوع و طاعت تو باشم.
دل اهل ریاضت بود و با دهنت ساخت
با هیچ کند صبر به تنگی قناعت
هوش مصنوعی: دل آدمهای ریاضتکشیده به دنبال آرامش و آزادگی است، اما زبانشان با هیچ چیز سازگار نیست و صبرشان در برابر قناعت به تنگ آمده است.
از طعنه دشمن نروم من زدر دوست
گو سنگ ملامت بزن و تیر شناعت
هوش مصنوعی: نمیخواهم از تعابیر و طعنههای دشمن فرار کنم. اگر از دوست نیز برخوردی تند و انتقادی داری، بزن، من تحملش را دارم.
ما را بجز از بار گنه نیست متاعی
جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز بار گناه بر دوش ما نیست و جز عفو تو، کسی را نمیشناسم که بتواند به شفاعت ما بیاید.
شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر
از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
هوش مصنوعی: شاید قلب ساده من با استفاده از مواد خاصی که از خاک سیاه به دست میآید، تبدیل به طلا شود و افرادی که در این کار مهارت دارند این تغییر را انجام دهند.
جز جان پی ایثار توام نیست متاعی
جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت
هوش مصنوعی: جز جانم که در راه فدای تو است، چیزی برایم ارزشمند نیست. هیچ کس را جز تو نمیشناسم که عفوش را شایسته شفاعت بداند.
شاید مس قلب من خاکی شود اکسیر
از خاک سیه زر بکنند اهل صناعت
هوش مصنوعی: شاید آهن قلب من به قدری باارزش شود که اهل صنعت از خاک سیاه، طلا بسازند.
جز جان پی ایثار توام نیست متاعی
با قیمت یوسف چکند تنگ بضاعت
هوش مصنوعی: جز جانم که فدای توست، چیزی با ارزشی در دست ندارم. با قیمت یوسف، چه چیزی میتواند در مقابل کمبود این محبت باشد؟
گفتی بدم مرگ بود ساعت وصلم
من روز و شبان میشمرم آندم و ساعت
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر به من نرسی، مرگ برایم بهتر است؛ من روز و شب را میشمارم تا آن لحظهای که به تو برسم.
پروانه صفت گرد سر شمع بگردیم
کز سوختنش بزم فروزند جماعت
هوش مصنوعی: ما مانند پروانهها دور شمع میچرخیم، زیرا گرمای سوختن آن باعث روشنایی و شادی جمعیت میشود.
هر کس بامید عمل آید بصف حشر
آشفته درآید زدر عجز و ضراعت
هوش مصنوعی: هر کسی که با امید به عمل بپردازد، در روز قیامت به خاطر وضعیت آشفته و ناتوانیاش دچار مشکل خواهد شد.
المنت لله که ثمر حب علی داد
تخمی که در این مزرعه کردیم زراعت
هوش مصنوعی: سپاسگزاریم برای نعمتهایی که عشق علی به ما عطا کرد; seeds (دانهها) که در این زمین کاشتیم، حاصل میدهد.
دین و دل و صبر و خرد و جان و تنی بود
در دادم و شرمنده زتنگی بضاعت
هوش مصنوعی: در زندگی، من از همهچیزهایی که دارم، مانند دین، دل، صبر، خرد، جان و بدن، برای دیگران و نیازهایشان استفاده کردهام. اما به خاطر کمبودهایی که دارم، احساس شرمندگی میکنم.
طفلی بصف عشق بجولان چه درآید
رستم نزده لاف زمردی و شجاعت
هوش مصنوعی: کودکی در بازی عشق چطور میتواند به میدان بیاید در حالی که رستم، قهرمان شجاعت و قدرت، به خود نبالیده و از شجاعت و قدرتش صحبت نمیکند؟

آشفتهٔ شیرازی