شمارهٔ ۱۰۵
ای خرد طفلی از دبستانت
عقل مدهوش چشم مستانت
شیر نخجیر آهوی نگهت
پور دستان اسیر دستانت
خیز ای شیر عقل کاتش عشق
شرر افکند در نیستانت
شاهد مست شب چوپرده فکند
شمع بیرون کن از شبستانت
نار پستان اگر نجوئی به
گر بود یار نار پستانت
آب آتش مزاج آتش رنگ
ببرد سردی زمستانت
گر چمد سرو قامتی در باغ
چه تمتع زسرو بستانت
خط سبزت بگرد لب سرزد
طوطی آمد بشکرستانت
گفتی آشفته را چه نام و کدام
عندلیبی است از گلستانت
گر مرا رد کنی زخیل سگان
من پناه آورم بسلمانت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خرد طفلی از دبستانت
عقل مدهوش چشم مستانت
هوش مصنوعی: خردی که مانند یک کودک در مدرسه است، به من آرامش نده و من را تحت تاثیر قرار نده. چشمانم پر از عشق و شگفتی هستند.
شیر نخجیر آهوی نگهت
پور دستان اسیر دستانت
هوش مصنوعی: شیر جنگل، آهویی را نگاه میکند و دستانش در چنگال تو اسیر شده است.
خیز ای شیر عقل کاتش عشق
شرر افکند در نیستانت
هوش مصنوعی: بیدار شو ای منبع خرد، زیرا عشق همچون شعلهای در دشت زندگیات میدرخشد و جرقههایی از آن پخش میشود.
شاهد مست شب چوپرده فکند
شمع بیرون کن از شبستانت
هوش مصنوعی: وقتی یار شاداب و مخمور شب چادر را کنار میزند، ای کاش شمع را از محل خواب خود خارج کنی.
نار پستان اگر نجوئی به
گر بود یار نار پستانت
هوش مصنوعی: اگر به دنبال میوهای تلخ و دردناک باشی، باید بدانی که این میوه تو را به یاد یار محبوبت میاندازد، که دردناک و سنگین است.
آب آتش مزاج آتش رنگ
ببرد سردی زمستانت
هوش مصنوعی: آب گرمی و حرارت آتش را میگیرد و سردی زمستان را از بین میبرد.
گر چمد سرو قامتی در باغ
چه تمتع زسرو بستانت
هوش مصنوعی: اگر در باغ قامت بلندی مثل سرو باشد، چه لذتی از زیبایی باغ خواهی برد؟
خط سبزت بگرد لب سرزد
طوطی آمد بشکرستانت
هوش مصنوعی: خط سبز تو مانند لبی است که طوطی به شکرستانت آمده و نشان میدهد که زیبایی و لطافت در احوال تو وجود دارد.
گفتی آشفته را چه نام و کدام
عندلیبی است از گلستانت
هوش مصنوعی: تو از من پرسیدی که نام کدام پرنده شنگول و شاداب از گلستان توست و چرا اینقدر دلخور و پریشانم؟
گر مرا رد کنی زخیل سگان
من پناه آورم بسلمانت
هوش مصنوعی: اگر مرا طرد کنی، در میان سگها پناه میبرم و به تو پناه آورم.

آشفتهٔ شیرازی