گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح یکی از امیران

چون شمع روز روشن از ایوان آسمان
ناگه در اوفتاد به دریای بی‌کران
روشن زمین و فرق هوا را ز قیر و مشک
بهر سپهر کوژ ردا کرد و طیلسان
آورد پای مهر چو در دامن زمین
بگرفت دست ماه گریبان آسمان
بر طارم فلک چو شه زنگ شد مکین
در خاک تیره شد ملک روم را مکان
تا هم میان صرح ممرد به پیش چشم
بر روی او فشاند همه گنج شایگان
گردون چو تاج کسری بر معجزات حسن
وز در و لعل چتر سکندر برو نشان
زهره چو گوی سیمین‌بر چرخ و بر درش
دنبال برج عقرب مانند صولجان
بهرام تافت از فلک پنجمین همی
چونان که دیده سرخ کند شرزهٔ ژیان
پروین چو وقت حمله گران‌تر کنی رکاب
جوزا چو گاه پویه سبکتر کنی عنان
گردان بنات نعش چو مرغی که سرنگون
یکسر به جوی آبخور آید ز آشیان
برجیس چون شمامهٔ کافور پر عبیر
کیوان چو بر بنفشه‌ستان برگ ارغوان
دیو از شهاب گشته گریزان بر آن مثال
چون خصم منهزم ز سنان خدایگان
اندر چنین شبی که غضنفر شدی ذلیل
وندر چنین شبی که دلاور بدی جبان
من روز سوی راه نهاده به فال سعد
امید خود بریده ز پیوند و خانمان
راهی چنان که آید ازو جسم را خلل
راهی چنانکه آید ازو روح را زیان
ریگش چو نیش کژدم و سنگش چو پشک مار
زین طبع را عفونت و زان عقل را فغان
در آب او سمک نرود جز به سلسله
بر کوه او ملک نرود جز به نردبان
هرچند سنگ و ریگ و که و غار او نمود
رنج دل و بلای تن و آفت روان
زان در دلم نبود اثر زانکه همچو حرز
راندم همی مدیح خداوند بر زبان
قطب جلال شاه معظم که روزگار
بر حصن قدر و حشمت او هست بادبان
گردون به هفت کوکب و گیتی به چار طبع
یک تن نپرورید قرینش به صد قران
تیرش به گاه حمله چو پوید به سوی خصم
کلکش به گاه پویه چو جنبد به پرنیان
این داعیست دست امل را به سوی دل
وان هادیست پای اجل را به سوی جان
شاهان همی روند ز عصان او نگون
مرغان همی پرند در ایام او ستان
ای بر هزار میر شده میر و شهریار
وی تا دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو
از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان
روزی که تیغ تیز بگرید چو ابر تند
وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان
جان را بود ز هیبت رمح تو سر به سنگ
دل را شود ز هیبت گرز تو سرگران
سازند کار جنگ شجاعان جنگجو
از بهر روز کینه دلیران کاردان
گرزت چنان بکوبد خصم ترا به حرب
کش چون خوی از مسام برون جوشد استخوان
گویی که شرزه شیر گشاید همی کمین
وقتی که در مصاف شها برکشی کمان
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
نشناختی ز بیم تو ترکش ز دوکدان
ای گشته جفت رای ترا همت بلند
وی طبع و رای پیر ترا دولت جوان
این بنده سوی درگه عالی نهاده روی
تا از حوادث فلکی باشدش امان
یابد اگر قبول خداوند بی‌خلاف
حاصل شود هوای دل بنده بی‌گمان
تا بید گل نگردد و شمشاد یاسمین
تا ارغوان سمن نشود سرو خیزران
اندر حریم جود و جلال و بقا بپای
وانرد سرای جاه و جمال و بها بمان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شمع روز روشن از ایوان آسمان
ناگه در اوفتاد به دریای بی‌کران
هوش مصنوعی: ناگهان مانند شمعی در نور روز، از آسمان به پایین افتاد و به دریای بی‌پایان پیوست.
روشن زمین و فرق هوا را ز قیر و مشک
بهر سپهر کوژ ردا کرد و طیلسان
هوش مصنوعی: زمین و آسمان را با رنگ قیر و عطر مشک آراسته و به هم پیوند داده است، مانند پوششی زیبا و دلنواز که دنیای بالا را نیز زینت بخشیده است.
آورد پای مهر چو در دامن زمین
بگرفت دست ماه گریبان آسمان
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت به دنیا پا گذاشت، دست ماه به سمت آسمان رفت و آن را به خود گرفت.
بر طارم فلک چو شه زنگ شد مکین
در خاک تیره شد ملک روم را مکان
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی و مقام پادشاهی به خطر افتاد و زوال یافت، در نتیجه سرزمین روم نیز به خاک و سیاهی دچار شد.
