شمارهٔ ۱۱۳۶
ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن
لیکن تو رحم کن بگوفتار خویشتن
من جان فروشم و تو بهیچم نمی خری
کس چون تو نیست واقف بازار خویشتن
ما گفته ایم با تو تو با ما مگوی هیچ
شرمنده تو ایم ز گفتار خویشتن
هر عاشقی که خون جگر از نظر بریخت
هرگز گلی نچید ز گلزار خویشتن
اهلی که پیش یار بگوید حدیث تو
یار تو کیست گر نشوی یار خویشتن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن
لیکن تو رحم کن بگوفتار خویشتن
هوش مصنوعی: ما خودمان از دل و احساسات خود جدا شدهایم، اما تو با کلماتت مهربانی کن.
من جان فروشم و تو بهیچم نمی خری
کس چون تو نیست واقف بازار خویشتن
هوش مصنوعی: من جانم را میفروشم، اما تو هیچ توجهی به من نداری. هیچ کس مانند تو بازار خود را نمیشناسد.
ما گفته ایم با تو تو با ما مگوی هیچ
شرمنده تو ایم ز گفتار خویشتن
هوش مصنوعی: ما گفتهایم که با هم صحبت میکنیم و تو چیزی نگو. ما از حرفهایی که خودمان زدهایم، خجالتزدهایم.
هر عاشقی که خون جگر از نظر بریخت
هرگز گلی نچید ز گلزار خویشتن
هوش مصنوعی: هر عاشق که به خاطر عشق خود سختیها را تحمل کرده و از دلش درد میکشد، هرگز نمیتواند زیبایی و شادی واقعی را از وجود خود بگیرد.
اهلی که پیش یار بگوید حدیث تو
یار تو کیست گر نشوی یار خویشتن
هوش مصنوعی: اگر کسی نزد محبوبش از تو صحبت کند، باید بداند که محبوب تو چه کسی است، و اگر خودت محبوب خودت نباشی، چه اهمیتی دارد؟