شمارهٔ ۱۱۲
گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت
بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت
گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت
که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت
مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان
کنون که دولت حسنت بتا نصاب گرفت
پی عمارت دلها تفقدی باید
چرا که غمزه تو ملک بی حساب گرفت
نمانده گردن دیگر که در کمند آری
از آن زمانه تو را مالک الرقاب گرفت
چو خوی فشاند زرخساره باغبان گفتا
که بی حرارت آتش زگل گلاب گرفت
به هجر و وصل تو هر یک رقیب آشفته
سمندر آتش و ماهی وطن در آب گرفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر آفتاب فلک پرده از سحاب گرفت
بچهره ماه من از مشک تر نقاب گرفت
هوش مصنوعی: اگر خورشید آسمان پرده از ابرها بردارد، چهره ماه من از عطر مشک زیباتر میشود.
گرفت ساقی مستان بدست ساغر و گفت
که ماه چارده بر دست آفتاب گرفت
هوش مصنوعی: ساقی در دست خود جامی را گرفته و از زیبایی و نورانی بودن آن میگوید که همانند ماهی است که در شب چهاردهم به نور خورشید میدرخشد.
مکن دریغ زکوة رحت زمسکینان
کنون که دولت حسنت بتا نصاب گرفت
هوش مصنوعی: از دادن زکات به فقیران دریغ نکن، زیرا اینک که محنتها از دوش تو برداشته شده و نعمت و سروری به تو عطا شده است.
پی عمارت دلها تفقدی باید
چرا که غمزه تو ملک بی حساب گرفت
هوش مصنوعی: برای پرورش و نگهداری دلها باید توجه و مراقبت ویژهای داشته باشی، زیرا زیبایی و نگاه محبتآمیز تو به اندازهای فراوان است که هر قلبی را تسخیر میکند.
نمانده گردن دیگر که در کمند آری
از آن زمانه تو را مالک الرقاب گرفت
هوش مصنوعی: دیگر گردنی نمانده که بتوانی آن را در بند کنی، زیرا از آن زمان، دیگر قدرتی بر تو حاکم شده است.
چو خوی فشاند زرخساره باغبان گفتا
که بی حرارت آتش زگل گلاب گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که باغبان مشاهده کرد که گلها چهرهی زیبا و دلربایی دارند، گفت که این زیبایی به خاطر آتش درون آنهاست که از گل بیرون میآید.
به هجر و وصل تو هر یک رقیب آشفته
سمندر آتش و ماهی وطن در آب گرفت
هوش مصنوعی: در جدایی و نزدیکی تو، هر یک از ما دچار آشفتگی است. مانند سمندری که در آتش میسوزد و ماهی که از آب دور میشود و در وطن خود غرق میگردد.

آشفتهٔ شیرازی