تا هم میان صرح ممرد به پیش چشم
بر روی او فشاند همه گنج شایگان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که به محض اینکه در فضای خاصی قرار می‌گیریم و به چهره فرد مورد نظر نگاه می‌کنیم، تمام ثروت و زیورهای با ارزش را به آن شخص تقدیم می‌کنیم.
گردون چو تاج کسری بر معجزات حسن
وز در و لعل چتر سکندر برو نشان
هوش مصنوعی: آسمان مانند تاجی بر سر داستان‌های زیبایی قرار دارد و در و لعل چتر سکندر بر آن نمایان است.
زهره چو گوی سیمین‌بر چرخ و بر درش
دنبال برج عقرب مانند صولجان
هوش مصنوعی: زهره مانند گوی نقره‌ای در آسمان درخشیده و به درگاهش، به شکل چوبی بلند و نازک، شکل برج عقرب دیده می‌شود.
بهرام تافت از فلک پنجمین همی
چونان که دیده سرخ کند شرزهٔ ژیان
هوش مصنوعی: بهرام از آسمان پنجم همچون ستاره‌ای درخشنده به نظر می‌رسد، به گونه‌ای که دل را به شجاعت و هیجان می‌آورد.
پروین چو وقت حمله گران‌تر کنی رکاب
جوزا چو گاه پویه سبکتر کنی عنان
هوش مصنوعی: پروین، وقتی که زمان جنگ نزدیک می‌شود، چنان قوی و محکم می‌تازید که نباید رکاب را سست کنید، مانند زمانی که در حال حرکت هستید و باید به آرامی و با احتیاط، مهارت و تسلط خود را حفظ کنید.
گردان بنات نعش چو مرغی که سرنگون
یکسر به جوی آبخور آید ز آشیان
هوش مصنوعی: دختران نعش مانند پرنده‌ای هستند که به طور ناگهانی و به سمت پایین به جوی آب می‌افتند و از لانه‌ی خود جدا می‌شوند.
برجیس چون شمامهٔ کافور پر عبیر
کیوان چو بر بنفشه‌ستان برگ ارغوان
هوش مصنوعی: برجیس مانند گل خوشبو و عطرآگین است، و کیوان مانند باغی است که در آن گل بنفشه و برگ‌های ارغوانی رشد کرده‌اند.
دیو از شهاب گشته گریزان بر آن مثال
چون خصم منهزم ز سنان خدایگان
هوش مصنوعی: دیو به خاطر نور شهاب از ترس فرار کرده است، مانند دشمنی که از تیرهای الهی ناامید و شکست‌خورده است.
اندر چنین شبی که غضنفر شدی ذلیل
وندر چنین شبی که دلاور بدی جبان
هوش مصنوعی: در این شب خاص، تو که مانند یک شیر بودی، به ذلت افتاده‌ای و در این شب که باید دلاور باشی، به ترس تبدیل شده‌ای.
من روز سوی راه نهاده به فال سعد
امید خود بریده ز پیوند و خانمان
هوش مصنوعی: من در روزی خوش به راهی رو کرده‌ام و به آینده‌ای امید دارم که دیگر به خانواده و وابستگی‌هایم فکر نمی‌کنم.
راهی چنان که آید ازو جسم را خلل
راهی چنانکه آید ازو روح را زیان
هوش مصنوعی: راهی که جسم را به آسیب می‌کشاند، همچنین راهی است که روح را نیز به خطر می‌اندازد.
ریگش چو نیش کژدم و سنگش چو پشک مار
زین طبع را عفونت و زان عقل را فغان
هوش مصنوعی: خودش شبیه نیش کژدم است و زمینش مثل پشم مار، از این سرشت عفونتی به همراه دارد و عقل را به فریاد می‌آورد.
در آب او سمک نرود جز به سلسله
بر کوه او ملک نرود جز به نردبان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در آب، ماهی‌ها به راحتی حرکت می‌کنند، اما نمی‌توانند به طور مستقیم بر روی زمین بروند و برای رسیدن به اوج کوه، باید از نردبان استفاده کرد. به عبارتی دیگر، برای رسیدن به جاهای بلند و دور، نیاز به تلاش و ابزار مناسب است.
هرچند سنگ و ریگ و که و غار او نمود
رنج دل و بلای تن و آفت روان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سنگ و شن و چاله و غار، زحمت‌های دل و دردهای جسم و آسیب‌های روح را به همراه دارند.
زان در دلم نبود اثر زانکه همچو حرز
راندم همی مدیح خداوند بر زبان
هوش مصنوعی: از آن‌رو در دلم اثری نیست، زیرا به مانند حصاری به دور خود، همیشه ستایش خداوند را بر زبان می‌رانم.
قطب جلال شاه معظم که روزگار
بر حصن قدر و حشمت او هست بادبان
هوش مصنوعی: شخصیتی بزرگ و با جلال که روزگار برای سربلندی و شکوه او، همچون بادبانی است که کشتی را به جلو می‌راند.
