گنجور

شمارهٔ ۱۳

گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
هوش مصنوعی: اگر در دل من آتش فراق تو وجود نداشته باشد، با هر بار که گذر زمان می‌گذرد، از اندرون و بیرونم خواهد سوزاند.
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست
هوش مصنوعی: هرقدر هم که گریه کنم، اشک‌هایم مرا به سوی کوی محبوب می‌برند و روانم را در آنجا جاری می‌کنند.