گنجور

شمارهٔ ۱۱۳۷

شبی درآ ز در ای شمع و خانه روشن کن
چراغ طلعت خود نور دیدهٔ من کن
اگر چو خرمن گل در کنار من نایی
به یک دو بوسه مرا خوشه چین خرمن کن
سگ توام چو نیاری بگردنم دستی
کمند موی سیه باری‌ام بگردن کن
مرا ز بخت گران جان نصیب گلخن گشت
تو چون نسیم سبک‌روح گشت گلشن کن
ز دشمنان چه غم ای دل چو دوست با تو بود
زمانه گو همه آفاق با تو دشمن کن
دلیل زندگی‌اش اهلی از رخ تو بود
بیا و بر همه چون آفتاب روشن کن
بعد ازین پا بر سر سنگ بلا خواهم زدن
هرچه خواهم دید بر وی پشت پا خواهم زدن
عاشق دیوانه را پروای خان و مان کجاست
گلخنی خواهم شد آتش در سرا خواهم زدن
من که نتوانم ز خوی نازک او آه زد
آه اگر یابم مجالی نعره ها خواهم زدن
خواهم آخر سر بپای بوته خاری نهاد
همچو مجنون خیمه در دشت فنا خواهم زدن
چند پیش او حریف او شود با من رقیب
بعد ازین اهلی بخونخوردن صلا خواهم زدن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی درآ ز در ای شمع و خانه روشن کن
چراغ طلعت خود نور دیدهٔ من کن
هوش مصنوعی: یک شب وارد شو، ای شمع، و خانه‌ام را روشن کن. چهره‌ات را به من نشان بده و نور چشمانم باش.
اگر چو خرمن گل در کنار من نایی
به یک دو بوسه مرا خوشه چین خرمن کن
هوش مصنوعی: اگر تو مانند گل‌های زیبا در کنار من باشی، با یک یا دو بوسه می‌توانی مرا خوشحال و شاداب کنی.
سگ توام چو نیاری بگردنم دستی
کمند موی سیه باری‌ام بگردن کن
هوش مصنوعی: اگر تو به من کمک نکنی، من مانند سگی هستم که بدون کمکی در گردن من، موی سیاه من را به دست بگیری.
مرا ز بخت گران جان نصیب گلخن گشت
تو چون نسیم سبک‌روح گشت گلشن کن
هوش مصنوعی: من به خاطر تقدیر سختی که دارم، به زجر و داغی دچار شده‌ام، اما تو مانند نسیمی آزاد و شاداب شدی و به سرسبزی و شکوفایی رسیدی.
ز دشمنان چه غم ای دل چو دوست با تو بود
زمانه گو همه آفاق با تو دشمن کن
هوش مصنوعی: ای دل، از دشمنان نگران نباش، چرا که وقتی دوستی در کنار توست، زمانه را به حالت می‌گوید که تمام جهان را هم دشمن تو کند.
دلیل زندگی‌اش اهلی از رخ تو بود
بیا و بر همه چون آفتاب روشن کن
هوش مصنوعی: زندگی‌اش به خاطر زیبایی تو معنا پیدا کرده است؛ بیا و مانند آفتابی بر زندگی همه بتاب و آن‌ها را روشن کن.
بعد ازین پا بر سر سنگ بلا خواهم زدن
هرچه خواهم دید بر وی پشت پا خواهم زدن
هوش مصنوعی: از این پس، بر مشکلات سختی که به سر راه‌ام می‌آید، پا می‌گذارم و هر چیزی که بخواهم تجربه کنم، برای آن بی‌اعتنا می‌شوم.
عاشق دیوانه را پروای خان و مان کجاست
گلخنی خواهم شد آتش در سرا خواهم زدن
هوش مصنوعی: عاشق سرسخت به توجه به منزل و خانواده‌ای که دارد، فکر نمی‌کند. من فقط دنبال یک مکان برای سوزاندن عشق و اشتیاق خود هستم و می‌خواهم آتش عشق را در دل خود روشن کنم.
من که نتوانم ز خوی نازک او آه زد
آه اگر یابم مجالی نعره ها خواهم زدن
هوش مصنوعی: من که نمی‌توانم از لطافت دلربایی‌اش آه بکشم، اگر فرصتی پیدا کنم، به جای آه‌کشیدن، نعره‌‌ها و فریادها خواهم زد.
خواهم آخر سر بپای بوته خاری نهاد
همچو مجنون خیمه در دشت فنا خواهم زدن
هوش مصنوعی: در آخر می‌خواهم در کنار بوته‌ی خاری مانند مجنون، که در بیابان حیرت و نابودی است، چادر بزنم.
چند پیش او حریف او شود با من رقیب
بعد ازین اهلی بخونخوردن صلا خواهم زدن
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به دشمنی با من برمی‌خیزند و دوست من در کنار آنها قرار می‌گیرد. در آینده، به خاطر این رفتارها، صدای زنگ خطر را خواهم زد و نسبت به این وضعیت واکنش نشان خواهم داد.