گنجور

شمارهٔ ۱۰۱

ای فتنه چشم سیهت راهزن خواب
وی روی تو گلزار جهان را گل شاداب
من شب همه شب از غم دیدار تو بیدار
چشمان تو سرمست و تو دایم به شکر خواب
ای آن‌که تو را منظر چشمم شده منزل
هشدار که این خانه بود در ره سیلاب
مژگان من آن قصه خونین درون را
بر چهره من نقش همی‌کرد ز خوناب
بر آتش سودای تو دل صبر ندارد
بر نار کجا صبر کند قطره سیماب
وقتست که تا سر بنهم بر سر طوفان
کاندر سر این، ورطه صبرم شده نایاب
با مدعی وصل مخوان قصه هجران
آسوده به ساحل نشناسد غم گرداب
سودای تو بس نیست همینم کُشد آخر
کت وقف رقیبان شده آن لعل چو عناب
آشفته حدیث تو به ایجاز نگنجد
کز رشته آن زلف رسا، می‌کشد اطناب
زلفت که کمندی شد و حبل الله مطلق
شاهنشه آفاق علی فاتح ابواب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای فتنه چشم سیهت راهزن خواب
وی روی تو گلزار جهان را گل شاداب
هوش مصنوعی: چشم سیاه تو همانند یک فتنه است که خواب را از انسان‌ها می‌رباید و چهره زیبای تو، زندگی را مانند یک گلزار سرشار از شادابی جلوه‌گری می‌کند.
من شب همه شب از غم دیدار تو بیدار
چشمان تو سرمست و تو دایم به شکر خواب
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر غم دیدن تو بیدارم و چشمانم از شادی در خواب تو غرق است، در حالی که تو هر بار با خواب شیرین خود از من دوری می‌کنی.
ای آن‌که تو را منظر چشمم شده منزل
هشدار که این خانه بود در ره سیلاب
هوش مصنوعی: ای کسی که تو محلّت نظر من هستی، بدان که این خانه‌ای که در آن قرار داری ممکن است در مسیر سیلاب قرار بگیرد و در خطر باشد.
مژگان من آن قصه خونین درون را
بر چهره من نقش همی‌کرد ز خوناب
هوش مصنوعی: چشم‌های من داستان غم‌انگیز درون را بر چهره‌ام به تصویر می‌کشیدند، گویی که از خون دل نوشته شده باشد.
بر آتش سودای تو دل صبر ندارد
بر نار کجا صبر کند قطره سیماب
هوش مصنوعی: دلِ دلبسته‌ی تو طاقت نمی‌آورد، چگونه می‌تواند قطره‌ای از جیوه در آتش بر سر تحمل بایستد؟
وقتست که تا سر بنهم بر سر طوفان
کاندر سر این، ورطه صبرم شده نایاب
هوش مصنوعی: زمانی است که باید سرم را در میان طوفان پایین بیاورم، چرا که در این بحران، صبر من به شدت کمبود پیدا کرده است.
با مدعی وصل مخوان قصه هجران
آسوده به ساحل نشناسد غم گرداب
هوش مصنوعی: به کسی که ادعای عشق و وصال دارد، نگو در مورد داستان دوری و جدایی‌ات صحبت کند، چون کسی که در آرامش و امنیت قرار دارد، درد و غم مشکلات عمیق را نمی‌فهمد.
سودای تو بس نیست همینم کُشد آخر
کت وقف رقیبان شده آن لعل چو عناب
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که عشق و آرزوی تو به اندازه‌ای عمیق و طاقت‌فرساست که می‌تواند جانم را بگیرد. آن گوهر زیبا که مانند عناب است، حالا به وسیله‌ی رقیبان موقوف شده و نمی‌توانم به راحتی به آن دسترسی پیدا کنم.
آشفته حدیث تو به ایجاز نگنجد
کز رشته آن زلف رسا، می‌کشد اطناب
هوش مصنوعی: حرف‌های دلبر تو آنقدر پیچیده و زیباست که نمی‌توان در کلمات کوتاه بیان کرد، زیرا از زیبایی زلف‌هایش، داستان‌ها و افسانه‌ها بسیاری وجود دارد که نیاز به شرح و بسط دارد.
زلفت که کمندی شد و حبل الله مطلق
شاهنشه آفاق علی فاتح ابواب
هوش مصنوعی: زلف تو مانند کمانی است که به دور می‌پیچد و این کمان به نوعی نشانه‌ای از قدرت و رهایی است؛ همچون لطف الهی که درهای عالم را به روی فتح و پیروزی می‌گشاید.