گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

اگر این نکهت از آن طره چین در چین است
نتوان گفت که نافه ز غزال چین است
جان شیرین زکفش رفت بتخلی و هنوز
گوش فرهاد براه سخن شیرین است
تو بتنهائی عاشق کش خونخوار شدی
یا مگر رسم و ره شهر نکویان این است
یوسف از حیله اخوان به چه و گرگ بدشت
آنگه از راز درون پیرهن خونین است
گرچه خونست دل از نافه مشکین مویت
هم سیه موی تو از دود دل مسکین است
یار اگر بر سر مهر است تفاوت نکند
آسمان گر بسر مهر بمن یا کین است
چشم صاحب نظران در رخ تو حیرانست
تا چه جای نظر مردم کوته بین است
من و غلمان بهشتی و شی و باده صاف
چشم زاهد همه بر کوثر و حور العین است
عشق آن طرفه عروسی که چو شد نامزدت
دل و دین شیر بها و خردش کابین است
آه از آن لب شیرین که کند تلخ بفحش
حیف از آن سینه سیمین که دلش سنگین است
خون آشفته نمی شوئی و ترسم مردم
بشناسندت از آن خون که کفت رنگین است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر این نکهت از آن طره چین در چین است
نتوان گفت که نافه ز غزال چین است
هوش مصنوعی: اگر این عطر و بوی خوش که از موهای آن دختر می‌آید مربوط به اوست، نمی‌توان گفت که این عطر از نازکی غزال چینی است.
جان شیرین زکفش رفت بتخلی و هنوز
گوش فرهاد براه سخن شیرین است
هوش مصنوعی: جان شیرین از دستش رفته، اما هنوز گفتار شیرین لیلی در گوش فرهاد گواهی می‌دهد.
تو بتنهائی عاشق کش خونخوار شدی
یا مگر رسم و ره شهر نکویان این است
هوش مصنوعی: تو به تنهایی عاشقانی را از پا درآوردی، آیا این درست است یا اینکه این روند در شهر زیبایان همین‌طور است؟
یوسف از حیله اخوان به چه و گرگ بدشت
آنگه از راز درون پیرهن خونین است
هوش مصنوعی: یوسف از نقشه‌های برادرانش به چه راهی می‌تواند برود، و اگر گرگ او را ببلعد، در این صورت رازهای درون پیراهنش چه خواهد شد؟
گرچه خونست دل از نافه مشکین مویت
هم سیه موی تو از دود دل مسکین است
هوش مصنوعی: اگرچه دل من به خاطر عطر موی مشکینی‌ات خونین و غمگین است، ولی خود موی سیاه تو نیز از غم و دود دل درمانده من آسیب‌دیده است.
یار اگر بر سر مهر است تفاوت نکند
آسمان گر بسر مهر بمن یا کین است
هوش مصنوعی: اگر دوست نسبت به من محبت دارد، برایش مهم نیست که آسمان چه وضعیتی دارد؛ چه در حال محبت باشد یا بغض و کینه.
چشم صاحب نظران در رخ تو حیرانست
تا چه جای نظر مردم کوته بین است
هوش مصنوعی: چشم کسانی که دانش و بصیرت دارند به چهره تو دوخته شده است، زیرا نمی‌دانند که مردم ضعیف‌نظر چه دیدگاه‌هایی دارند.
من و غلمان بهشتی و شی و باده صاف
چشم زاهد همه بر کوثر و حور العین است
هوش مصنوعی: در این تصویر، من و دوستان بهشتی‌ام با شراب و نوشیدنی صاف در کنار هم نشسته‌ایم و چشم‌های زاهدان به زیبایی‌های بهشت و دختران بهشتی خیره شده است.
عشق آن طرفه عروسی که چو شد نامزدت
دل و دین شیر بها و خردش کابین است
هوش مصنوعی: عشق مانند جشنی است که در آن، دوشادوش هم، دل و دین و عقل به عنوان مهریه و بهای عشق قرار می‌گیرند.
آه از آن لب شیرین که کند تلخ بفحش
حیف از آن سینه سیمین که دلش سنگین است
هوش مصنوعی: آه از آن لب‌های شیرین که وقتی عصبانی می‌شود، به تلخی سخن می‌گوید. افسوس به حال آن سینه زیبا که قلبش بسیار سنگین و سخت است.
خون آشفته نمی شوئی و ترسم مردم
بشناسندت از آن خون که کفت رنگین است
هوش مصنوعی: تو به خاطر خون آشفته‌ات نگران نباش، زیرا ترس دارم مردم تو را از همین خون رنگین بشناسند.