شمارهٔ ۱۳
گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر نیستی درون دلم آتش فراق
کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست
هوش مصنوعی: اگر در دل من آتش فراق تو وجود نداشته باشد، با هر بار که گذر زمان میگذرد، از اندرون و بیرونم خواهد سوزاند.
چندان بگریمی، که مرا آب چشم من
برداردی روان و ببردی به کوی دوست
هوش مصنوعی: هرقدر هم که گریه کنم، اشکهایم مرا به سوی کوی محبوب میبرند و روانم را در آنجا جاری میکنند.