گردون به هفت کوکب و گیتی به چار طبع
یک تن نپرورید قرینش به صد قران
هوش مصنوعی: جهان به هفت سیاره و زمین به چهار نوع طبیعت، فردی را پرورش نداد که همتای او به صد دینار باشد.
تیرش به گاه حمله چو پوید به سوی خصم
کلکش به گاه پویه چو جنبد به پرنیان
هوش مصنوعی: وقتی تیر او به سمت دشمن پرتاب می‌شود، مانند چالش و نبردی است که در آن لحظه به وقوع می‌پیوندد. همچنین، وقتی او شروع به حرکت می‌کند، حالتی نرم و لطیف دارد که به زیبایی و شکوه او افزوده می‌شود.
این داعیست دست امل را به سوی دل
وان هادیست پای اجل را به سوی جان
هوش مصنوعی: این دعا کننده، دست آرزوها را به سمت دل می‌برد و راهنما، پای مرگ را به سمت جان هدایت می‌کند.
شاهان همی روند ز عصان او نگون
مرغان همی پرند در ایام او ستان
هوش مصنوعی: در زمان او، شاهان به خاطر قدرت و تسلطش به زمین می‌افتند و پرندگان به خاطر عظمت او پرواز می‌کنند.
ای بر هزار میر شده میر و شهریار
وی تا دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
هوش مصنوعی: ای کسی که به هزاران ترتیب و مقام رسیده‌ای و خود را به عنوان پادشاه و سرور معرفی می‌کنی، تو از نسل بزرگان و شخصیت‌های معتبر و جنگاوران هستی.
گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو
از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان
هوش مصنوعی: در سرزمین تو، به خاطر قدرت و عدالت تو، حتی گرگ‌ها از ترس میش‌ها فرار می‌کنند و سگ‌ها به خوبی از آنها مراقبت می‌کنند.
روزی که تیغ تیز بگرید چو ابر تند
وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان
هوش مصنوعی: در روزی که شمشیر تیز به زاری بیفتد مانند ابرهای تند، و زمین که از خون تازه آغشته شده، شاداب و خندان مانند یک گلستان شود.
جان را بود ز هیبت رمح تو سر به سنگ
دل را شود ز هیبت گرز تو سرگران
هوش مصنوعی: جان به خاطر زیبایی و جذابیت تیر تو دچار شگفتی و هیجان می‌شود، و دل سنگی و سرد در نتیجه قدرت و عظمت گرز تو، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
سازند کار جنگ شجاعان جنگجو
از بهر روز کینه دلیران کاردان
هوش مصنوعی: سازندۀ جنگ، شجاعان جنگجو را برای روز انتقام دلیران کاردانی آماده می‌کند.
گرزت چنان بکوبد خصم ترا به حرب
کش چون خوی از مسام برون جوشد استخوان
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو را به شدت بزند، مانند اینکه گلوله‌ای از مس بیرون بیفتد، استخوان‌هایت از بدنت جدا می‌شود.
گویی که شرزه شیر گشاید همی کمین
وقتی که در مصاف شها برکشی کمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شیر جوان در کمین نشسته است، زمانی که تو کمان را در نبرد با شاهان از تیر می‌اندازی.
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
نشناختی ز بیم تو ترکش ز دوکدان
هوش مصنوعی: اگر آرش را می‌دیدی، حتی تیر و کمانت را نمی‌شناخت؛ چون از ترس تو، تیرکمانش در گودیِ دوکدان پنهان شده بود.
ای گشته جفت رای ترا همت بلند
وی طبع و رای پیر ترا دولت جوان
هوش مصنوعی: ای کسی که همراهی و همفکری تو باعث شده تا به اوج خود برسی، همت و اراده‌ات را حفظ کن، و خلاقیت و اندیشه‌ات را از جوانان بگیر تا به موفقیت‌های بیشتری دست یابی.
این بنده سوی درگه عالی نهاده روی
تا از حوادث فلکی باشدش امان
هوش مصنوعی: این شخص به درگاه باری تعالی روی آورده است تا از مشکلات و مصائبی که در زندگی به وجود می‌آید، در امان بماند.
یابد اگر قبول خداوند بی‌خلاف
حاصل شود هوای دل بنده بی‌گمان
هوش مصنوعی: اگر خواسته‌های دل بنده بدون هیچ گونه مخالفت با اراده خداوند برآورده شود، این موضوع قطعاً نشان‌دهنده‌ی قبول خداوند است.
تا بید گل نگردد و شمشاد یاسمین
تا ارغوان سمن نشود سرو خیزران
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل بید نشود و یاسمن از درخت شمشاد، و همچنین تا زمانی که ارغوان به سمن تبدیل نگردد و سرو به خیزران تغییر شکل نیابد، از تغییر و تحول خبری نیست.
اندر حریم جود و جلال و بقا بپای
وانرد سرای جاه و جمال و بها بمان
هوش مصنوعی: در مکان پر از نجابت و عظمت و زندگی، پای نگذار و در خانه‌ی مقام و زیبایی و ارزش، باقی بمان.