گنجور

شمارهٔ ۴

شاه بهرامشاه بن مسعود
خواجه مسعود سعد را بنواخت
از کرم حق شعر او بگزارد
وز خرد قدر فضل او بشناخت
کز سواران فضل بهتر از او
کس به ‌چوگان فضل ‌گوی نیاخت
زرّ کانی بیافت وقت سخن
زرّ طبعی که در سخن بگداخت
در سخن زر چو او که داند یافت
در سخن دُرّ چو او که یارد ساخت
تا معزی قصایدش بشنید
دل ز بیهوده‌ها همه پرداخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه بهرامشاه بن مسعود
خواجه مسعود سعد را بنواخت
هوش مصنوعی: شاه بهرامشاه، فرزند مسعود، به خواجه مسعود سعد احترام و محبت زیادی نشان داد.
از کرم حق شعر او بگزارد
وز خرد قدر فضل او بشناخت
هوش مصنوعی: خداوند با لطف و کرم خود، شعر او را مورد توجه قرار داد و از روی دانش و خرد، ارزش و فضیلت او را شناخت.
کز سواران فضل بهتر از او
کس به ‌چوگان فضل ‌گوی نیاخت
هوش مصنوعی: هیچ کس در میان سواران به اندازه او در هنر چوگان و مهارت‌های آن، برتر و بافضیلت‌تر نیست.
زرّ کانی بیافت وقت سخن
زرّ طبعی که در سخن بگداخت
هوش مصنوعی: اگر طلا به زمین بیفتد، در هنگام صحبت کردن، طلاهایی که ذاتی در کلام دارند، در کلام شعله‌ور می‌شوند.
در سخن زر چو او که داند یافت
در سخن دُرّ چو او که یارد ساخت
هوش مصنوعی: کسی که در سخن خوب و زیبا باشد، مانند کسی است که در صحبت کردن به جواهراتی ارزشمند دست می‌یابد.
تا معزی قصایدش بشنید
دل ز بیهوده‌ها همه پرداخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که معزی قصایدش را شنید، دلش از تمام بیهوده‌ها پاک شد و به چیزهای ارزشمند و مهم معطوف گردید.