شمارهٔ ۱۰۹
چه نانها خوردم از خوان محبت
که شرمم باد از احسان محبت
محبت عشق شد در آخر کار
خرابم کرد طغیان محبت
بگفتا بگذر از جان و دل و دین
به سر بردیم پیمان محبت
سر ار داری بنه پا در ره عشق
بود این گوی چوگان محبت
بود از کسوت زر تار عارم
چو خور گشتم چو عریان محبت
چه مینازی به کیوانت سپهرا
شد او دربان ایوان محبت
ز پیکان ز هجر همچون شهد خوردم
بود این شیر پستان محبت
خلیلا خوش برو در نار نمرود
که بینی گشت گلزار محبت
برید آشفته دستم از همهجا
زدم دستی به دامان محبت
بود هر جسم را جانی به ناچار
علی شد جان جانان محبت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه نانها خوردم از خوان محبت
که شرمم باد از احسان محبت
هوش مصنوعی: من از محبت و مهربانی شما نانهای زیادی خوردهام، ولی حالا خجالت میکشم از اینکه بخواهم درباره احسان و لطف شما صحبت کنم.
محبت عشق شد در آخر کار
خرابم کرد طغیان محبت
هوش مصنوعی: در نهایت، عشق باعث شد که دچار مشکل و آشفتگی شوم؛ احساسات شدید محبت و عشق، من را نابود کرد.
بگفتا بگذر از جان و دل و دین
به سر بردیم پیمان محبت
هوش مصنوعی: گفت که برای عشق و محبت باید از جان و دل و ایمان خود بگذریم و در این راه پیمانها و عهدها را حفظ کنیم.
سر ار داری بنه پا در ره عشق
بود این گوی چوگان محبت
هوش مصنوعی: سر را بر زمین نگذار و پای خود را در مسیر عشق بگذار؛ زیرا این عشق مانند گوی در بازی چوگان است.
بود از کسوت زر تار عارم
چو خور گشتم چو عریان محبت
هوش مصنوعی: وقتی از لباس طلا دور شدم و عفت خود را کنار گذاشتم، مانند خورشید در عشق آزاد و بدون حجاب شدم.
چه مینازی به کیوانت سپهرا
شد او دربان ایوان محبت
هوش مصنوعی: به چه چیزی میبالید که کیوان (زحل) به عنوان نگهبان دروازهی دوستیت قرار گرفته است؟
ز پیکان ز هجر همچون شهد خوردم
بود این شیر پستان محبت
هوش مصنوعی: از درد جدایی مانند پیکانی که به دل نشسته است، این شیرین طعم عشق را چشیدهام.
خلیلا خوش برو در نار نمرود
که بینی گشت گلزار محبت
هوش مصنوعی: ای دوست، خوشحال باش و به آتش نمرود برو، زیرا در آنجا زیباییهای محبت و عشق را خواهی دید.
برید آشفته دستم از همهجا
زدم دستی به دامان محبت
هوش مصنوعی: دست بیقراریام را از هر طرف رها کردم و دستی به دامن محبت زدم.
بود هر جسم را جانی به ناچار
علی شد جان جانان محبت
هوش مصنوعی: هر جسمی به ناچار دارای روحی است، و علی به عنوان جان جانان، مظهر محبت است.

آشفتهٔ شیرازی