گنجور

شمارهٔ ۱۰۶

جز عشق من بی‌سر و پا را هنری نیست
نخلی است وجودم که جز این‌اش ثمری نیست
یک نَظْره بر آن منظرم از پای درافکند
بگریز که پیکان نظر را سپری نیست
سیخ مژه داری به کباب دل عشاق
در رهگذری نیست که دود جگری نیست
یک گام زخود دورتَرَک، منزل یار است
در مرحله عشق به جز این سفری نیست
بر دارِ محبت نزند لاف انا الحق
آن را که به سر باختن خویش سری نیست
افغان عنادل سبب دوری گل شد
فریاد از آن ناله که او را اثری نیست
در میکده دیدم به گرو خرقه زاهد
حاشا که به مسجد ز خرابات دری نیست
گر غیرت سینا شودم دل عجبی نیست
زیرا که چو عشق تو در آن‌جا شرری نیست
در عشق به آشفته ملامت نکند سود
پروانه بر شمع، ز خویشش خبری نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز عشق من بی‌سر و پا را هنری نیست
نخلی است وجودم که جز این‌اش ثمری نیست
هوش مصنوعی: عشق من تنها هنر من است و هیچ چیز دیگری در زندگی‌ام ارزش ندارد. وجود من مانند درختی است که فقط میوه عشق را می‌دهد و ثمره‌ای جز آن ندارد.
یک نَظْره بر آن منظرم از پای درافکند
بگریز که پیکان نظر را سپری نیست
هوش مصنوعی: یک نگاه به آن صحنه کافیست که آدم را به شدت تحت تاثیر قرار دهد؛ بنابراین بهتر است از آن دوری کنید چون نگاه کردن به آن مانند تیراندازی است که سپری برای حفاظت ندارد.
سیخ مژه داری به کباب دل عشاق
در رهگذری نیست که دود جگری نیست
هوش مصنوعی: چشم‌های سیاه و زیبا مانند سیخ‌های کباب، قلب عاشقان را می‌سوزاند. در این مسیر، هیچ چیزی نیست که نشان‌دهنده درد و رنج آن‌ها باشد.
یک گام زخود دورتَرَک، منزل یار است
در مرحله عشق به جز این سفری نیست
هوش مصنوعی: یک قدم دور شدن از خود، ترک کردن جایگاه محبوب است. در مسیر عشق، جز این سفر دیگری وجود ندارد.
بر دارِ محبت نزند لاف انا الحق
آن را که به سر باختن خویش سری نیست
هوش مصنوعی: محبت را به استکبار و خودپسندی آلوده نکن، چرا که کسی که خود را حق می‌داند، در واقع به راز و حقیقت خود آگاهی ندارد.
افغان عنادل سبب دوری گل شد
فریاد از آن ناله که او را اثری نیست
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوه، گل که نماد زیبایی و عشق است، از ما دور شده است. افسوس که این ناله و فریاد ما هیچ تاثیری ندارد و به جایی نمی‌رسد.
در میکده دیدم به گرو خرقه زاهد
حاشا که به مسجد ز خرابات دری نیست
هوش مصنوعی: در یک میخانه، نگاهی به زاهد کردم که لباس خود را از تن درآورده بود. او را طوری دیدم که گویا هیچ راهی به سوی مسجد از خرابات ندارد.
گر غیرت سینا شودم دل عجبی نیست
زیرا که چو عشق تو در آن‌جا شرری نیست
هوش مصنوعی: اگر دل من از غیرت سینا پر شود، تعجبی ندارد، زیرا در آنجا که عشق تو باشد، جایی برای آتش و شور دیگر نیست.
در عشق به آشفته ملامت نکند سود
پروانه بر شمع، ز خویشش خبری نیست
هوش مصنوعی: در عشق، اگرچه دچار مشکل و درگیری باشیم، نباید نگران باشیم؛ چرا که مانند پروانه‌ای هستیم که برای شمع می‌سوزد، و از حال خود چیزی نمی‌داند.