گنجور

شمارهٔ ۳۰۰

جان من مسکین که گرفتار غم اوست
موقوف بیک گوشه چشم کرم اوست
ما مست جفاییم و نخواهیم زساقی
هر جرعه که بی چاشنی زهر غم اوست
عمری است که در مدرسه از فکر دهانش
بحث همه اثبات وجود و عدم اوست
جز دردل ما صورت او نقش نبندد
کاین آینه غیب نما جام جم اوست
صدجان بفدای قلم صورت آنکس
کاین صورت زیبا همه نقش قلم اوست
با باد نشاید خبرش گفت ولیکن
جز باد کرا ره بحریم حرم اوست
شادند حریفان همه از عیش دمادم
خود شادی اهلی بغم دمبدم اوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من مسکین که گرفتار غم اوست
موقوف بیک گوشه چشم کرم اوست
هوش مصنوعی: من که در فراق او غمگین و بیچاره‌ام، زندگی‌ام بستگی به یک نگاه از جانب او دارد.
ما مست جفاییم و نخواهیم زساقی
هر جرعه که بی چاشنی زهر غم اوست
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر بی‌توجهی‌های دیگران هستیم و هرگز از ساقی چیزی نمی‌خواهیم، زیرا هر جرعه‌ای که به ما می‌دهد، بی‌مزه و تلخ است و فقط یادآور غم‌های اوست.
عمری است که در مدرسه از فکر دهانش
بحث همه اثبات وجود و عدم اوست
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که او در مدرسه مشغول مباحثه درباره وجود و عدم خود است.
جز دردل ما صورت او نقش نبندد
کاین آینه غیب نما جام جم اوست
هوش مصنوعی: فقط در دل ما تصویری از او شکل می‌گیرد، چون این آینه‌ای که نشان می‌دهد، همان جام جمشید اوست.
صدجان بفدای قلم صورت آنکس
کاین صورت زیبا همه نقش قلم اوست
هوش مصنوعی: جانم فدای قلم آن کسی که این چهره‌ی زیبا همه حاصل هنر و طراحی اوست.
با باد نشاید خبرش گفت ولیکن
جز باد کرا ره بحریم حرم اوست
هوش مصنوعی: با باد نمی‌توان خبر او را رساند، اما کسی جز باد نمی‌تواند به حریم مقدس او نزدیک شود.
شادند حریفان همه از عیش دمادم
خود شادی اهلی بغم دمبدم اوست
هوش مصنوعی: دوستان همه از خوشی و لذت‌های پیوسته خود در حال شادمانی هستند، اما شادی من به خاطر غم و اندوهی است که دائما با من همراه است.